« May 2009 | Main | July 2009 »
انتخابات (8)
سیاستِ چیزهای کوچک – برداشتِ آزاد
سیاستِ آزاد، نمیتواند بر تفسیری تحمیلی از واقعیّت بنیان داشته باشد. برای چنین سیاستی باید دیدگاههای متضاد، مجال ظهور بیابند. با اینحال، همانطور که آرنت میگوید سیاستِ آزاد، همچنین نمیتواند بر واقعیّتی دروغین پایهگذاری شود. اصولاً لازمهی دموکراسی لیبرال مُدرن تمایز بین سیاست و حقیقتِ فلسفیست؛ ولی این دموکراسی باید بر حقایق واقعی پایهریزی شود تا کسانی که در سیطرهی عمومی همنشین هم هستند دنیای مشترکی داشته باشند که در آن بتوانند تعامل سیاسی کنند. استبداد مدرن، بر نوعی حقیقتِ فلسفی استوار است: بر یک ایدئولوژی یا تفسیری یکّه و رسمی از وقایع. در حالیکه به عنوانِ یک اصل، حقیقتِ واقعی، بسطپذیرست.
با اینکه آنطور که فوکو بحق میگوید تمایز بین واقعیّت و تفسیرِ آن در عمل دشوار است و تجربه نشان داده که نمیتوان آنها را به سادگی از هم تمییز داد، نکته اینجا نیست. نکته آنجاست که باید وجودِ چنین تفاوتی را ترغیب کرد تا زندگی عمومی آزادی برساخته شود. اگر پرسشهای سیاسی جوابهای فلسفی/ایدئولوژیک دریافت کنند، سیطرهی عمومی دموکراتیک ساخته نمیشود. همچنانکه اگر تعاملاتِ شهروندان مبتنی بر دروغهای تحمیلی از سوی دولت باشد، شهروندان نمیتوانند آزادانه تعامل کنند؛ سخن بگویند یا در حضور هم کنشِ سیاسی داشته باشند.
برای اینکه زیستِ عمومی آزاد وجود داشته باشد، باید فضایی برای گفتار و عمل مبتنی بر آرای گوناگون پدید آید. آنگاه مردم – و نه نظریّهپردازان، فلاسفه، تاریخدانها یا دانشمندان – میتوانند حُکمرانی کنند. امّا تنها اگر دنیای سیاسی مشترکی شاملِ انسجام واقعی داشته باشند، حکمرانی آنها بر زمینهایی سِفت و محکم پیش خواهد رفت. خلاصهی یک جملهای گلدفارب ستودنیست که حقیقتِ واقعی بسترِ سیاستِ آزاد است و تفاوت در تفاسیر و آرا، فراگردِ آن.
با چند مرحله استنتاج از این بحث، اهمیّت تعاملهای کوچک ما در فضای مجازی معنا پیدا میکند. در واقع، اینترنت امکانِ تعامل در فضایی را که بحثش رفت، پدید میآوَرد. اینجا، مردم طوری رفتار میکنند که انگار در یک جامعهی آزاد زندگی میکنند. آنگاه جامعهی آزاد، نتیجه خواهد شد و تعریف جدیدی از موقعیّت سیاسی شکل خواهد گرفت. همهی دموکراسی را در صندوقهای رأی جستجو نکنید.
انتخابات (7)
مناظرهی احمدینژاد – موسوی اتّفاق تازهایست که تحلیلش نیازمندِ دانش رسانه است و البتّه از عهدهی من خارج. با اینحال، نکاتی را که به ذهنم میرسد، پارهپاره مینویسم و قضاوت را برعهدهی خواننده میگذارم.
پیش از آغاز، داوری دربابِ اینکه برندهی مناظره چه کسی بوده، ناشدنیست. چون بیشک از دیدِ بسیاری از طرفداران آقای رییسجمهور، او با صداقت و شفّافیّت و در عینِ مظلومیّت از حق دفاع کرده و از نگاهِ هوادارنِ جنابِ موسوی، او بوده که با اخلاقگرایی تا آنجا که میشده دربرابرِ قانونگریزی سکوت کرده و حالا که جانش به لب آمده، در چارچوبِ قانون و با رعایت ادب، دست به کار پاسخگویی شده. به نظر من، هر دو در استفاده از فرصت مناظره، برتریها و اشتباههایی داشتهاند. سعی میکنم کمابیش بدونِ داوری دربارهی درستی پیامها به این نکات اشاره کنم.
