... دقیقش از روزی شروع شد که دربارهی یک کار هنری بحث میکردیم و تو، با لحنی کاملاً جدّی، واژهی ساختارشکنی رو پروندی.
البتّه خود واژهی ساختارشکنی چندان من رو عصبانی نکرد، لحن سنگینت کفرم رو درآورد.
تو خیلی جدّی و بیملاحظه، بیاینکه رگهئی از شوخی تو صدات باشه، واژهی ساختارشکنی رو به کار بردی. تو، دوستِ من.
- نمایشنامة هنر؛ نوشتة یاسمینا رضا؛ ترجمة مرحوم هوشنگ حسامی
قدمم
مسافت را
در کوچهها لگدمال میکند
جهنّم درونم را
امّا
چاره چیست؟
- مایاکوفسکی، نیلبک مهرههای پشت - ترجمة مدیا کاشیگر