« December 2006 | Main | February 2007 »
به امید فردایی بهتر...
دوست گرامی،
با سلام و احترام
انجمن حمايت از كودكان كار در نظر دارد ششمین بازارچه ي خود را با هدف آگاه سازي افكار عمومي نسبت به اين معضل اجتماعي و معرفي انجمن با همكاري باشگاه "سرو آسمان" برگزار نمايد.
اين بازارچه در تاريخ 13/بهمن/1385، از ساعت 11 الي 17، در مكان باشگاه سروآسمان واقع در سعادت آباد، بالاتر از میدان سرو، بلوار شهید پاکنژاد، نبش کوی شهید شکرایی، پلاک 2، باشگاه سرو آسمان برگزار خواهد شد.
برای کسب اطلاعات بیشتر با شماره های 55603205 و 9-55576687، بخش روابط عمومی تماس حاصل فرمایید.
منتظر حضور گرم تان خواهیم بود.
به اميد فردايي بهتر براي تمامي كودكان دنيا.
شرحی برای یک خبر
نیروی انتظامی، نصب شمایل ائمه و اولیا را در تکایا و هیأتهای مذهبی ممنوع اعلام کرد.
۱-
در صدا و سیما، اینروزها بارها میشنویم که شمایل و صورتنگاری، بزرگی صفات ائمه و اولیای دینی را «محدود» میکند. نیز، عالم دینی در برنامهی صبحگاهی تلهویزیون ظاهر میشود و میگوید اگر شمایلها رواج پیدا کنند، مردم وقتی نام حسین (ع) را میشنوند، بهجای اینکه به عدالتخواهی او بیندیشند، تصویرش را با چشمانی زیبا و ابروانی کشیده به یاد میآورند؛ این، حقیقتِ امام حسین نیست.
۲-
بودریار، برای اینکه نشان بدهد امروزه دیگر هیچ فاصلهای بین واقعیّت و وانمایی واقعیّت وجود ندارد و در واقع برای اینکه بیان کند اکنون، حادواقعیّت بر واقعیّت اولویّت یافته، مراحلی چهارگانه و تاریخی را ذکر میکند. او، با حرکت در چهار نظامِ «الهی»، «شیطانی»، «جادوگری» و «وانمودگی» شرحی از جایگزینی «وانمودگی» بهجای «نسخهی اصیل» را روایت میکند.
در اینجا با مرحلهی دوّم سر و کار داریم. در این مرحله و در نظام شیطانیست که نشانه، واقعیّتی اساسی را «نقاب میزند» و تحریف میکند: شمایل حقیقتِ صاحبِ آنرا نشان نمیدهد. «شمایلشکن»ها، قهرمانان ایندورهاند. آنها، «ارزش» تصاویر را بهتر از هرکس دیگر درک میکنند و معتقدند که تصاویر، پوشانندهی الوهیّت است: تصاویر، تحریف میکنند و شیطانیاند.
۳-
هرقدر حکومت، خواهانِ مقابله با ـ بقول بودریار ـ حرکت به سمتِ «وانمودهسازی مناسکِ محرّم» است، عزاداران جوان خواهانِ اجرای مناسکی وانمودهاند؛ تا از این طریق، فضای عمومی را به عرصهای برای مقاومت تبدیل کنند. مناسک مذهبی آنها – که وانمودة مناسک اصلیست – دست و پای نظام رایج را میبیندد؛ چراکه «هزل»ی که در مناسکِ جوانان موجود است، فرمانبرداری (انجام مناسک) و تخطّی (انجام آن به شکلی که مطلوب نظام نیست) را همگون میسازد و تفاوتی را که زیربنای داوریست، ابطال مینماید. آنها در واقع از هر وسیلة موجود – حتّی قوانین و هنجارهای اعمال شده از سوی نیروی غالب – برای مقاومت استفاده مینمایند. از اینرو، فرهنگ حاکم، این جوانان را «لاابالی» میخوانَد و شکستن هنجارها را – نظیر شرکت همزمانِ زنان و مردان جوان در مناسک و نوع پوشش در این مناسک مذهبی که در ایران، بنا بر دستورات مذهبی بدحجابی تلقّی میگردد – تقبیح میکند. چندسالیست که آواز مذهبی – مدّاحی و نوحهخوانی – عزاداری جوانان، بسیار پرشور و حرارت و با ضربآهنگ سریع، همراه با حرکات زیاد و از حال رفتن، باعث اعتراض علمای رسمی تشیّع شده است. ضمن اینکه در اشعار آوازهای مذهبی، صفات زمینی و عینی زیاد و اظهار محبّتهای عاشقانه و صمیمانه بسیار به چشم میخورَد.
