« لازم نیست پَست و فرومایه باشی | صفحه اصلی | واقعه - نوشتن - آفرینش »
استعداد چیزها
۱- از من میپرسید «این فیلم نیست» پناهی، یک صحنهی درخشان دارد: آنجا که کارگردان-پیش-از-این داستان، به فیلمبردار-کارگردانِ حالای داستان میخواهد نشان بدهد که چرا چهار تا خط روی زمین کشیدن و فیلم را از رو خواندن، فیلم نمیشود؛ چرا «این فیلم نیست». برای اینکار، در میانهی فیلم، پناهی دو تا از ساختههای پیشینش «طلای سُرخ» و «دایره» را در دستگاه پخش میگذارد و دنبال صحنههایی میگردد که کمکش کنند، منظورش را توصیف کند. از اوّلی، صحنهای را نشان میدهد که حسین آقای داستان – نابازیگر فیلم – بعد از این که در طلافروشی تحقیر میشود، از مغازه بیرون میآید؛ گرهی کراواتش را شُل میکند؛ و با دستی که بر پیشانی میگذارد و حالتی غریب که به چشمانش میدهد، به شکلی گیرا تحقیرشدنش را بازی میکند. پناهی روی فیلم روایت میکند که «این جزئیات قبلاً قابل پیشبینی نیست. یک چیزهایی مینویسی و یک کارهایی میکنی. امّا وقتی به سر صحنه میروی «این» – حسین آقای فیلم – تو را کارگردانی میکند. «اوّل» فیلم باید ساخته بشود تا «بعد» آدم بتواند آن را توضیح بدهد.» (نقل به مضمون) او، بعد «دایره» را پخش میکند و در توصیف صحنهای میگوید «اونجا اگر بازیگر کارگردانی میکرد، اینجا لوکیشن دارد کارگردانی میکند. اینجا بازیگر «لازم» نبود اینطور مضطرب باشد. این خطوطی که اینجا بودند، به حالت روحی بازیگر اضافه میکند.این «خودبهخود» در میآید.» طرح و برنامهای که پناهی پیشتر در سر داشته، چیزی متفاوت بوده. در این دو صحنه – دستِ پایین – او دیگر عامل و کارگردان نیست: فیلم را دیگر آدمها (نابازیگری که باید موضوع («این») باشد و هدایت شود؛ نه اینکه عامل باشد و هدایت بکند) و از آن شدیدتر دیگر چیزها (مکان و معماری که قرار است پسزمینه باشند؛ نه اینکه نه تنها به زمینه بیایند بلکه به بازیگر و کارگردان بگویند چه باید کرد) کارگردانی میکنند. چیزهایی در آینده («بعد») چیزهایی را در گذشته («اوّل») میسازند. چیزهایی «خود به خود» خلق میشوند: خلق، یکی از پدیدههاییست که سُستی ایدئولوژی غالب عاملیّت و فهم خطّی و علّی ما از وجود چیزها را رسوا میکند.
۲- این موضوع را سیموندن خیلی خوب توضیح داده. ژیلبرت سیموندن – که بیشترین تأثیر را به عقیده ی من بر ذهن فلسفی دلوز داشته و حالا کمکم دارد جایش را در عرصهی فکر دانشگاهی انگلیسیزبان باز میکند – در مقالهی کوتاه و فشردهی خود «ذهنیّت فناورانه» در میانهی چیزهای دیگر به موضوع خلق و اختراع میپردازد. برایان مسومی، در گفتگویی اندیشهی پشت مقاله را شکافته. دو بند گفتگوی با مسومی را به فارسی برگرداندهام. این دو بند را با در ذهن داشتن صحبتهای پناهی در فیلم بخوانید. بعد اینکه، خواندن تمام گفتگو و خواندن آثار سیموندن را (آنقدریش که در انگلیسی یافت میشود) توصیه میکنم.
