April 22, 2007

منقلب‌الاحوال

رخ‌افروز سر پایین می‌انداخت، موها روی صورت می‌ریخت و می‌گفت: «در پَستی و بلندی بعضی نت‌ها، بعضی موسیقی‌ها، بعضی کلمات یا متن‌ها عنصری هست که تمام جانت را دستخوش تغییر می‌کند. منقلب‌الاحوالت می‌کند.»

- آرش آذرپناه، کسی گلدان‌ها را آب نمی‌دهد

Posted by Pouyan at 08:23 AM | Comments (0)

April 06, 2007

تو

«تو»، تنها دو حرف
«تو»، یک ضمیر معمولی
ـ که فقط با دو حرف ساده‌ی خود
سرشاری این جهان را از آن من می‌کنی.
«تو»، تنها دو حرف
و من، چو خاک بهاری
به گرمای زندگی‌آفرین تو انس می‌گیرم.
«تو»، تنها دو حرف
ـ که با تکرارت اینک من
طعم خوشبختی را در دهان خود احساس می‌کنم.
جدایی را دهان می‌دوزم تا کلامی نگوید
و اطاعتِ فرمانِ رنج را پا سست می‌کنم.
«تو»، تنها دو حرف
و من، نازنین!
از خودِ خویشتن رها
به خیل نوابغی که خواهند آمد
و قهرمانانی که غبار گشته‌اند
می‌پیوندم.
«تو» تنها دو حرف
و وقتی که ناگهان
رها می‌کنی مرا و دور می‌شوی،
چون خانه‌ی متروکی تَرَک بر می‌دارم؛
دیوارهایم آوار می‌شود و بی‌صاحب؛
و اندوه، چون موریانه‌ها،
در تیر‌ها و ستون‌ها و بامم آشیان می‌سازد.
«تو»، تنها دو حرف
«تو» یک ضمیر معمولی!

- بارویر سواگ
- [احتمالاً] ترجمه‌ی سارمن سلیمانی

Posted by Sima at 08:08 AM | Comments (0)