تصاویر و شمایل ائمه و بزرگان دینی – خصوصاً امام حسین و حضرت ابوالفضل – با صورتهای خیالی زیبا، اکنون مورد استقبال عزاداران جدید است. نیز، کافیست گشتی در شهر بزنید تا خودروهای آخرین مدلِ جوانان را تماشا کنید که بر شیشهی عقبشان با رنگِ قرمز «یا حسین» و «یا اباالفضل» نوشته شده. خوب است سری به فروشگاههای مذهبی بزنید و شمایل و تصاویر دستهجمعی معصومین را ببینید که هر یک ویژگی منحصر به خود را در نقّاشیها دارند.
۴-
اینروزها سیاستِ فرهنگی عزادارای از سوی حکومت عریان شده: برخلاف آنچه به نظر میآید، سیاستگذاران بیش از همه به ارزش و قدرتِ «تصویر» آگاهند و با اجرای سیاستی عریان، استفادهی وانموده از مناسک را پاسخ میدهند. بودریار میگوید اگر با اسلحهای قلّابی به دزدی از فروشگاهی بروید؛ یا اگر ادای دیوانهها را دربیاورید، همان رفتاری را با شما میکنند که با دزد واقعی و دیوانهی حقیقی انجام میدهند. پاسخِ انتظامی و مداخلهی پلیس در مناسکِ محرّم، تداعیکنندهی همین گفتهی بودریار است که اگر بخواهید تفاوتی را که زیربنای قضاوت درست و نادرست است، از بین ببرید با واکنشی سخت مواجه میشوید. اینجاست که پلیس، به میدانِ مردمیترین تجمّع مذهبی وارد میشود.
هویّتهای مفصلبندیشده
خلاصهی کتابِ جدید آمارتیا سن ـ «هویّت و خشونت» ـ را که در نیلگونِ «زمانه» شنیدم و دیدم، یادِ مفهومِ «خودِ مفصلبندیشده»ی استوارت هال افتادم. سن، میگوید که انسانها در بسیاری موارد هویّتهایشان را انتخاب میکنند و در ضمن در مواقعی خاص، از میان هویّتهای چندوجهی و چندبعدیشان یکی بارز و برجسته میشود.
هال همینها را در مفهومِ «هویّت (یا خود) مفصلبندیشده» خیلی خوب نشان میدهد. او معتقد است که هویّتها خیلی وقتها متناقض هستند و بنابراین، همدیگر را میانبر میزنند یا جابهجا میکنند. مثالی که هال میآورد، خیلی جالب است. او، کلارنس توماس (رییس عالی دادگاهِ آمریکایی-آفریقایی با عقاید سیاسی محافظهکارانه) را مثال میآورد که از سوی انیتا هیل (زنِ سیاهپوست و همکارِ پیشینِ قاضی توماس) به آزار و اذیت جنسی متّهم شده بود. هال، میگوید که دیگرانی که از حادثه مطّلع میشدند بسته به اینکه کدام وجه هویّتیشان را بارز و هویدا میساختند، واکنشهای متفاوتی نشان میدادند.
