« January 2015 | Main | September 2015 »
شرق بنفشه: خود و نوشتن
شرق بنفشه ی مندنی پور را بسیاری به مثابه ی داستان عشقی بدوقت و بیهنگام میخوانند. عشق ذبیح و ارغوان متعلق به صفحات کتابهای ادبیات قدیم فارسیست؛ ولی در دوره ای رخ می دهد که کسی قدر عشق را نمی داند – در دوره ی ما خوانندگان داستان که میراثدار ناخلف آن ادبیاتیم. ذبیح و ارغوان و عشقشان، نه به شیرازِ سالهای پس از جنگ که به صفحات تذکرة الاولیا متعلق اند—کتابی که با آن داستان به پایان میرسد به نشانه ی آنکه ذبیح و ارغوان از اولیایند و عشقشان، کرامت است و مرگشان، فنا. آنچه تفسیر مرسوم داستان بدرستی در مییابد همین ناهمزمانی و بدوقتیست و آنچه اشتباه میبیند—یا نمیبیند— دلیل پسِ پشتِ این بیهنگامیست. بیهنگامی ذبیح و ارغوان و عشقشان و عدم تعلقشان به زمانه ی داستان، حاصل تفاوت در رابطه ی «خود» و «نوشته» است و نه تفاوت در معنای عشق در دو دوره ی متفاوت تاریخی. داستان، دو گروه انسان را به دو نوع نوشته متصل میکند: (1) ذبیح و ارغوان را به کتابهای کتابخانه ی حافظیه و (2) ما خوانندگان را به داستان شرق بنفشه و کتابهایی که در آنها ذبیح و ارغوان با رمز پیامهایشان را رد و بدل میکنند.
آنچه برای ما—همعصران ذبیح و ارغوان—مهم است، معنای متن است: معنای داستان شرق بنفشه (همانطور که در این نوشته و نوشته های دیگر درباره ی داستان مشهود است) و درک بینامتنیت داستان و اینکه چطور مندنی پورِ نویسنده، شازده کوچولو و بوف کور و چه و چه را در متن داستانش به هم گره میزند. در برابر، آنچه برای ذبیح و ارغوان مهم است، مادیت حروفند—هرآنچه جز معنای متن؛ چراکه برای آنها کتابها مجموعه ای از حروفند و بس که بعضیشان را با نقطه های بنفش بدل به رمز میکنند. معنا، جایگاه مهمی در این معادله ندارد چراکه مثلاً در جایی از داستان ارغوان به رمز مینویسد که باید منطق الطیر را برای آزمونش میخوانده امّا هیچ از کتاب نفهمیده؛ چراکه هرچه دیده حروف رمز ذبیح بوده. اهمیت مادیت کتاب در داستان جور دیگری هم خود را نشان میدهد: برای ما مهم نیست که مندنی پور کدام نسخه ی بار هستی یا کدام چاپ خیام را منظور دارد؛ اما برای ذبیح و ارغوان فقط یک جلد از همه ی چاپها و نسخه های موجود مهم است: باقی همه بی ارزشند چراکه رمزی در آنها نوشته نشده و زیر هیچ حرفیشان نقطه های بنفش نیست. دستِ آخر اینکه ما–خوانندگان شرق بنفشه و معاصران ذبیح و ارغوان—دنبال «فهم» داستانیم (همان کاری که من اینجا مشغولش هستم)؛ در حالیکه ذبیح و ارغوان دنبال فهم کتابهایی که از کتابخانه قرض میگیرند نیستند—آنها برعکس خواسته یا ناخواسته کتابهای کتابخانه ی حافظیه را زندگی میکنند. زندگی ارغوان و ذبیح میشود تقلیدی از زندگی قهرمانهای کتابها: زندگی لیلی و مجنون، زندگی شازده کوچولو، زندگی اولیای تذکرة الاولیا. برای ما شرقِ بنفشه، داستان قشنگ پُرمعناییست؛ برای ذبیح و ارغوان کتابها راهنماهایی قدرتمند و نقشه ی راهِ آینده شان است. «ذهنِ» ما—معاصران ذبیح و ارغوان—میخواهد که بر واژگان داستان شرق بنفشه تسلط داشته باشد تا معنایشان را بفهمیم؛ حال آنکه واژه ها بر «تن» ذبیح و ارغوان –بر مرگ و زندگیشان—تفوّق و قدرت دارند.
