« June 2003 | Main | August 2003 »
ایده هایی در باب تجربه
دیروز (چهارشنبه – 8 مرداد) مراد فرهادپور، در دانشگاه امیرکبیر دربارة "تجربه" سخنرانی کرد. فرهادپور در سخنرانیش که تحت عنوان "ایده هایی در باب تجربه" برگزار شد، سه دیدگاه دربارة مفهوم تجربه را بررسی کرد:1- مفهوم کانتی تجربه 2- مفهوم گادامری تجربه 3- مفهوم فرویدی تجربه. در مفهوم کانتی، فرهادپور به سوژة ناب استعلایی پرداخت و اهمیت مرکزی معرفت علمی. از انسجام منطقی این نوع تجربه و ضرورت علی و جهانشمولی آن هم صحبت کرد و دست آخر به مفهوم عینیت در تجربة کانتی رسید. در مفهوم هرمنیوتیکی و گادامری از تجربه، به اهمیت "پختگی" و "گشودگی" در این پارادایم اشاره کرد؛ دربارة ضرورت "حکمت عملی" در برداشت گادامری و نیز تفاهم اخلاقی و فهم بین الاذهانی هم صحبت کرد و دست آخر به مفهوم "دیالوگ" رسید. و در مفهوم فرویدی تجربه، از ناخودآگاه گفت و شفافیت کاذب و سوژة پاره پاره. ضمن اینکه دراین پارادایم به تعبیرات لاکان و بنیامین بیش از دیگران پرداخت. دست آخر هر سة مفهومهای تجربه را در "علایق بشری و معرفت" هابرماس خلاصه کرد و از کنش ابزاری، کنش هرمنیوتیکی و کنش انتقادی (رهابخش) هابرماس و معرفتهای مربوط به هر یک سخن گفت. ارتباط و نزدیکی این سه مفاهیم تجربه را در بعضی نظریات مانند "دلزدگی" زیمل و کلانشهر او و نیز نقد هابرماس نشان داد. و دست آخر – شاید به عنوان نتیجة عملی – وضعیت "ما"ی ایرانی را در مقابلة با سه مفهوم تجربه بیان کرد – که البته چندان خوشایند نبود. (گرچه به نظرم از آنجا که سه مفهوم مورد نظر فرهادپور در دنیای غرب صورتبندی شده اند، شاید چندان قیاس خوبی برای "ما" نباشند و نتیجه اش همان حرفی باشد که فرهادپور دربارة زبان فارسی و غیرانتزاعی بودنش زد و یکی از حضار هم ایراد گرفت.) جلسة سخنرانی با پرسش و پاسخ پایان گرفت.
تولدت مبارک!
هو
ای آنکه گاه گاه ز من یاد میکنی
پیوسته شاد زی که دلی شاد میکنی
تولدت مبارک! :)
پارادایم چپ
جلسة گفتگوی "پارادایمِ چپ" با حضور مُراد ثقفی در دانشگاه امیرکبیر برگزار شد. در ابتدای جلسه، ثقفی از حاضران خواست بیان کنند با شنیدن مفهوم "چپ" یاد چه چیزهایی میفتند؟ بعد از اینکه فهرستی از عناوین مرتبط آماده شد، دربارة تک تک آنها بحث پیش آمد که آیا این عناوین امروز هم با "چپ" ارتباط دارند و اصولاً در پارادایم چپ چه تحولی رخ داده است؟ مثلاً هنوز "دیکتاتوری پرولتاریا" چپ را همراهی میکند؟ هنوز چپیها معتقد به وجود یک پیکار نهایی هستند؟ اصولاً "چپ" به توده وابسته است؟ پراکسیس مارکس چگونه تحول پیدا کرده؟...