1. میدانیم که قرعه تعیینکنندهی آغازگر مناظرهست. با دانستنِ اینکه موسوی در ده دقیقهی پایانی – که مطابق قرعه متعلّق به او بوده – خیلی خوب به نفع خودش عمل کرد، پرسشی که مطرح میشود این است که آیا او دو استراتژی متفاوت برای دو حالت مختلف قرعه داشته، یا اینکه تنها بخت یارِ او بوده که این حالت نصیبش شده؟ ضمن اینکه نحوهی رفتارِ احمدینژاد در هنگام سخن گفتن در چهارسال گذشته شناختهشده و جاافتاده است و برای مشاورانِ موسوی آسانتر بود که موقعیّتهای مختلف را پیشبینی کنند و براساسِ آن برنامهریزی نمایند؛ شاید تنها در موردِ حدّ ایستِ رییسجمهور مطمئن نبودند – هرچند نشانههایی برای آن وجود داشت. برعکس، موسوی این اقبال را داشت که شیوهی پاسخگوییش تا قبل از مناظره تا حدّ زیادی ناشناخته مانده باشد.
2. نقطهقوّتِ رییسجمهور، این بود که دو سه مضمونِ اصلی را از اوّل تا انتها دنبال کرد. از همه مهمتر، همدستی دولتهای بیست و چهارسالِ گذشته در تلاش برای عدمِ موفقیّت او بود. اینها را هم بیفزایید: فاسد خواندنِ حامیانِ موسوی؛ تخطئهی عملکرد خود او در زمانِ نخستوزیری؛ غلط بودنِمنابعی که اطّلاعات را در اختیار رقیب گذاشتهاند و برعکس، استناد به «اطلاعاتِ حقیقی» در دفاع از عملکردِ خودش. تأکید میکنم که سعی دارم در مورد هر دو نفر کاری با درستی محتوا نداشته باشم. از نظر شکلی، رییسجمهور خوب توانست اینها را پا به پا پیش ببرد؛ به هم پیوند بزند؛ به آنها ارجاع بدهد و اصولاً یک مدل کوچک از یک «رژیمِ حقیقت» بسازد – که لابد هوادارانش را متقاعد میسازد.
در کنارِ این، موسوی به درستی چارچوبش را برای بحث عنوان کرد (خرافهگرایی، سطحینگری، خیالپردازی و ...) و خواست تمامِ اشکالات را در ظرف آن بریزد. امّا مسأله اینجاست که چارچوب را بیش از اندازه کِش داد. جملهای که از رو خواند، طولانی بود و بعضاً از کلماتِ هممعنی زیادی استفاده کرد. اگر دستِ کم برای این جملهی طولانی یک «کُد» انتخاب میکرد تا آنرا خلاصه سازد و برای ارجاع به این نظام و زنده کردنِ مداوم آن در بحث، از آن «کُد» بهره بگیرد، عملکردِ بهتری میداشت. اشکالی که موسوی داشت این بود که برای اشاره به این نظام، از خودِ واژهی «چارچوب» استفاده میکرد. (مثلاً شبیه به این نقل نادقیق: اینها که میگویم در همان «چارچوب»ی میگنجد که در اوّل بحث گفتم). برای این مجموعهی گزارششده، میتوانست عنوانِ دربرگیرندهای انتخاب کند و همهجا، وقتی مصادیق مختلفِ این چارچوب را عنوان میکرد، از آن «نام» اختصاری استفاده کند.