بعضی سیاهپوستها به خاطر زمینههای نژادی از توماس حمایت کردند؛ دیگران، با استدلالهای مربوط به امور جنسی در مقابلش ایستادند. زنان سیاه، بسته به چربیدن «سیاه» یا «زن» در هویّتهایشان تقسیم شدند. مردانِ سیاه هم بسته به جنسگرابودن یا لیبرالبودن، تفکیک شدند. مردانِ سفید هم نه تنها بسته به دیدگاه سیاسیشان که بسته به تعیین هویّتشان تقسیم شدند. مهم این بود که در تعیین هویّتشان، جنسگرابودن غلبه داشت یا نژادگرا بودن. زنانِ محافظهکار سفیدپوست، از توماس حمایت میکردند، نه تنها به خاطر زمینههای سیاسی، بلکه به خاطر مقابلهشان با فمینیسم. سفیدپوستهای فمینیست ـ اغلب آزاداندیش در مورد نژاد ـ به دلیل موارد جنسی در مقابل توماس جبهه گرفتند. و به این دلیل که قاضی توماس عضو سرآمدان قضایی و انیتا هیل، در زمان شایعه، کارمند میانی بود، موضوعاتی مرتبط با موقعیّت طبقهی اجتماعی هم در این مباحث دخیل بود.
همهی اینها ریشه در این موضوع دارند که به قول لاکلاو هیچ پیوند اجباری بین مفاهیم گفتمانی وجود ندارد. پیوندهای ساختگی، موقّتی هستند. این مفاهیم، با پیوندهای ضمنی یا آشکاری که از سوی قدرت، یا سنّت پدید آمدهاند، در مجاورت هم قرار گرفتهاند و اصطلاحاً مفصل زده شدهاند. مفهوم مفصلبندی اشاره میکند که میتوان به آن جنبههای زندگی اجتماعی (برای مثال هویّتها) که به آنها به عنوان امور ابدی و واحد فکر میکنیم، به مثابهی تثبیت ویژهی موقّتی حاصل امر تاریخی یکتا یا بستار معنایی دلبهخواهی بیندیشیم.
هال اشاره میکند که مفصلبندی ارتباطیست که میتواند یکتایی دو مؤلّفهی متفاوت را در وضعیّتی عینی پدید آورد. یگانگی آشکار هویّت در حقیقت، مفصلبندی مؤلّفههای مجزّا و متفاوت است که تحت شرایط فرهنگی و تاریخی دیگر، ممکن بود به طرق دیگر مفصلبندی شوند. از آنجا که هیچ پیوندِ خودبهخودی بین گفتمانهای هویّت (طبقه، جنسیّت، نژاد، سن و ...) وجود ندارد، آنها میتوانند به شیوههای گوناگون به هم پیوند زده شوند. بنابراین، همهی مردانِ سفیدپوستِ طبقهی متوسّط در هویّت و هویّتیابی مشابهی سهیم نیستند؛ همانطور که همهی زنان سیاهپوستِ طبقهی کارگر.
یکسالگی هزارتو با تمِ نوشتن
در گیر و دارِ امتحان و کار و با چاشنی سرماخوردگی، آمدم بگویم که هزارتوی نوشتن منتشر شد. یکسالگی هزارتو مبارکمان باشد و امّید که هزارساله شود. در سال نخستِ هزارتو، در نیمی از شمارهها، همراهش بودم، به قرار پایین:
شمارهی هفتم: تردید ـ تردید و یقین؛ چند بندِ کم و بیش پراکنده (دوستش داشتم. موضوعی بود که سالها و بارها فکر کرده بودم بهش: اخلاق تردید.)
شمارهی هشتم: جنگ ـ جنگهایی که «جنگ» نیستند (از کلاوزویتس تا بودریار و گاراژ سرکهایها.)
شمارهی نهم: رسانه ـ ما تلهویزیون را زندگی میکنیم (تلهویزیون، منشِ انتشار و حواسپرتی. شد بنمایهی ایدهی اصلی نوشتهی شمارهی بعد.)
شمارهی دهم: تصویر ـ هرجا تصویری هست، اخلاق نیست (اخلاق، موضوع مهمِ من است. نوشتهای که به نسبت بحث و جدل بسیار برانگیخت. حیف که فرصت بحث خوب را بخاطر کمی زمان، از دست دادم؛ خصوصاً بحث با دوستان عکّاس و بهویژه آرش عاشورنیا را در انجمن بحث سایتِ عکّاسی. دیدِ دوستان عکّاس از سوی دیگر قضیّه برایم جالب بود.)
شمارهی یازدهم: نوستالژی ـ سلطه و گفتمان نوستالژی (نوستالژی بهانهای برای سلطهورزی. دوستش داشتم.)
