« فهرستِ کتابهای دوستداشتنی سال هشتاد و هشت | صفحه اصلی | ایدئولوژی، زبان، قصد و مسؤولیّت »
زبان: ابزار یا ایدئولوژی
همهی ما دربارهی زبان صحبت میکنیم و نظر میدهیم. به عبارتِ دیگر، صحبت از زبان، بخشی از کارِ هرروزهی خیلیهامان است؛ بیآنکه الزاماً متخصّص زبان باشیم. در واقع ما زبانی داریم دربارهی زبان – که عُلما به آن فرا-زبان میگویند و جالب اینجاست که تا جاییکه من فکر کردهام «فرا» چیزِ دیگری نداریم که به نوعی از جنسِ زبان نباشد و همین، زبان را از خیلی پدیدههای دیگر جُدا میکند.
چند وقت پیش، نکتهای که ناصر زراعتی (اینجا) – که نمیشناسمش؛ امّا هر کجا هست، روزگار برایش خوش باشد – دربارهی «شین» -ِ به گمانِ او زائد گفته بود و پاسخهای کوروش علیانی عزیز را (اینجا و اینجا) خواندم. پاسخهای کوروش برای من البتّه قانعکننده بودند. مشکلِ من هم اصولاً شینِ زشت و زائد نیست؛ مسأله در مقیاسِ بزرگتر نسخهپیچی زبانیست – که بحثِ مفصّلتری میطلبد. تنها نکتهای که در نوشتهی کوروش خواستم بیشتر بدانم و بیشتر – شاید بیش از آنچه منظورِ خودِ اوست – پیش ببرمش، این بود که او میگوید زبان ابزار است، نه دین یا ایدئولوژی. مشکلِ من با اینطور گزارهها این است که زبان را به جوهرهای یکتا – حالا فرق ندارد ابزار باشد یا دین یا ایدئولوژی یا شِکَر یا میراثِ گذشتگان یا ماتَرَکی برای آیندگان – فرومیکاهند.
به گمانِ من، زبان همانقدر ایدئولوژیست که ابزار. اگر بپذیرید که قصدم از نام بُردن، ترساندنِ خواننده – بویژه کوروش علیانی عزیز اگر منّت بگذارد و بخواند – نیست، میگویم که ارجاعم در اینجا به مایکل سیلورستین – استادِ انسانشناسی و زبانشناسی دانشگاهِ شیکاگو – است. در واقع او با طرحِ این نکته که زبان از بالا تا پایین «نمایگانی» یا «ایندکسیکال» است، میگوید که آنچه زبان را به ساختار اجتماعی وصل میکند، همین ویژگی «دورگهای» یا «هیبریدی» نمایههاست. در واقع او با طرحِ این اندیشه که ایدئولوژی کمابیش برابر با «نمایگی» (؟) یا «ایندکسیکالیتی»ست، مثل خیلی دیگر از زبانشناسهای وامدارِ پیرس و وُرف به جنگِ زبانشناسی سوسوری یا میراثِ جان لاک میرود و میگوید که ویژگی زبان خاصیّت ارجاعش نیست؛ ایندکسیکال بودنش است. یا بهتر، همانقدر که زبان ارجاعیست، نمایگانی هم هست. زبان هماناندازه که ابزار است، ایدئولوژی هم هست.
نمیدانم کوروش چقدر این احتمال را در نظر میگیرد که ایدئولوژی بر دیدگاهِ خودِ او دربارهی ابزار-بودنِ زبان تأثیر گذاشته؛ امّا اگر به قول کتابِ مقدّس مسیحیها، زبان حاصلِ سهگانهی «خدا-کلمه-انسان» باشد و اگر ناصر زراعتی با زبان طوری رفتار کرده که انگار هدیهی «خدا»ست – که حالا ویروسی موذی به جانش افتاده، کوروش هم کمابیش بر بُعد «کلمه»ی سهگانهی بالا پا میفشارد و میگوید– یا دستِ پایین من اینطور میفهمم – که زبان قدرتی دارد که خودش انتخاب و تصحیح میکند. البتّه، بعضیها هم مثل «چامسکی» بر آن وجه دیگر یعنی «انسان» تأکید میکنند – که این روزها دستِ پایین در گفتمانی که من کم و بیش میشناسم، حتّا تحویلشان هم خیلی نمیگیرند تا نقدشان کنند. به هر حال، هر که بسته به کارویژهای که برای خود تعریف کرده، با زبان مطابقِخواستش رفتار میکند. کارویژهی کوروش، تا آنجاییکه من میتوانم بخوانم، یکسرش به «عدالت» وصل است.
به هر حال، همهی اینها به گمانِ من، «شیءوارهسازی» زبان (برابرنهادِ خوبیست برای فتیشایز کردنِ زبان؟) است. همه انگار – وامدارِ سوسور – تلاش میکنیم طبیعتِ زبان را بشناسیم. هدف از این جوهرهشناسی و فروکاهشِ زبانی، به قولِ هارپهام در کتابش «خودِ زبان» – که بیشتر به فیلمهای تارانتینو میمانَد که همه (و از همه مقصودم کلّهگندهترین فلاسفه و زبانشناسهای مدرن و پسامدرنند) از دَم با خاک و خون یکسان میشوند – ما محتاجیم که زبان را شیءواره کنیم. با اینکار – با فتیشایز کردنِ زبان – به قول فروید این توان را مییابیم تا برای خودمان پوششی بسازیم برای محافظت دربرابرِ پیامدهای رفتارهایمان. هارپهام، مدّعایش را – پس از قلع و قمعِ بسیاری از اندیشمندانی که دوستشان داریم – تا آنجا پیش میبرد که میگوید زبانِ شیءواره، از ما نه تنها دربرابرِ آنچه دوست نداریم محافظت میکند؛ بلکه سپریست در برابر حقیقتی که دوست نداریم ببینیم: اینکه «هیچ چیزی وجود ندارد؛ هیچ چیزی به عنوانِ انسان یا ویژگی انسانی وجود ندارد».
