آیا میتوان گفت ابراهیم به واسطة تقدیر، شأنِ عظمت یافت؛ به گونهای که هر عملی که او انجام دهد بزرگ است، امّا اگر کس دیگری آن عمل را انجام دهد، معصیتی فاحش است؟ اگر اینگونه باشد دوست ندارم در چنین ستایش پوچی شرکت کنم. اگر ایمان نتواند خواستِ قتلِ فرزند را به عملی مقدّس تبدیل کند، بگذار همان حکم محکومیّت بر ابراهیم هم جاری باشد که بر هر کس دیگر[ی که قصد کشتن فرزندش را دارد.] اگر مردی جرأت آنرا نداشته باشد که اندیشة خویش را تا پایان دنبال گیرد و بگوید که ابراهیم یک قاتل بود، بهتر است جرأت پیدا کند به جای اینکه وقت خود را در مدیحهسراییهای نابحق تلف کند. بیان اخلاقی عمل ابراهیم این است که میخواست اسحاق را به قتل برساند؛ بیان مذهبی آن این است که میخواست اسحاق را قربانی کند؛ امّا در همین تناقض، اضطرابی نهفته است که میتواند انسان را بیخواب کند. امّا ابراهیم بدون این اضطراب، ابراهیم نیست. یا شاید او اصلاً آنچه را که روایت میشود، انجام نداده است. شاید در سنّت زمانة او کردارش چیزی کاملاً متفاوت بوده است؛ در اینصورت بگذارید او را فراموش کنیم؛ زیرا به یاد آوردن گذشتهای که نتواند به حال مبدّل شود، بیهوده است.
ترس و لرز؛ سورن کیرکگور؛ ترجمة عبدالکریم رشیدیان