ادامهی مطلب "پارادایم چپ"
پنجمین نمایشگاه ماشین - چهارده تیر - بخش دوم
فا.و. گل؛ بعد از توقف توليد دوو، کرمان خودرو سراغ فا.و.ي آلمان رفته
پنجمین نمایشگاه ماشین - چهارده تیر - بخش اول
سيتروئن پيکاسو؛ نماي جلو
ادامهی مطلب "پنجمین نمایشگاه ماشین - چهارده تیر - بخش اول"ادبیات و فلسفه
هو
امروز اولین جلسة کلاس بابک احمدی باعنوان "ادبیات و فلسفه" در دانشگاه امیرکبیر برگزار شد؛ طبق روال دو تابستان پیش. (اولی، ساختار و هرمنوتیک و دومی، روشنفکری)
در این کلاس که قرار است پنج جلسه باشد (چهار درس گفتار و یک جلسه پرسش و پاسخ) بابک احمدی به فصل مشترک ادبیات و فلسفه - فلسفة زیبایی شناسی و نظریة ادبی - خواهد پرداخت.
امروز هم بیشتر دربارة فضای فکری فلسفی جدید و دورة عدم ایقان صحبت کرد و اینکه ادبیات و فلسفه چه گونه به هم نزدیک میشوند یا چطور از هم مجزا میگردند... اگر از گافهای - البته غیرقابل تحمل - گاه گاهش بگذریم، خوب صحبت میکند. اگر حوصله کنم بعضی از قسمتهای درس-گفتارهایش را مینویسم.
آخرین تغییرات
هو
ساعت پنج و بیست دقیقة صبح... تغییرات جدیدی توی قالبها و استایل شیت "راز" دادم. الان میتونم گلچینی از هر یادداشت رو اول بخونم و بعد اگه دلم خواست، یادداشت رو کامل، همراه با کامنتها ببینم. دیگه اینکه... آهان! میشه ایمیل رو توی جعبة یادآوری وارد کرد تا هروقت نوشتة جدیدی به "راز" اضافه شد، اطلاع بده.
کلاً اینکه خیلی منظمتر شده؛ اما رنگ صفحه... اصلاً دلچسب نیست! من همون سیاه و نارنجی و آبی خودم رو میخوام... گرچه، اینجا امتحانش کردم و خیلی بدترکیب شد!
طرح درس مطالعات اجتماعی دبستانهای ژاپن
هو
چیزی به سة صبح نمانده. بررسی مقدماتی طرح درس "مطالعات اجتماعی" دبستانهای ژاپن، تا سال چهارم ابتدایی تمام شده. دارم سعی میکنم منطق فکری برنامهریز ژاپنی را درک کنم. اینجوری و از این طریق معکوس و با شناخت اصل و اساس فکر و کار میتوان راحتتر نمونة ایرانی برنامه را بازسازی کرد. با این بررسی معکوس، چیزهای خوبی عایدم شده. اول اینکه همه جا تأکید بر مشاهده است. بعد اینکه همیشه از جایی که دانش آموز هست شروع میکند و به نظرم به همین دلیل "مدرسه" را به "خانه" ترجیح میدهد. چراکه موقع آموزش دانشآموز در "مدرسه" است و در نهایت اینکه، پدیدهها را هم ایستا و هم پویا بررسی میکند. اسم این روش را فعلاً گذاشته ام: مشاهدة عینی همه جانبه!
بهرحال نسخة 1 "دربارة طرح درس مطالعات اجتماعی دبستانهای ژاپن" آماده است...