«آنچه برای سیموندن مهم است این تناقضنماست که قبل از اینکه آب و روغن [در توربین گیمبل] وارد رابطه شوند، کارکردهای چندگانهی هر یک از این دو اجرایی نبودند. هیچ خبری ازشان نبود. آنها را در گذشته نمیتوانستیم بیابیم. همینکه رابطه برقرار شد، – از طریق خودِ همین اتّفاق – معلوم شد که این کارکردها، از قبل استعدادِ نهانی آنچه که حالا پدید آمده، بودهاند. اگر این استعداد از قبل به شکلی کارا وجود نداشته، فقط از یکجا میتوانسته آمده باشد: آینده. استعدادهای چندکارکردی مربوط به آب و روغن درست در لحظهای پا به عرصهی حیات گذاشتند که میدانهای متفاوت و «ناجور»شان در یک رابطهی خودکار به هم جوش خوردند. استعدادهای آب و روغن برای توربین از طریق اثرپذیری فعّاشان خلق و اختراع شدند. خلق و اختراع در واقع عبارت است از آوردن عملکردهای آینده در عملیات کنونی. این کار در اکنونِ قضیّه استعدادی پدید میآورد برای جهش آن به امر نو. پیامد کار، محصول علیّتی بازگشتیست: عملی از آینده بر اکنون. به این دلیل است که سیموندن اصرار دارد که شیء فناورانه محصول علیّت هیلومورفیک (مادهشکلی) نیست؛ علیّتی که از گذشته به سوی آینده پیش میرود. سیموندن میگوید که اختراع فناورانه، سبب تاریخی ندارد؛ بلکه «مبدئی مطلق» دارد: یکجور اثربخشی آیندگانی خودگردان، یکجور پدیداری کارا که استعداد خودش را آنگونهای که شکل میگیرد مشروط و مقید میسازد. خلق و اختراع بیشتر موضوعی مربوط به پدیداری تحت تأثیر خود-مقیدسازیست؛ نه سبب و علّیت.
این موضوع شیوهی تفکّر ما را دربارهی «ذهنیّت» شیء فناوارانه تغییر میدهد. این حقیقت که طرحی انتزاعی از توربین [گیمبل] در ذهن طرّاح وجود داشته، تا اندازهای، در درجهی دوّم اهمیّت قرار میگیرد. ایدهی شیء فناورانه در نهایت وابسته به اثربخشی روابط خودگردانیست که در حال شکلگیریاند. اینها یا با هم جور میافتند و در میآیند یا نه. طرّاح میتواند دو میدانِ «ناجور»، آب و روغن را به آستانهی ارتباط نزدیک کند؛ امّا اینکه رابطه از این آستانه عبور میکند یا نه وابسته به استعداد خود «آنها»ست. طرّاح در این میانه تنها یاور و همدستِ پدیداری رابطه است. او میتواند قطعات را در سر جایشان بگذارد و شماری قدمهای خطّی را از گذشتهی انتزاعی مفهوم تا اکنونِ آستانهی مورد نظر ما بردارد. امّا عبور از آن آستانه به سمتِ خلق و اختراع بستگی به استعدادسازی مضاعف (به مثابهی کارکردی از آیندهی) عناصری دارد که اکنون سر جایشان قرار گرفتهاند. استعداد تازه شکل گرفته خود را به شکل «همبستگی کارا» بین عناصر از دو سوی ناجوری میدانهایشان بیان میکند. این همبستگی پیامدِ برهمنهی سادهی گام به گام یا افزودن تدریجی عناصر به یکدیگر نیست. این همبستگی نا-متلاشیشونده است؛ جامع است. به عبارت دیگر، سیموندن میگوید که این همبستگی «ساختار» نیست: عناصر را به هم نمیافزاید تا اتّحاد ساختاری ایجاد کند. در عوض، این همبستگی، تأثیر جامعیست که بُعد وجودی کاملاً تازهای به گوناگونی عناصر میافزاید.»
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
Kheili khub boood!
Yade ye ketabi ke khundam-o esmesho yadam nemid oftadam! Tu un ketab rabeteye beyne nevisande va makhlooghesh bud ke nevisande mikhast shaksiati ke khodesh be vojud avarde baraye dastanesh ro bokoshe (az beyn be bare) va un shakhs nemizasht! :D
Nemidunam chera yade un oftadam!
-----
ممنون :) خیلی عجیب نیست که یاد مه اونامونو افتادهای. :) کاملا مربوطه. شاید شش شخصیت در جستجوی نویسندهی لوئیجی پیراندلو رو هم دوست داشته باشی. :)
Sara | December 2, 2012 03:23 AM