ای بانوی خواننده، کلمهی شروع، از دهان تو بیرون آمد، امّا آیا چگونه میشود لحظهی دقیق شروع یک داستان را مشخّص کرد؟ همه چیز مدّتهاست که شروع شده، اوّلین خط اوّلین صفحهی هر داستان برمیگردد به چیزی که در خارج از کتاب، پیش از آن اتّفاق افتاده. یا این که داستان واقعی داستانیست که ده یا صد صفحه بعد شروع میشود و اتّفاقاتی که بعداً میافتند فقط یک پیشدرآمد قصّه بودهاند. زندگیهای انسانی شکل یک پود مداوم را میگیرند که تمام سعی و کوششها در این جهت است که به دور بخشهای زندگی شدهای که درون آن تمام حسها، خارج از باقی چیزهاست، حصار بکشد. مثلاً دیدار دو نفر که به قصد، از سوی هر دو طرف صورت گرفته، باید این چنین تعریف شود: هریک از آن دو نفر، با خود بافتهای از مکانها و آدمهای دیگر را به دنبال دارد و با این دیدار، آن دو داستانهایی دیگر میسازند که به نوبهی خود آن دو را از داستان مشترکشان جدا میسازد.
- ایتالو کالوینو، اگر شبی از شبهای زمستان مسافری، لیلی گلستان
ای آقای نویسنده، آیا چگونه میشود که هر لحظه به اینجا سر بزنی و اینجا آپدیت نشده باشد؟
Posted by: cat at October 7, 2005 02:10 AM-
Posted by: at September 17, 2005 04:10 PM-
Posted by: at September 17, 2005 04:09 PM