گوسفند سیاه - ایتالو کالوینو
شهری بود که همة اهالی آن دزد بودند. شبها پس از صرف شام، هرکس دسته کلید بزرگ و فانوس را برمیداشت و از خانه بیرون میزد؛ برای دستبرد زدن به خانة یک همسایه. حوالی سحر با دست پر به خانه برمیگشت، به خانة خودش که آنرا هم دزد زده بود. به این ترتیب، همه در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی میکردند؛ چون هرکس از دیگری میدزدید و او هم متقابلاً از دیگری، تا آنجا که آخرین نفر از اولی میدزدید. داد و ستدهای تجاری و به طور کلی خرید و فروش هم در این شهر به همین منوال صورت میگرفت؛ هم از جانب خریدارها و هم از جانب فروشنده ها. دولت هم به سهم خود سعی میکرد حق و حساب بیشتری از اهالی بگیرد و آنها را تیغ بزند و اهالی هم به سهم خود نهایت سعی و کوشش خودشان را میکردند که سر دولت را شیره بمالند و نم پس ندهند و چیزی از آن بالا بکشند؛ به این ترتیب در این شهر زندگی به آرامی سپری میشد. نه کسی خیلی ثروتمند بود و نه کسی خیلی فقیر و درمانده. ادامهی مطلب "گوسفند سیاه - ایتالو کالوینو"
آغاز
هو
شروع مجدد؟ نمیدونم! همینقدر میدونم که http://pouyan.ws رو ثبت کرده ام و دارم با مووبل تایپِ عزیز سر و کله میزنم. هر روز یک تگ جدید کشف میکنم و کلی ذوق میکنم؛ اما شکل اینجا هنوز دلخواه من نیست. ضمن اینکه تا این لحظه نتونستم نوشته های قبلیم رو از بلاگر ایمپورت کنم به مووبل تایپ... امیدوارم که اون کار رو هم بتونم انجام بدم. تا روزی که مشکلات فنی (!) اینجا رفع بشه و دوباره منظم بنویسم حتماً یه قدری طول میکشه...
برای راه اندازی "راز" جدید فرهاد خیلی زحمت کشید، دستش درد نکنه!
قطعة 223
هو
سه شنبه - 17تیر82 - بهشت زهرا - قطعة 223 - ردیف 37 - شمارة 11 - دیدار سینا و یک دنیا خاطره
سینا...
هو
امروز عصر وقت برگشتن، یک لحظه صورت خندان سینا را در آیینة ماشین دیدم. پسربچة ماشین عقبی بود؛ همسن سینا و همانطور میخندید که سینا... یاد سینای خوب افتادم و لحن خنده اش. با لحن خاصی میخندید؛ مطمئنم. باز تصویر خندانش را جلوی چشمم میبینم و باز با خودم فکر میکنم "کاش بود. کاش بود و هر روز قبل از رفتن به خانه با هم خداحافظی میکردیم و میخندیدیم. کاش بود و میخندیدیم، نه اینکه نباشد و گریه کنم. گریه کنم و تصویر او در ذهنم بخندد... کاش بود؛ همین! "
باران تابستان مارگریت دوراس
هو
باد چیزی است متفاوت از انچه اسمش شناخت است. ولی در عین حال، شناخت، همان باد است؛ همان چیزی است که در بزرگراه جریان دارد، همان چیزی که در ذهن میگذرد.
- باران تابستان؛ مارگریت دوراس
باران تابستانِ دوراس را هم خواندم. واقعاً قشنگ بود. اینکه چه شد باران تابستان را خریدم هم خود حکایتی جداگانه دارد؛ آشنایی با جوانی که راهنمای کتابفروشی بود و پیشنهاد کالوینو کرد تا رسید به اکو و نشانه شناسی و بعد کشیده شد به رمان نو و پست مدرن و دست آخر "باران تابستان" دوراس را معرفی کرد و گفت که متن خودش را به تعویق میندازد و این نوشته اصلاً در حد و اندازة دوراس نیست و چیزی است جداگانه از دیگر کارهایش و چیزهای دیگر... از ترجمة روبین گفت و ویژگیهای ترجمة این اثر و اینکه نویسنده در متن اصلی فرانسه هم برادران و خواهران را برادرز و سیسترز نوشته. و دست آخر اینکه "گاهی نقد کتاب مینویسم. از این به بعد بیشتر بیا اینجا با هم صحبت کنیم."
قدیمترها
هو
احساس میکنم، اینجا بیش از اندازه "غیرشخصی" شده. نوشته های قبلیم رو بیشتر ترجیح میدم؛ اون موقعی که "شخصی"تر مینوشتم. نمیدونم چرا اما هرچی جلوتر میرم، بایگانیم برام ارزش بیشتری پیدا میکنه. دیروز داشتم به "رنجی که میکشم" فکر میکردم و جوابی که امیرمسعود برام نوشته بود (جوابی که خیلی دوسش دارم) و چقدر لذت بردم. در موردِ "خدای پدر" و "یهوه" فکر میکردم و در مورد خیلی نوشته های دیگه. اون جور نوشته هام رو بیشتر دوست داشتم. حتی بیشتر از چند تا نوشته ای که دربارة شالوده شکنی نوشتم و خیلیها خوششون اومد.
