« زبان یک، زبان دو | صفحه اصلی | فرهنگ و قدرت »
فوت و فن نگارش علمی!
بگذارید واقعیتی را برایتان بازگو کنم. مطمئنم که در طول تحصیلتان آموزگارانتان در اینباره برایتان بسیار گفتهاند که نگارش علمی چیست و چطور باید متن علمی نوشت. امّا هیچکدامشان بهتان فوت و فن اصلی و نهایی را نگفتهاند. نه اینکه نگران این بودهاند که زیریکخمشان را بگیرید و رودستشان بلند شوید؛ بیشتر خجالت میکشیدهاند مستقیم و روراست این مادرِ همهی فنون نگارش علمی را بهتان بگویند. میخواستند خودتان عاقل باشید و بفهمید. امّا آدم پردهدر و پررویی که من باشم، بیهیچ شرمی و بیتوقّع هیچ چشمداشتی مادرفنّ همهی فنون نگارش علمی را یادتان میدهم:
تمام توان و نیروتان را کناری بگذارید؛ یک حالتِ افسردهطوری بگیرید؛ قرص خوابآوری بخورید و همینکه چشمتان گرم شد، موسیقی بیحالی پخش کنید و تلاش کنید «حوصلهسربَر بنویسید»؛ خلاص.
وقتتان را تلف نکنید: به داروخانه بروید و قرصهای خوابآور ملایم – نه فیلافکن – بخرید و بایگانی موسیقی کلاسیکتان را بازبینی کنید و چندتایی از بی رمقهایش را گلچین کنید. قرصی بالا بیندازید و یکی از آن چند تا موسیقی بیحال را روی تکرار بگذارید و از همین حالا دست به کار تمرین شوید. در وهلهی اوّل از تبدیل نوشتههای روزمره به متن علمی شروع کنید و قدمبهقدم سراغ اندیشههای پیچیدهتر بروید.
تمرین / نمونهی نخست— نوشتار پایین را علمی کنید: هنوز اولین لیوان چایی صبحانهام را تمام نکردهبودم که از پنجره، زن خوشگل جوانی را دیدم که از خانهی روبرویی بیرون میآمد. با خودم فکر کردم دختر جوان آن ساعت صبح در خانهی همسایهی من چه میکند؟
جوابتان میتواند چیزی شبیه به این باشد: زنی بیست و سه ساله که طبق یافتههای دیگر پژوهشگران (نبوی ۱۳۷۵، جونز و همکاران ۲۰۰۷) معیارهای غالب جامعهی مردسالار سنّتی ظاهر او را زیبا ارزیابی میکند، ساعت هشت و پنج دقیقهی بامداد از خانهای با زیربنای ۳۰۰ متر مربّع که در یکی از محلّههای متوسّط شهر واقع شده خارج شد.
آموزهها: (۱) قید همهی «من»ها و ضمایر اوّل شخص را بزنید. هیپیبازی که نیست؛ علم است! نوشتهتان هرچقدر غیرشخصیتر باشد، حوصلهسربرتر، بیطرفتر و در نتیجه علمیتر میشود. (۲) هیچ حرفی از پژوهشگر و نویسنده نباید در میان باشد بجز دیگر پژوهشگران که باید یک تاریخی جلویشان گذاشت. حتی اگر آن دیگر پژوهشگران خودتان باشید، به خودتان ارجاع بدهید و تاریخ هم یادتان نرود. شمارهی صفحه هم اضافه کردید که چه بهتر. حوصلهسربرتر میشود و علمیتر. (۳) تفسیر؟ احساسات؟ خدا بدور! تو چه کارهای که گمان میکنی کسی زیباست یا زشت؟ (۴) عدد بیاورید: میخواهد سن و سال موضوع تحقیق باشد؛ زیربنای خانه باشد؛ ساعت مشاهده باشد؛ یا تاریخ نشر پژوهشهای دیگر. آنقدر عدد و رقم بیاورید که خواننده سِر شود و دیگر از یکجایی به بعد حوصله نکند به عددها نگاه کند و همینطوری از رویشان بگذرد تا ببیند (میبیند؟) حرف حسابتان چیست. (۵) پسزمینه؟ حاشا و کلا! آنوقت اگر پسزمینهی تحقیق معلوم باشد چطور میخواهید ادّعا کنید که نوشتهتان تعمیمپذیر است؟ مشاهدهی شما باید در یک فضای بینام و نشان اتفاق افتاده باشد تا بشود تعمیمش داد. نوشتهی غیرتعمیمپذیر هم که میدانیم و لازم به یادآوری نیست که به درد لای جرز میخورد. به چه درد کسی (البته غیر از خودش و اطرافیهایش) میخورد که این یک خانم جوان کی از خانهی کی خارج شده؟ باید جوری بنویسیم که از آن به بعد همهی خانمهای جوان هر روز همان ساعت از همهی خانههای دنیا با آن زیربنای خاص خارج شوند! نوشتهمان باید دردی از دردهای همهی مردم دنیا دوا کند یا نه؟ (۶) شرط اصلی حوصلهسربربودن کُشتن هر جور حس کنجکاویست. به تو چه که موضوع نوشته آن ساعت آنجا چه میکند؟ فضولِ مردمی؟ اگر خیلی برای هدف نوشتهات ضروریست، برو چند تا مصاحبه بکن و بدون اینکه نظر کسی را بر کس دیگری ترجیح بدهی یا تحشیه بر یافتههایت بزنی، نتایجش را همینطور علمی و بیطرفانه گزارش کن تا خوب حوصلهی خوانندهات سر برود.
