« راز | صفحه اصلی | «همسایه» - و کتابهایی که در سال رو به اتمام خواندهایم »
کنترل اجتماعی در دو پرده
اینبار همینطوری هوس کردم که پی دی اف منتشر کنم :) نوشتهی تفننی من دربارهی کنترل اجتماعی را از اینجا بگیرید.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
نمي دونم اين اصلا به متن شما ربطي هم دارد يا نه ولي : یادم می آید یک استاد نقد سینما داشتیم که میگفت فیلم های پلیسی ساخت ایران بین مخاطب ایرانی طرفدار ندارد. علتی هم برای آن داشت و میگفت کلا ایرونی جماعت از پلیس و قانون فراری هست و تلاشش برای غیر قابل کنترل ماندن. با توجه به همون قضیه زمینه وکانتکستي كه شرح دادید فکر می کنم کنترل اجتماعی اصولا در ایران خیلی سخت جواب بده . احتمالا اين حرف مخالفان زيادي داشته باشد چون به هر حال همچين هم بدون نظارت "رها نشديم". ياد اين قضيه تكنولوژي هاي - خود افتادم. این در حالی که "این نوع " کنترل اجتماعی حداقل دراونجاها جواب می دهد. در هر دو صورت شرایط جذابی نیست. بالاخره هر شرایط اجتماعی ای برای نقد کردن بايد باز باشد. خودم الان جوابم را اين مي دهم كه :حتما شايد چيزهايي كه ما با اونها كنترل مي شويم جنسا با اونها فرق دارد.
مهسا | January 3, 2011 10:59 PM
مرسی، خیلی جالب بود! ولی در آخر آدم را به هوس می انداخت برای انتقام هم که شده است; برای آنکه فریاد بزند من دستتان را خوانده ام، فیلم مناسب نبیند و هوشیار نراند ;)
-----
خواهش میکنم :) هوممم.... میکنین بکنین امّا پای من رو وسط نکشین! :))
بهار | January 6, 2011 01:01 PM
سلام
این بالا رو خوندم که نوشتید "بهتر است نظر یا پیشنهادتان درباره ی نوشته ی من باشد" ولی ... . با وبلاگ شما در مسیر جستجوی اطلاعاتی راجع به رشته مطالعات فرهنگی برخورد کردم، چند نوشته ی آخرتون رو خوندم و بسیار دوست داشتم،اما آنچه که مرا به نوشتن و کمک خواستن از شما هل داد! نوشته های اولتون بود، مربوط به دسامبر 2011 ! من ترم آخر رشته شیمی کاربردی هستم و میخوام که برای فوق رشته مطالعات فرهنگی شرکت کنم! کمکی که از شما میخوام اینه که لطفا به من بگید که جطور به اطمینان رسیدید که دارید کار درستی میکنید و این واقعا همون رشته ای که دوست دارید و میخواید در اون ادامه تحصیل بدید، چطور با این شک کنار اومدید (البته شاید شما اونقدر مطمئن بودید که شک نکنید و با قطعیت برید دنبالش اما آدم حتی در بهترین شرایط هم ممکنه شک کنه، یعنی من که اینطوریم "آدم" رو نمیدونم!) ببخشید که داستان تعریف کردم و وقت شما رو گرفتم که این وقت گرفتن هم داستانی است برای خودش.
شاید شما نوشته ی من رو نخونید که احتمالش ضعیفه، شاید بخونید و پاسخی ندید که باز هم احتمالش ضعیفه، شاید هم بخونید و هم پاسخ بدید که احتمالش ... پیشاپیشش از کمکتون بسیار بسیار ممنونم (به من کمک کنید برای رهایی از این سردرگمی) مرسی
-----
سلام :) و ببخشید بابت تأخیر خیلی زیاد.
عرضم به خدمتتون که شک چندانی نداشتم. جرأت میخواست که کمکم بدست اومد؛ بیشتر با مشاهدهی کسان دیگری که همین کار رو کرده بودن. بنابراین در مورد من جنبهی محاسبهای نداشت که بخوام شک کنم. میدونستم که این رو دوست دارم و اون رو دوست ندارم. بیشتر مشکل ساختار بروکراتیک بود و بعد هم نظر دیگران که اون هم خیلی زود حل شد.
بنفشه | January 16, 2011 09:10 PM
راجع به وقایع پارازیت نظر بدید و این که کار اخیرشون رو تابو شکنی و مثبت می دونید؟
آیا تنها زمانی باید تابویی رو شکست که اون رو اول خوب درک کرد؟
-----
من وقایع پارازیت نمیدونم چیه و بنابراین نمیتونم نظری بدم. :)
sina | January 30, 2011 05:23 PM
متن این مقاله را به انگلیسی نوشته اید؟ اگر نه ترجمه اش کار جالبی به نظر می رسد. داوطلب نمی خواهید؟
به هر حال من دوست دارم این را به بعضی دوستان فرنگی ام نشان بدهم و فکر کنم ترجمه اش به درد بخورد
...
-----
خیر. اینرو برای همینجا نوشتم. البته که مختاری به دوستانت نشان بدهی :)
sina | January 30, 2011 05:50 PM
تولدت مبارك پويان جان.
البته با دو روز تأخیر.
شاد و سلامت باشی.
-----
خیلی خیلی ممنون :)
عبدالكوروش | February 8, 2011 12:15 PM
متاسفانه سایت شما رو فیل تر کردن تو ایران،واقعا دلیلشو نمی فهمم
-----
من هم نمیفهمم خداییش! خیلی فکر کردم امّا نتیجهای نداشت! :))
نوید | February 20, 2011 05:30 PM
سلام امیر جان فولتیر! شدی تو ایران که !
-----
ای بابا :) پس تو چطور میای اونوقت؟! :))
aghil | March 1, 2011 02:34 PM