به نظرم باید جای دیگری برای نوشته های "غیرشخصی"تر پیدا کنم. اینجوری خیالم راحت تره. اما تا آنموقع باید همین وضع رو تحمل کنم.
مردان اندیشه - هایدگر
هو
هفتة پیش دربارة "مردان اندیشه"ی بی. بی. سی. نوشتم. برنامة این هفته، دربارة هایدگر بود و اگزیستانسیالیسم مدرن. دربارة سارتر هم صحبت به میان آمد. البته مهمان برنامه – که پروفسوری از دانشگاه نیویورک بود – سارتر را در مقابل هایدگر کلاً به حساب نیاورد!
هفتة پیش – که از مارکوزه گفتم – "انقلاب یا اصلاح" را پیشنهاد کردم و امروز "فلاسفة بزرگ" بریان مگی را. این یکی را هم "خوارزمی" چاپ کرده. اصولاً هنر مگی (مجری "مردان اندیشه") ساده کردن و همه فهم کردن اندیشه های فلاسفه است بدون از دست رفتن نکته ای. کتاب را "عزت الله فولادوند" ترجمه کرده که نام آشنایی در بین فلسفه خوانهاست. ضمن اینکه در ترجمة برنامة "مردان اندیشه" هم همکاری کرده.
خواب در فنجان خالی
هو
چهارشنبه – 11تیر
بعد از آخرین امتحانم رفتم تئاتر شهر. سالن قشقایی؛ نمایش "خواب در فنجان خالی" (نغمه ثمینی/ کیومرث مرادی). خیلی وقت بود نرفته بودم تئاتر. آخرین تئاتری که دیدم درست بعد از جشنواره بود؛ گمانم قبل از عید. به نظرم بعد از "محاله فکر کنید اینجوری هم ممکنه بشه" (چیستا یثربی/ سیما تیرانداز) چیزی ندیده بودم.
این یکی را با تعریفهای بیشمارش نمیشد ندید. دیدم و لذت بردم. خصوصاً از روایت داستان: وجه تمایز این نمایش از دیگر کارها. شاید بعداً دربارة روایت نمایش چند کلمه ای بنویسم... امّا در مورد بقیة کار، یکی از تصویرهای قاجاری که در پسِ صحنه به مرور و با گره گشایی روایت، کامل میشد لذت بردم و دیگری از عوض کردن موج رادیو، آنجایی که بعد از شنیدن صدای مظفرالدین شاه، ترانه ای عاشقانه به گوش میرسد. استعارة جالبی بود به نظرم: سیاست و عشق؛ فرامرزخان کاشف میرزایی و ماه لیلی؛ فرامرز و فرناز.
در روایت هم به نظرم – گذشته از جابجایی زمان و پایبند نبودن به "وحدت زمان" – شاهکار نمایش، پایانش بود؛ جایی که "مهتاب" به گذشته برمیگردد و اشتباه "ماهرخ" را تصحیح میکند و "فرامرز خان" را میکشد و به پند "ماه لیلی" گوش میکند که "باید در همین دنیا انتقام گرفت." اوج خلاقیت "ثمینی" همین است: به گذشته برمیگردیم و اشتباهی که در گدشته رخ داده تصحیح میکنیم.
اگر گرمای لعنتی سالن قشقاییِ دوست داشتنی نبود، باز هم میرفتم و نمایش را میدیدم. دیدن نمایش در گرمای دیوانه کنندة سالن – که باید بروشور نمایش را بادبزن کنی – لطفی ندارد. چرا فکری بحالش نمیکنند؛ نمیدانم.
دیگر اینکه، بهمن دارالشفایی را هم دیدم. یادی از دوستان دبیرستان کردیم و کلاً خوشحال شدم از دیدنش.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001