3. نفعِ هر دو طرف در این بود که در شرایط حاضر، شیوهی خاص خودشان را در سخنگفتن پیش بگیرند و واردِ بازی حریف نشوند. در واقع، وقتی از پیشْ شیوههای مختلف را تمرین و «بازی» نکردهایم تا بدانیم که در شرایط مختلف چه باید بکنیم؛ یک راهِ حل فراگیر این است که بازی خودمان را بکنیم. این لااقل، تصویرِ ما را حفظ میکند. به دستاویزِ این میتوانم حدس بزنم که احمدینژاد – در نزدِ هوادارانِ دوآتشهش – یا «برنده»ست و یا «مظلوم» و البته یا هردو: «برندهی مظلوم». کمااینکه، موسوی هم – نزدِ هماندست طرفدارانش – باز یا «برنده»ست یا «متخلّق به اخلاق» یا روی همرفته کسی که با کمکِ اخلاقش برنده شد. در واقع، هر دو سعی کردند که علاوه بر پیشبردِ خواستشان دستِ کم تصویری را که از آنها وجود دارد، جا بیندازند و نمونهی عملی باشند از شعارهایی که میدهند. شاید چون رییسجمهور شروعکنندهی «بازی» بود، تا حدّی هدایتِ آنرا هم بر عهده داشت و به هر حال، با پرسشهای قاطعانه و صریح، سعی میکرد موسوی را در طرفِ پاسخ بنشاند و همزمان پاسخگویی و پرسشگری او را در دورِ بعد کماثر کند. حُسن موسوی این بود که در تمامِ مدّت، وارد بازی نشد و سعی کرد از مقامِ پاسخدهندهی صِرف خارج شود. تا آنجا که توانست حتّا دوربین را خطاب قرار داد و نه پرسشکننده را تا نشان دهد این بازی را به رسمیّت نمیشناسد و طرفِ او نه رییسجمهور که مردمِ ایرانند. او تنها یکبار در دورِ یکیمانده به آخر وقتی با پرسشِ مستقیم احمدینژاد دربارهی پروندهی رهنورد مواجه شد، با تأخیر عکسالعمل نشان داد و موافقتش را با طرح پرونده اعلام کرد. همهی اینها تا دورِ آخر طول کشید. تا اینکه موسوی در دورِ آخر قاطعانه دست به تخطئه زد؛ پرسید؛ خطاب قرار داد؛ با انگشت اشاره کرد و پاسخش را کوبنده اعلام کرد. اینبار، احمدینژاد، اشتباه کرد و وارد بازی شد و در حالیکه مطابق قواعدْ وقتش تمام شده بود، خواست جواب بدهد. موسوی، نگذاشت. هرچند میتوانست فرصتطلبانه، این رفتار را به قانونگریزی که موضوع بحثش در آن لحظه بود، نسبت بدهد و عینی – با مثالی زنده و نه با شواهد تاریخی – دوباره به چارچوبِ آغازینش ارجاع بدهد – که نداد.
4. با اینحال، به نظرم برای بُرد – هرچند خالی از مخاطره نیست – باید گاهی – حسابشده و عقلانی و با حزم و احتیاط – واردِ بازی حریف شد. کاری که احمدینژاد در اواسطِ بحث، به طرز حسابشده و در آخر بیگُدار انجام داد. احمدینژاد، وقتی نظامِ حقیقتی ساخت و جا انداخت که از نظر او مرجعِ حرفهای موسوی نادرست است، دیگر به راحتی مثل «اصل»ی اثباتشده از آن بهره میبرد و پرسشهای موسوی را بدون اینکه جواب بدهد، شاملِ درستی همین «قانون» و بیاثر میکرد. دستِ کم در یکمورد، گمان میکنم موسوی میتوانست زودتر/قاطعتر دستبه کار میشد. او باید سریعتر و محکمتر به سراغ رابطهی هاشمی و خاتمی با ستادش میرفت. کمکم اینرا جا میانداخت که اینها ربطی به من ندارند و با مضمونهای مشابه در فاصلههای آغازی تکرارش میکرد تا در نهایت در نیمهی دوّم ایندست انتقادها را بیاثر میساخت. حدس میزنم چگالی این مضمونها (مثل: هستهی اصلی دور و بَرِ من هیچ خدشهای ندارد – هاشمی و خاتمی خودشان باید پاسخگو باشند – اگر تخلّفی شده اشتباه بوده؛ امّا ربطی به من ندارد – شما چیزی در من پیدا نمیکنید که به اطرافیانم خُرده میگیرید – اصل بر برائت است – قوّهی قضائیه مسؤول رسیدگی به تخلّفات است) در پایانِ سخنرانی زیاد شد. میشد آنها را بهتر توزیع کرد تا دستِ کم از دستِ یکی از مضامین اصلی نقدِ حریف در دقایق آخر رهایی پیدا کرد و فرصت برای حملهی تازه یا پرداختن به موردی دیگر ایجاد میشد. احمدینژاد در تشخیصِ مواضعِ موسوی و دستبهکار شدن برای بیاثر کردنِ آنها موفقتر بود و در نیمهی اوّل از دستِ بسیاری از آنها آسوده شد.
