« December 2007 | Main | February 2008 »
هزارتوی تنهایی
با «تنهایی»، هزارتو وارد سوّمین سال زندگیش میشود. مبارکمان باشد! از هزارتوی هفتم به این سو – که در آن نوشتهام – پیشرفتش را به مددِ تلاشها و پیگیریهای سرسختانهی میرزای عزیز شاهد بودم. با یاری هزارتوئیان هم دشوار نیست حدسِ این مسأله که هزارتوی سال سوّم بهتر از قبل شود.
در هزارتوی تنهایی، نوشتهی «آخوندی اسپرت»ی نوشتهام با عنوانِ «تنهایی تنها سزاوار خداوند است»؛ که گویا بعضی خوانندگان را خوش نیامده. نوشته، نه حاوی نکتهای فلسفیست و نه علمی. تنها تفکّر خامدستانهی البتّه سهلانگارانهایست در بابِ این معنا که چرا تنهایی برای ما آدمها سخت است و برای خداوند با صفاتِ یکپارچهای که در ادیانِ توحیدی – و نه مثلاً در اندیشههای وحدتِ وجودی – به آنها متّصف است، سهل. تنهایی را هم در جایجای نوشته هر طور به ذهنم میرسیده معنا کردهام تا به مقصدم برسم که پرستش خداوند عملی جمعیست و اگر تنها بودیم ای بسا که خداوندی پرستیدنی نداشتیم؛ همانگونه که اگر خداوند تنها نبود، پرستیدنی نمیشماردیمش:
خداوند تنهاست؛ چون اگر چنین نبود سزاوار پرستش نمیدانستیمش. خداوندِ سزاوارِ پرستش – کمینه صفتِ خداوندگاری – باید که تنها سَر کند. گیریم کسی کفو او یا برتر از او باشد؛ چگونه میتوان چنین خدایی را پرستید و از او اطاعت کرد؟ خداوندِ شایستهی پرستش، تنهاست. کمالِ مطلقِ خداوندیست که چنین تنهایی را واجب میسازد. [ادامه...]
ستارههایی که باید دانهدانه کَند
اقامت چهار روزهی من و سیما در هتل البتّه بزرگ داریوش – که میگویند و شما نپذیرید پنجستارهست – باعث شد این متن را بنویسم و خطاهای عمدهی مدیریتی هتل را بیان کنم. بیشک هدفِ این نوشته، پند و اندرز به مدیرانِ هتل نیست؛ مدیرانی که هتلهایشان – بی در نظر گرفتن شمارِ ستارههای بیفروغ – دور از هرگونه رقابتند و شکرِ خدا آنقدر مسافر در جزیره هست و هتلها از دو تا پنج ستاره مشتریهای ویژهی خودشان را دارند که نیازی به بهبود کیفیّت نباشد. پس مخاطبِ نوشته، نه مدیرانِ هتلها که خوانندگان احتمالی اینجا هستند. چراکه به نظرم نوشتنِ اینگونه تجربیات شخصی کمک میکند تا خواننده در گزینشِ انتخابهای کمشمارش بهتر تصمیم بگیرد.
1- گمانم حتّا در مسافرخانههای ناصرخسرو، حمّامها – که البتّه آنجا بیرون از اتاقها هستند – آبِ گرم دارند. عجیب است که در مدّت اقامتِ کوتاهمان در هتل داریوش، چند بار آبِ گرمِ هتل قطع بود. وقتی با خدماتِ اتاق تماس گرفتم، پاسخ شگفتانگیزی دادند: احتمالاّ شیر را در جهتِ اشتباه میگردانید! اینجور وقتها عصبانی نمیشوم؛ خندهام میگیرد. گفت: یکی را میفرستیم تا بررسی شود. نشان به آن نشان که هیچوقت هیچکس نیامد.
2- در رستورانِ هتل شام میخوردیم که دو نفر از پیشخدمتها دعوایشان شد. بعد یکیشان با سر و روی خونی آمد و با فحش و فحشکاری میخواست برود سراغ ضارب و از خجالتِ اعضای خانوادهاش در بیاید. جالب اینکه بقیّهی کارمندان رستوران، بیخیال تماشا میکردند و کسی نبود آنها را به طور جدّی از هم جدا کند یا دستِ پایین به پشتِ صحنه ببرد تا آنجا حسابِ هم را برسند. کتکخورده هم حینِ شامخوردنِ مهمانها پیشِ چشمهایشان قدمرو میرفت تا شاید یکدندگیش را ثابت کند.
