دیدار شد میسر و بوس و کنار هم / از بخت شکر دارم و از روزگار هم
زاهد برو که طالع اگر طالع من است / جامم به دست باشد و زلف نگار هم
ما عیب کس به مستی و رندی نمیکنیم / لعل بتان خوش است و می خوشگوار هم
ای دل بشارتی دهمت محتسب نماند / و از می جهان پر است و بت میگسار هم
خاطر به دست تفرقه دادن نه زیرکیست / مجموعهای بخواه و صراحی بیار هم
بر خاکیان عشق فشان جرعه لبش / تا خاک لعل گون شود و مشکبار هم
ن شد که چشم بد نگران بودی از کمین / خصم از میان برفت و سرشک از کنار هم
چون کائنات جمله به بوی تو زندهاند / ای آفتاب سایه ز ما برمدار هم
چون آبروی لاله و گل فیض حسن توست / ای ابر لطف بر من خاکی ببار هم
حافظ اسیر زلف تو شد از خدا بترس / و از انتصاف آصف جم اقتدار هم
[...]