«عزیز دلم، تو داری به چیزی فکر میکنی. همین باعث شده یادت برود حرف بزنی. الان نمیدانم حکمتش چیست؛ ولی بهزودی یادم میآید.»
آلیس شهامت به خرج داد و گفت «شاید حکمتی نداشته باشد.»
دوشِس گفت «نچنچ، کوچولو. هر چیزی حکمتی دارد. فقط باید بگردی پیدایش کنی.» و خودش را بیشتر به آلیس فشرد.
- لوییس کارول؛ ماجراهای آلیس در سرزمین عجایب؛ ترجمة زویا پیرزاد