« کیتلر و وارونهسازی هگل | صفحه اصلی | نویسندگی و موقعیت بینابینی »
نداستن، نه دانستن
از شیر یا خط تا فال و باقی آزمونهای من-در-آوردی دیگر؛ عجیب و جالب نیست که خیلی وقتها تنها و تنها پیشبینیناپذیر و پس نامعلوم بودنِ نتیجهی آزمونی خودساخته، تضمینکنندهی درستی تصمیم یا کاریست که انجام یا عدم انجامش را به امتحان گذاشتهایم؟ ضامن درستی و حقیقت، گاهی - خیلی وقتها شاید - ندانستن است، نه دانستن -- از من به شما نصیحت.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
ندانستن
نه دانستن
گاهی ندانستن در برگیرنده ی تمام آرزوهای محالیست که به رویا می مانند ودر دودوتا چهارتای دانستن نمی گنجند
آهنات | July 23, 2012 06:23 PM
من همیشه با خوندن بلاگ شما احساس کردم یک پوپری بی سواد و سطحی هستم، اما می خوام جسارت کنم و بگم که، که دو گانه نامعلوم شیر یا خط رو ما برای این اختیار می کنیم که آگاهی به دو حالت ِوضعیت پیش رو نداریم،و تنها سعی می کنیم با به حداقل رسندن بایاس شانس انتخاب درست رو از کمتر از 50 درصد شدن حفظ کنیم،و گرنه خودمون می دونیم که یکی از 2 حالت، حالت درسته
نمی دونم شاید قصدی از اختیار کردن واژه حقیقت به جای واقعیت داشتید
-----
این هم تفسیر خوبی از موضوعه. هرچند که تفسیر خیلی انسان محوره. تفسیر شی محورتر و نکتهای که برای من جالبه اینه که با تمام عاملیتی که برای خود انسانمون قایلیم، سرنوشتمون رو به شیای میسپاریم و در واقع خواهناخواه عامل میدونیمش و برای یکبار هم که شده در جایگاه درستشون - از نظر هستیشناسانه همسطح انسان - قرارشون میدیم. دلوز میگه که تنها کاری که میتونیم در مورد مادیت یا شی در واقع بکنیم اینه که دنبالش کنیم و ازش پیروی کنیم. در واقع اختیارمون رو میسپاریم دست شیای که بقول اسپینوزا هر کاری ازش بر میاد.
سروش سپهر | August 17, 2012 01:18 AM
خواستم بگم که در مورد مواردی که ما از یک انسان می خواهیم که با گفتن بله/خیر، بدون دونستن اینکه نظرش رو در جه موردی می خواهیم، بر اونیم که یک راه رو انتخاب کنیم،باز همین کار رو انجام میدیم در صورتیکه که اون انسان یه شیء نیست، اما دیدم که در حقیقت توی این وضعیت هم فرد رو به حد یک ماشین شانس تقلیل دادیم
-----
همینطوره. یا فراتر اگر نگاه کنیم، همه چیز میتونه شیء باشه. این در واقع پایهی فلسفهی شیءگراست که از اینجا شرواع میکنه که همه چیز در یک سطح هستیشناسانه با انسان قرار داره و همه عاملیت دارن و هیچ کدوم وابستهی به دیگری نیست. همین الان یک بند کوتاه از کتاب لاتور رو ترجمه میکنم میذارم که در مورد لزوم چنین فلسفهی ضد انسانیای صحبت میکنه. جالبه و دوستش دارم.
سروش سپهر | August 18, 2012 04:20 PM