روش من تضمینیست. هرقدر بیشتر تمرین کنید و در ضمن نوشتههای حوصلهسربر بخوانید و با مهندسی معکوس تلاش کنید آموزههایش را استخراج کنید، موفقتر میشوید. البتّه بعد از مدّتی نسبت به قرصهای خوابآور ایمن میشوید. ولی اگر تا آنموقع خوب تمرین کرده باشید، نگرانی ندارد. بهجای بالابردن «دوزِ» قرصتان، چند تا از نوشتههای قبلیتان را بخوانید... همان کارکرد را دارد.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
سلام استاد شیوا؛
لذت بردم از نوشتتون.
ولی یه چیز دیگه هم هست، این نوشته های علمی باید کنار هم قرار بگیرن پس اسلوب براش خیلی مهمه مث تیکه های پازل که هرچی بیشتر قر و فر و خم داشته باشن سخت تر می شه جاشونو پیدا کرد و کنار هم چیدشون. البته اساسا اعتقادی به روند علمی بشر ندارم :D
-----
سلام وحید جان! خیلی ممنون. صحبتت هم کاملا متینه. اما دست کم دو جور کنار هم گذاشتن داریم. یه جور کنار هم گذاشتن مثل همون پازلیه که گفتی؛ یه جور کنار هم گذاشتن هم داریم که مثل کاریه که مونتاژ توی سینما میکنه. نمیدونم این فیلم رو دیدی یا نه؟ اگه ندیدی و علاقهمندی که بدونی مونتاژ توی سینما چه کار میکنه - هرچند مطمئنم که همین حالا هم میدونی - فیلم رو ببین: http://en.wikipedia.org/wiki/Man_with_a_Movie_Camera
هر دو تا خیلی خوبن. اما تفاوت در چیزیه که بهش میگیم نوآوری و خلاقیت!
وحید | April 24, 2013 10:01 PM
بسیار عالی!
پوریا طباطبایی | April 24, 2013 10:27 PM
سلام پویان جان
روند مجهول نوشتن یک مقداری داره ز مد می افته. در زمینه کاری ما، حداقل الان توصیه میشه که تا می تونیم از اول شخص مفرد یا جمع استفاده کنیم تا نشون بدیم که تا به خواننده القا بشه چه بخشی از کار رو خودمون انجام دادیم.
به طور کلی مفاله علمی، قرار نیست نثر مسجع باشه. قراره یک گزارش واضح و ساده بده و کسی رو گیج نکنه و برای دیگر محققان قابل استفاده و ارجاع باشه. من که یک مقاله رو بر می دارم می خواهم ببینم که جه کرده اند و چه نتیجه ای گرفته اند حتی اگر این اطلاعات در جدول ها قابل یافتن باشه من متن رو لازم نیست کامل بخونم.
گرچه می دونم در علوم اجتماعی و انسانی تا حدی این موضوع فرق می کنه و می تونه متن شخصی تر باشه
-----
سلام محمد عزیز؛
در مجموع موافقم. اما اصولا در تولید دانش - چه دانش انسانی، اجتماعی یا فنی و پایه - معیار کلی و آرمانی اینه که تا اونجا که میشه «روند» تولید پنهان بشه طوریکه انگار کار خیلی «طبیعی» بوده: یک فرض هوشمندانهای از اول وجود داشته، روشی برای آزمون درستی فرض در نظر گرفتیم و خیلی راحت و روان رسیدهایم به نتیجهای که میبینید. بخشی از وظیفهی رسیدن به این هدف به گردن زبان علمه که از طریق فاصله گرفتن نویسنده از متنش محقق میشه. انگار که اصولا محقق بخشی از تحقیق نیست و تحقیق از آسمون افتاده. مطمئنا نوشتهها با اون معیار فاصله دارن؛ اما بنظرم هنوز روش غالب در جهت همون معیاره.
اگر برات جالبه دربارهی «روند» تحقیق آزمایشگاهی و اینکه چقدرش در نتیجهی کار پنهان میشه بخونی، «زندگی آزمایشگاه (لبرتوری لایف)» لاتور و وولگر رو پیشنهاد میکنم.
محمد | April 25, 2013 12:18 PM