September 20, 2008

برای پویانم

برای پویانم:

بوَد که بار دگر بشنوم صدای تو را؟
ببینم آن رخ زیبای دلگشایِ تو را؟
بگیرم آن سرِ زلف و به روی دیده نهم
ببوسم آن سر و چشمانِ دلربای تو را
ز بعد این همه تلخی که می‌کشد دلِ من
ببوسم آن لبِ شیرین جان فزایِ تو را
چنان تو در دلِ‌ من جا گرفته‌ای ای جان
که هیچ‌کس نتواند گرفت جای تو را
به ناز و نعمتِ باغِ بهشت هم ندهم
کنارِ سفره‌ی نان و پنیر و چایِ تو را

ه. ا. سایه

Posted by Sima at September 20, 2008 02:31 PM
Comments