شرق بنفشه، داستان تفاوت معنای عشق در دو دوره ی تاریخی نیست؛ بلکه داستان تفاوت در رابطه ی بین خود و نوشتن است که دو عصر متفاوت را پدید میآورد. مشهور است که لاکان گفته: کوچکترین تغییری در رابطه ی بین انسان و دال، تمام مسیر تاریخ را تغییر میدهد. تفسیر غالب شرقِ بنفشه تعلّق ذبیح و ارغوان و معاصرانشان را به دو دوره ی متفاوت تاریخی درست تشخیص میدهد؛ امّا به جای آنکه این ناهمزمانی را در رابطه ی بین آدمها و واژگان مکتوب جستجو کند، آنرا در تفاوت در معنای عشق میابد.
پرسش اصلی اما اینجاست که آیا تناظری یک به یک بین دوره های تاریخی و روابط بین خود و نوشتن وجود دارد؟ آیا دوره ای که ما در آن به سر میبریم به کلی با نوع رابطه ای که ذبیح و ارغوان با نوشته ها دارند بیگانه است؟ آیا در «رژیم نوشتن» مدرن جایی برای رابطه ای که ذبیح و ارغوان با نوشته برقرار میکنند ندارد؟
نوشتن: گذشته، آینده
در یکی از قسمتهای فصل چهارم مجموعۀ «مد من»، دان دریپر که شرکت تبلیغاتش را در آستانۀ ورشکستگی میبیند، بی مشورت با دیگر شرکا نامه ای سرگشاده مینویسد در مذمّت تنباکو و آنرا بشکل تبلیغ تمام صفحه در نیویورک تایمز چاپ میکند. هدفِ نامۀ سرگشاده، در واقع ساختن تصویری نو از شرکتی است که توان پرداخت حقوق کارکنانش را ندارد؛ شرکتی که بزرگترین مشتریش – شرکت سیگار لاکی سترایک – را از دست داده و حالا نیاز دارد در بازار رقابت، مشتریهای تازه برای خودش دست و پا کند. دریپر چاره در این میبیند که با حرکتی که در نظر دیگران خودکُشی است، قید مشتریهای بالقوه پولدار سیگارسازش را بزند و آینده ای برای خود و شرکتش خلق کند. خلاقیت پیشۀ رسمی دریپر است. اینبار او واژه ها را بکار میگرد تا آیندۀ نویی برای شرکتش بسازد.
اما همزمان سازندۀ مجموعه القا میکند که انگار همۀ واژه ها در کار ساختن نیستند. بعضی واژه ها تنها به کار بازنمایی چیزی می آیند که پیشتر ساخته شده. در قسمتها پیشین دریپر شروع به نگارش خاطراتش کرده. در همان قسمت هم دریپر را میبینیم که خاطراتش را مینویسید؛ خاطراتی که در نظر سازندۀ مجموعه چیزی نمیسازند و تنها گذشته را بازنمایی میکنند. این تضاد بین دو گونۀ نوشتن چیزیست که «مد من» میخواهد در همان قسمت نشانمان دهد: برای نوشتن نامه با ماشین تحریر دریپر باید اوّل دست از خاطره نویسی و فکر گذشته پیمایش بکشد؛ صفحات خاطراتش را از دل دفترچه اش دربیاورد؛ به زباله دان بیندازد؛ برای حرکت رو به آینده صفحه ای نو در ماشین بگذارد و نامۀ استراتژیک سرگشاده و به عبارتی آیندۀ خودش را قلم بزند.
چه چیزی در تصوّر ما از خاطره نویسی هست که اینچنین محکم به گذشته و به بی عملی پیوندش میزند؟ چرا برای واقعاً کاری کردن و برای ساختن آینده باید دست از خاطره نویسی کشید—انگار که خاطره نویسی کار بازنشستگان است؟ قبول که مفهوم بایگانی که همآیند خاطره است سکون، کسالت، گذشتۀ رفته و بی تحرکی را نمایندگی می کند؛ امّا نه آیا بایگانی همزمان بویی از جادوی حقیقت برده—انگار که در لابلای برگه های انباشته که بازنمای روزهای رفته است، رمزی حقیقی نشسته که کشفش معنای تازه ای به آینده میدهد؟ آیا تنها نسبت خاطره با آینده نسبت عکس است؟ آیا خاطره و آینده با هم جمع نمیشوند؟
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001