5. در تحلیلِ زبانِ بدن، من صلاحیّتی ندارم. امّا میدانم که تفاسیر با توجّه به موقعیّت آدمها، تجربهی شخصیشان و ذهنیّتِ پیشینی که از طرفِ مناظره دارند، متفاوت است. لبخندِ احمدینژاد، هم میتواند تفسیر به تسلّط و بیخیالیش شود و هم به عصبانیبودنش. همانطور که چهرهی بیحالتِ موسوی، میتواند باز هم به تسلّطش به بحث تعبیر شود و هم به منکوبشدنش. امّا در صحنهآرایی، میشد گفت که در جهتِ خواستش، احمدینژاد با پوشههای مدارک و اسناد، بینیاز از واژه به مخاطبش القا کرد که بر اساسِ مدرک حرف میزند. موسوی، نه سلاحِ مشابهی برای نمایش داشت و نه اینکه مدارکِ رقیب را – کلیّتِ مدارک را در مدرکبودنشان– زیر سؤال برد.
6. اگر نکتهی دیگری به ذهنم رسید، کمکم اضافه میکنم. خلاصهوار بگویم که احتمالاً هوادارانِ هر دو سو معتقدند که در مناظرهی احمدینژاد – موسوی دورِ آخر، بسیار تعیینکننده بود و به همهی آنچه پیش از آن گذشت، معنای دوباره داد. شخصاً عقیده دارم که موسوی برندهی مناظره بود و دلیلش هم دورِ آخر است. تکرار میکنم که دورِ آخر به خیلی از حرفهای قبلی معنای تازه داد. نهایتاً اینرا بگویم که به نظرم از نظرِ تسلّط در جملهبندی و سخنوری در جهتی که مقاصد گوینده را مطابق استراتژیاش برآورده کند، احمدینژاد بهتر عمل کرد. موسوی در حرفزدن دو اشکال عمده داشت: استفاده از «چیز» و به پایاننرساندنِ جملهها و آنها را جویده رها کردن. سخنوری سیاستمداران، بسیار مهم و تعیینکنندهست. جز این، در کشورهایی که مناظرهی انتخاباتی سنّتی قدیم است، نامزدها در کنارِ مربیانِ سخنوری، مربّیهای کارآزمودهی مناظره و نیز حریفِ تدارکاتی دارند. مشاوران اطرافِ نامزدها، راهبردهای مختلف را تدوین میکنند و نامزدشان را وامیدارند که در زمانی فشرده، شیوههای مختلف را با حریفهای متفاوت تمرین کند تا برای انواع گوناگونِ پیشبردِ نظر آماده باشد. شاید در آینده، همین را در ایران هم شاهد باشیم.
انتخابات (6)
(1)
انتخابات خوب است. نه به این خاطر که به خودی خود به دموکراسی میانجامد. در واقع، برعکس گمان میکنم که دموکراسی لزوماً از صندوقِ رأی بیرون نمیآید. تضمینی نیست که دموکراسی از اتّفاقات بزرگ و حماسهها نتیجه شود. برعکس، مردمسالاری با تعاملاتِ رومزّهی ما ساخته میشود و بنیادهایش استحکام مییابَد. انتخاباتِ پیشِ رو هم که بگذرد، دولتِ فعلی ادامه دهد یا دولتِ بعدی بیاید – هر که میخواهد باشد – باز در خواهیم یافت – همانطور که بعد از هر انتخابی دیدیم – بیعدالتی، فقر یا نبودِ آزادی کمتر یا بیشتر باقی میمانَد؛ دوباره اثبات خواهد شد که مشکلاتْ تنها با راهکارهای ساده و با روایتهای بزرگی که آن راهکارهای ساده را پشتیبانی میکنند، حل نمیشوند. باید باور کنیم که زمان، زمانهی اهمیّت «اتّفاقاتِ کوچک» است. اتّفاقاتی از جنس تعاملاتِ روزمرّهی ما.
در روزهای گذشته، دیدیم که انتخابات، خصوصاً به واسطهی وبلاگهایمان یا شبکههای مجازی اجتماعی، این فرصت را به ما داده تا قدرت را به دور از ساختار کلانش تجربه کنیم. همینکه آزادانه مینشینیم و برابرْ حرف میزنیم و تفاوتهایمان را آشکار میکنیم و توانمان را برای انجامِ عملی جمعی توسعه میدهیم، داریم نشان میدهیم که قدرتمندیم. این دست قدرت در چارچوب سیاستیست که «گلدفارب» به زیبایی آنرا «سیاستِ چیزهای کوچک» مینامَد و به درستی قوّهی محرّک آنرا «قدرتِ تعریفِ موقعیّت» میداند. او مینویسد تعمیمهای گسترده، کارِ ایدئولوژیستهاست – که تا امروز در بهبودِ شرایط ما ناکام بودهاند؛ کارِ ما جویندگانِ مردمسالاری، تمرکز بر چیزهای کوچکتر است. چیزهایی مثل همین مکالماتِ ما بر سر اتّفاقاتِ روزمره.
