«برادران! وقتی در زندان انفرادی بودم، شاید بیشترین رؤیایم را تأتر مسکو تشکیل میداد. به مایاکوفسکی و میرهولد فکر میکردم... رؤیایم، انقلابی خیابانی بود که تبدیل به انقلاب صحنه شده بود. امروز، در تأتر مسکو چه میبینم؟ هنر بیمزّهی خرده بورژوایی که خودش را واقعگرا و یا بهتر بگوییم، رئالیست سوسیالیستی مینامد. همراهِ چنین هنری، تا دلتان بخواهد نوکرمآبی را، هم روی صحنه و هم پشتِ صحنه میبینیم. نوکرمآبی چگونه میتواند انقلابی باشد؟ قرار است چند روز بعد رفیق استالین را که احترام زیادی برای او قائلم، ببینم. میخواهم با او رک و بیپرده صحبت کنم. مثل یک کمونیست با کمونیست دیگر. به او حتماً خواهم گفت که فکری برای اینهمه تصویر و مجسّمههایش که در همهجا هست، بکند...»
[...] فردای آنروز به ناظم اطّلاع دادند که ملاقات با استالین به سببِ گرفتاری بیش از اندازهی او به تعویق افتاده است...
- ناظم حکمت در مهمانی هنرمندان شوروی به افتخار ورودش به مسکو. ۱۹۵۱
نوشتة یوگنی یفتوشنکو، ترجمة احمد پوری