«برادران! وقتی در زندان انفرادی بودم، شاید بیشترین رؤیایم را تأتر مسکو تشکیل میداد. به مایاکوفسکی و میرهولد فکر میکردم... رؤیایم، انقلابی خیابانی بود که تبدیل به انقلاب صحنه شده بود. امروز، در تأتر مسکو چه میبینم؟ هنر بیمزّهی خرده بورژوایی که خودش را واقعگرا و یا بهتر بگوییم، رئالیست سوسیالیستی مینامد. همراهِ چنین هنری، تا دلتان بخواهد نوکرمآبی را، هم روی صحنه و هم پشتِ صحنه میبینیم. نوکرمآبی چگونه میتواند انقلابی باشد؟ قرار است چند روز بعد رفیق استالین را که احترام زیادی برای او قائلم، ببینم. میخواهم با او رک و بیپرده صحبت کنم. مثل یک کمونیست با کمونیست دیگر. به او حتماً خواهم گفت که فکری برای اینهمه تصویر و مجسّمههایش که در همهجا هست، بکند...»
[...] فردای آنروز به ناظم اطّلاع دادند که ملاقات با استالین به سببِ گرفتاری بیش از اندازهی او به تعویق افتاده است...
- ناظم حکمت در مهمانی هنرمندان شوروی به افتخار ورودش به مسکو. ۱۹۵۱
نوشتة یوگنی یفتوشنکو، ترجمة احمد پوری
صداقت یعنی اینکه در کمال تنهایی، من تنها نیستم. تنها هستم چون هیچکس در این نقطه که من واقع شدهام، نیست. امّا در عین حال، تنها نیستم چون فردی برای لحظهای، تلاش کردهاست که مرا در درد خود، در شادی خود، در سیلاب و طوفانی که او را میبَرَد، سهیم کند. و بدینگونه، شاد شدم. سلام! حال و احوال چطوره؟ گفتم اوّل بنویسم و بعد سلام کنم؛ بلکه حضوری بیآغاز داشته باشم...
مهران تمدّن؛ دوستی
با خواندنِ آلیس در سرزمینِ عجایب مشخّص میشود که گویندگان هماره آن چیزی را که خود میخواهند، با زبان میگویند؛ یعنی، همیشه اشارات و موقعیّات را بنا به نفسِ خویش تغییر میدهند و خود، مدلول را به هر جایی که بخواهند، مینشانند. و این همان عنصریست که در مصرف مواد رخ میدهد: تغییر مکانِ مدلولها به مکانی کاملاً شخصی؛ در غلتیدن به حیطهای کاملاً از آنِ خویش: اسکیزوفرنی.
امّا همین اسکیزوفرنیست که بارزهی زندگی و شخصیّت مدرن است: ایجاد مکانهای کاملاً خصوصی برای در اَمان نگه داشتنِ جهانی که هر دَم از خود میکاهد؛ که هر دَم انرژیهای جدیدی را وارد نظمِ موجود میکند. تندادن به اسکیزوفرنی فردی راهیست برای پرهیز از عمومیکردنِ مواردِ خصوصی. فاشسیم یکی از اشکالیست که نمونهی مشخّص چنین عمومیکردنیست و همین سببِ قطعِ ارتباط با واقعیّت است؛ چراکه حتّی در سطح گفتار هم مشخّص بود که مردِ قدکوتاهِ موسیاه، چقدر از آن ایدهآل «نژاد برگزیده»ای که میگفت، دور است.
تا امروز نیز مصرفِ مواد مخدّر تندادن به خشونتیست که به منظورِ ردّ خشونت حیوانیتری صورت میگیرد، خشونتی که در سطح خیالی روی میدهد و قادر به درکِ خود از جهانِ اطراف، و از همینرو، تناقضاتِ موجود در آن نیست.
- شهریار وقفیپور، «اشاره»ی رمانِ کتابِ اعتیاد
دیر آمدی موسا!
دورهی اعجازها گذشته است
عصایت را به چارلی چاپلین هدیه کن
که کمی بخندیم.
شمس لنگرودی