ناتانائیل؛ دوست میداشتم لذّتی بتو بدهم که تاکنون هیچکس بتو نداده است. امّا در ضمن که مالک این لذّتم نمیدانم چگونه آنرا بتو بدهم. میخواستم با چنان صمیمّتی ترا خطاب کنم که هیچکس دیگر تاکنون نکرده باشد. میخواستم در این ساعت شب، بجائی بیایم که تو در آن، چه بسا کتابها را پی در پی میگشائی و میبندی و درهریک از آن کتابها چیزهائی را جستجو میکنی که تاکنون درنیافتهای. بجائی که تو هنوز در آن منتظری؛ بجائی که شوق تو از احساسی ناپایدار، در شرف تبدیل به اندوه است. جز بخاطر تو نمینویسم؛ و برای تو نیز جز بخاطر این ساعات. میخواستم چنان کتابی بنویسم که در آن هرگونه فکر و هرگونه تأثّر فردی از نظر تو پنهان بماند و بپنداری که در آن جز پرتوی از شور و حرارت خویشتن نمیبینی. میخواستم خود را بتو نزدیکتر کنم و تو مرا دوست بداری.
اندوه، چیزی جز شور و حرارتی فروافتاده نیست.
- آندره ژید؛ مائدههای زمینی؛ ترجمة جلالآلاحمد و پرویز داریوش
من، دچار توهّم هستم که فکر میکنم با تکّهتکّه کردن سخنم، میتوانم از سخنسازی بر اساس تخیّل دربارة خود دست بردارم؛ میتوانم هزینة فرارَوی را کاهش دهم؛ امّا از آنجا که قطعه (هایکو، قِصار، ایده، نکتة یادداشتی) در نهایتِ خود، یک ژانر سخنورانه است و از آنجاکه سخنوری آن لایهای از زبان است که بهترین قابلیّت را برای تأویل دارد، من در عین حال که فکر میکنم دارم خودم را میپراکنم، در واقع فقط، بشکلی کاملاً حرفشنوانه، به بستر تخیّلات بازمیگردم.
رولان بارت - رولان بارت نوشتة رولان بارت