شمارهی دوازدهم: نوشتن ـ نوشتن: تصوّر بشر از تقدیر خودش (بهانهای برای تجلیل از خودمان برای نوشتن وبلاگهایمان؛ گرامیداشت خودمان برای نوشتن یادداشتهایمان)
وقتی هویّت را در نام میجوید
علیرضای عصّار در آلبوم جدیدش ترانهای دارد که شعرش دربارهی خلیج فارس است و گمانم سرایندهاش افشین یداللهی باشد. شعر اینطور آغاز میشود که «وقتی که ایران هست، خلیج یعنی فارس / تاریخ میلرزد از خشمِ قومِ پارس». بیتی از شعر ـ که میگوید: «وقتی هویّت را در نام میجوید / هر بینشان ناچار صد یاوه میگوید» ـ به جدال بر سرِ نامِ خلیجِ فارس ارجاع دارد و به نظرم جالب میآید.
چرا جالب؟ چون تا جایی که میدانم هویّت، سراسر نام است: دعوا اتّفاقاً بر سر این است که هممیهنهامان رادر شمال غربی کشورمان ـ و دیگر مناطق ـ «ترک» بنامیم یا «آذری»؟ آنطور که فهمیدهام کسانیکه بیشتر به سرِ طیفِ جداییخواه و استقلالطلب نزدیکند، مصرّند که «ترک» باشند و نه «آذری» و برعکس، کسانی که معتقدند این مردمان از قومی ایرانی هستند، «آذری» میخوانندشان. هویّت قومی، برساختهای گفتمانی ـ یا توصیفی زبانی ـ است و به همین دلیل بازنماکننده است و نه بازتابِ حالتی جوهری. بازنمایی فرهنگی ـ مثلاً در شکل نام ـ سراپا سیاسیست؛ چراکه ذاتاً با مسألهی قدرت پیوند دارد. در حوزهی فرهنگ، ستیز بر سر برداشتها و تفسیرهای متفاوت از جهان است و معناها ـ که پایهی تفسیرها هستند ـ در درون الگوهای قدرت شکل گرفتهاند و بقای گونههای خاصّی از قدرت را ممکن میسازند. خلاصه اینکه اتّفاقاً سیاستِ فرهنگ ـ و سیاستِ هویّت ـ چیزی نیست جز «قدرت و توانِ نامیدن» (سیاستِ نامیدن)، «قدرت بازنمایی فهمِ متعارف» و نیز، «قدرتِ خلقِ روایتهای رسمی».
برخلافِ بیتی که عصّار میخوانَد « جز این اگر باشد، خلیج آبی نیست / بیسایهی ایران، غیر از سرابی نیست»، به گمانم خلیج، همیشه آبی بوده. آنچه مهم است، سایهی ایران نیست؛ اتّفاقاً دقیقاً نامِ ایران است. و برخلافِ بیتی که میگوید «چیزی که در صلح است، از جنگ میخواهد / قدرت اصالت نیست، فرهنگ میخواهد» دستِ پایین در این مورد اصالت در قدرت است. امّا نه قدرتِ عریانِ سیاسی؛ بلکه قدرتی که در سیاستِ فرهنگ و در شکلِ «نام» بازنمایی میشود. که اگر غیرِ این بود عصّار در مقدّمهی همان ترانه، پشتِ هم نامها را ردیف نمیکرد که:
در جهان، فرمانِ کوروش اوّلین منشور بود / سر به تعظیمش سراسر بابل و آشور بود
سینهی اسپارت را تا قلبِ یونان چاک کرد / پشتِ بختالنصر را ساییده و بر خاک کرد
و اگر چنین نبود، نمیگفت ما پاسدارِ «نام» پارسیم:
ما از اسلاف همان خونیم از آن ریشهایم / پاسدارِ نامِ پاکِ پارس تا همیشهایم
خلاصه اینکه، هویّت را دقیقاً باید در نام جستجو کرد و برنده، کسیست که پاسدارِ نامها باشد. فرهنگ، عرصهی قدرت است: قدرتورزی بر سرِ نامها.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001