3- همان شب – شبِ اوّلِ سالِ نوی مسیحی – در سرسرای هتل، برای میهمانان ارمنی جشن گرفته بودند. من و سیما هم داشتیم از اینترنت هتل – که گاهی و آن هم فقط در سرسرای هتل کار میکرد نمیکرد – بهره میبردیم و به کارهای بر خطمان میرسیدیم. چای سفارش دادیم که گفتند برای اینکه سرسرا شلوغ است و جشن گرفتهایم، نمیتوانیم خدمترسانی کنیم. دیگر جایی برای تعجّب نبود که چطور هتل پنج ستاره خدمتِ ضروریش را برای خدمتِ اختیاری دیگری تعطیل میکند. گفتیم مشکلی نیست و به کارمان ادامه دادیم. خانوادهای نیمه آلمانی – نیمه ایرانی کنارمان در میز دیگری نشسته بودند. با اینکه میدانستیم وضع خدمترسانی هتل چقدر افتضاح است، اینبار انصافاً شگفتزده شدیم وقتی دیدیم برای آنها چای آوردند! سیما رفت سروقتِ پیشخدمت و گفت چطور است که برای آنها چای آوردی و برای ما نه؟ گفت سرپیشخدمت دستور داد. سرپیشخدمت که حاضر شد و سیما توضیح خواست، گفت که اینها استثنا بودند و من دستور دادم. جواب بیشک این بود که بیخود دستور دادید؛ استثنا نداریم!
جالب اینجاست که نشسته بودیم و با اینترنت زغالی هتل کلنجار میرفتیم که دیدیم چای آوردند. گفتیم نمیخوریم. یک بار رفت و دوباره برگشت و اصرار پشت اصرار که اینبار را کوتاه بیایید و بخورید! من از خنده رودهبُر شده بودم که یک بار چای نمیآورید و حالا به زور میگویید باید چای بخورید.
4- پارکِ انصافاً پر و پیمانِ پرندگان و دلفیناریوم کیش – که باز سرمایهگذارش حسین ثابت است – از جاهای دیدنیست. دمِ در آنجا گفتند شما نمیتوانید دوربینتان را داخل بیاورید؛ چراکه حرفهایست. نشان حرفهای بودن هم برایشان این است که عدسیش فلان جور است مثلاً. جالب اینکه هیچجا روی بلیت ننوشتهاند که نمیتوان دوربین با فلان مختصات آورد و کسی هم قبلتر این را گوشزد نمیکند. عجیبتر اینکه دوربینهای کوچکتر با عدسیهای به مراتب برتر از آنچه آنها قدغن میدانند، به راحتی وارد مجموعه میشود. چه فایده اگر بخواهی برای طرف توضیح بدهی که فقط بزرگ بودنِ دوربین یا اسالآر بودن و هیکلش نمیتواند مِلاک باشد وقتی دوربینهای کوچکتر میتوانند ویژگیهایی برتر از آنچه مورد نظر شماست، دارا باشند. چه فایده وقتی طرف نمیفهمد؟
5- شبِ برگشت که به خاطرِ وضعِ هوا پروازمان ملغا شد، در بحبوحهی نبودِ جا و مسخرهبازی شرکتِ هواپیمایی، سیما به ناچار زنگ زد به هتل داریوش که آیا میتوانیم شبِ دیگری مهمانشان باشیم. جالب این بود که تلفن زنگ میخورد؛ پیام ضبطشدهای میگفت که شاد زیستن هنر است و بعد تَق قطع میشد. جز این خندهدار نیست که هتل داریوش وبگاهی بهسامان ندارد؟
6- هیچکدام از اینها مهم نبوده و نیست؛ تا وقتی که جنابِ سرمایهگذارِ محترم، عکسش را پهلوی داریوش نگذاشته و شومَنهای هتل در کلامشان او را – که هیچ نیاز مالی به این سرمایهگذاری ندارد و فقط به خاطر دلش و ایران این کار را کرده! – نجاتدهندهی فرهنگ و تمدّن ایرانی ندانند. آنچه هتل داریوش دارد تنها معماری خارجیست. وگرنه، اتاقها هم هیچ تناسبی با شکوهِ بیرونی ندارند. با اینحال، حیف که هتلی که از نظرِ ساخت و معماری وضعیّتی قابل پذیرش دارند، اینقدر ضعف در مدیریت و کاستی در آموزش نیروهایش دارد. حیف که استقبالِ ویآیپی و تحویل گرفتنِ بار و استفاده از پاویون هنگامِ ورود و هدایتِ محترمانه به هتل و منظرِ زیبای بیرونی هتل، به اتاقهای نامتناسب با پیکرهی آن و مدیریّت ضعیف و مضحکی ختم میشود که مهمانها را پشیمان میکند از مراجعهی دوباره.
پ.ن. مسافرتمان با وجودِ همهی اینها خیلی خوب بود و فراوان خوش گذشت. به ویژه آب و هوای کیش عالی بود. جاتان خالی.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001