(2)
سهمِ من – شخصاً – از مباحثاتی که هنوز ادامه دارد این است که دریافتهام که هدف این وسط هر چه باشد، «حلّ مسألهی نامزدِ برتر انتخابات» نیست. اگر معنای حلکردن، تقلیل دادنِ مسأله با هدفِ رسیدن به پاسخ است، برای من ثابت شده که این پاسخگوی نیازهای ما در مسایل اجتماعی نیست. تکیهزدن به «حقیقتهای تاریخی» – که اینطور ناب وجود ندارند – کاری از پیش نمیبَرَد. به جای آن شایستهترست راه را برای تفسیر باز بگذاریم و به جای فروکاستن/حلکردنِ مسأله، با راه دادن به تفسیرهای مختلف به آن بیفزاییم/فربهاش کنیم. تصمیمگیری، به تجربه دیدهام، معمولاً از اقناعِ حاصل از اشباعِ تفسیرها به دست میآید و نه از «جواب»ی که از «حل» مسألهی «نامزدِ برتر کیست؟» حاصل میشود.
(3)
نامربوط نیست اگر بگویم استدلالی از جنس استدلال نبوی که برای توجیه اصلاحطلب بودنِ موسوی میگوید که او سرمنشاء اصلاحات بوده؛ چون بزرگان اصلاحات کارکنان دولت او بودهاند، برای مخالفانِ موسوی کارکرد ندارد. چون میتوان مرتّب این سلسله را عقب بُرد و اصلاحات را به کسانی نسبت داد که ظاهراً نسبتی با آن ندارند. مثلاً شاید به یک معنا صحیح باشد؛ امّا اینطور میتوان گفت که حاج شیخ عبدالکریم حائری نیای اصلاحطلبان است که حوزهی علمیّهی قم را بنیاد گذاشت تا امام خمینی در فضای آن رُشد کند و به رهبری انقلاب برسد و در دولت آقای خامنهای، میرحسین موسوی بشود نخستوزیری که در دولت او اصلاحطلبانِ امروزی تربیت شدند. البتّه نگفته نماند که به همین ترتیب، میرحسین موسوی، سرمنشاء اصولگرایان هم هست؛ چون در دولت او اصولگرایانِ امروزی هم کار میکردند. این بحث تاریخی، به همین ترتیب در موردِ اینکه مثلاً چه کسی اوّلبار حکم حکومتی را واردِ دایرهی واژههای سیاسی مملکت کرد، کارکردِ چندانی برای تغییر نظر هواداران کروبی ندارد – این از جمله شامل شکلِ عمل هم میشود. به همینترتیب، به درستی، همان پرسشهایی که از موسوی دربارهی حوادث دههی شصت میشود را میتوان از کروبی هم پرسید.
(4)
در بحثها اغلب، میشنویم که طرفمان «غیرمنطقی»ست که حرفمان را نمیپذیرد. هرچند، این هم میتواند دلیلی برای نپذیرفتن باشد؛ امّا اشکال، فراتر در همان نگاهِ «مسألهمحوری»ست که به طور سنّتی دنبالِ «جواب» میگردد و در این جستجو، به منطق و حقیقتِ نابِ تاریخی معتقد است. این نگاه نمیپذیرد که «منطق» کسی ممکن است متفاوت از او باشد. انتظار دارد همه با دادههایی که او معیّن کرده («حقیقتهای تاریخی»)، با همان تفسیری که او از جریان دارد («تفسیر معقول») و با روشی که او نتیجهگیری میکند(«روش منطقی»)، به همان جوابی برسند که او میخواهد. و همینکه نمیرسند، شاکی میشود که دیگران «منطق» ندارند. نکته اینجاست که حدس میزنم فرایندِ تصمیمگیری اینقدر خطّی و منظّم نیست. در ایندست مسایل، جوابِ نهایی که دنبالش میگردیم، از ابتدا بخشی از صورتِ مسألهست.
(5)
شخصاً، میدانم همهی آنچه من و دیگران از گفتگوهای انتخاباتی به دست آوردهایم، گامی کوچک به سوی دموکراسی پایدارتر است. به گفتگوهای انتخاباتی ادامه بدهیم تا «سیاستِ چیزهای کوچک» مجال یابد تا دموکراسی جز از صندوقِ رأی، از تعاملاتِ روزمرّهی ما زاده شود.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001