پرسش من حالا اشارهوار این است که آیا زبان ابزار است و ایدئولوژی نیست؟ و آیا ابزار دانستنِ زبان، خودش ایدئولوژی نیست؟ و آیا اصلاً جایی میتوان یافت خارج از ایدئولوژی؟ اگر نباید «باید-نباید» کرد، اینکه باید زبان را از ایدئولوژی جدا کرد، خودش «باید-نباید» نیست؟
دستِ آخر اینکه اینها «استفهامِ انکاری» نیستند؛ پرسشند و هر که پاسخی میداند بگوید، مرا مدیونِ خودش خواهد کرد. هرچند که به دلیل مشغلهی زیاد، ممکن است دیرتر ار معمول برسم و پاسخ بدهم؛ امّا خواهش میکنم من را از نظرهایتان بینصیب نگذارید.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
1-عجب چيز خوبي بود گزارشهاي شنيداري تان
2-سال نو مبارك. اميدوارم دير نشده باشه!
3-قطعا زبان خود واقعيت نيست. اگر براي انسان امروزي اين امكان وجود داشته باشد كه به چيزها نگاه كند بدون برچسب گذاري تازه مي فهمد زبان چه عامل تخريب كننده اي است در شناخت دست اول از جهان. مثلا به يك درخت طوري نگاه كند كه كاملا ناشناخته باشد براي ذهن اش. (اميدوارم به مطلبتان مربوط بوده باشد. هست؟)
-----
1- ممنونم و خوشحالم که خوشتون اومده
2- سال نوی شما هم مبارک و امیدوارم که سال جدید پر از موفقیت و شادی باشه
3- آیا این امکان وجود داره که آدم به چیزها نگاه کنه بدون برچسب گذاری؟ آیا زبان فقط بازتاب واقعیتهاست یا سازنده ی واقعیّتها؟ آیا شناختِ دستِ اوّل از جهان ممکنه؟ آیا زبان نیست که واقعیّت رو میسازه؟
هادي | April 18, 2010 10:55 AM
خیلی جالب است کاری که می کنیم مانند شناختن مغز به کمک مغز است برای شناخت مغز ما چه ابزاری جز مغزمان در اختیار داریم؟ و من می پندارم برای شناخت زبان با زبان به جانش افتاده ایم... همیشه با خود می اندیشم که آیا افکار من از زبان جدا هستند؟ اگر زبان را از من بگیرند آیا باز هم قادر به اندیشیدن خواهم بود؟ مطالعات من محدود و سوادم اندک... می دانم قادر به پاسخ گویی به شما نبوده ام... تنها اندیشه ام را بیان کردم تا بیشتر بیندیشم... از نگاه من... ایدئولوژی، زبان است و زبان ایدئولوژی و هر دو ابزار...
----
خیلی ممنون :) اتفاقاً این بخشی از جواب است. بنابراین شما هم فکر میکنید که جایی خارج از ایدئولوژی وجود نداره؛ اگه درست فهمیده باشم. چون چیزی بیرون از زبان وجود نداره. وجود نداره چون زبان بازتاب واقعیّت نیست؛ سازندهی واقعیته...
بهاره | April 18, 2010 03:27 PM
من مي گم امكانش هست. لحظاتي كه محو يك تصوير زيبا هستيم شايد براي چند دهم ثانيه فكري وجود نداره و بنابراين مقايسه اي نيست. اما بعد سريع فكر وارد مي شه و اون تصوير رو تحليل مي كنه و مي گه چه قشنگه. يعني همه چيز رو خراب مي كنه. زبان در كنار فرايند شرطي شدگي ذهن امكان شناخت دست اول رو از بين مي بره. (خوشم مياد با شما گپ بزنم)
-----
البته من نمیتونم در مورد تجربهی شخصی بقیه نظر بدم. امّا آیا همین موضوع که یه چیزی رو به عنوان یه چیزی که میشه بهش نگاه کرد شناسایی میکنیم، آیا تجربهی زبانی نیست؟ من نمیخوام «بدن» رو از قضیه بذارم کنار و میدونم که این خیلی خطرناک / بیخود میشه اگه بگیم همه چیز زبانه (هم منشأ؛ هم نتیجه؛ هم دلیل و هم همه چی دیگه...) امّا آیا چیزی به عنوان شناخت دستِ اوّل اصولاً وجود داره؟
در مورد خیلی از این تجربههای دست اوّل هم حتّا میگیم که فلان چیز وصف ناشدنیه... جالب برای من اینجاست که حتّا وصف نشدنی هم زبانیه...
دست آخر اینکه من هم از همکلامی با شما خیلی خوشحالم :)
هادي | April 20, 2010 09:15 AM
همین الان یاد مطلبی افتادم... شما چیزی در مورد نورون های آینه ای* شنیده اید؟ این نورون ها، نورون های خاصی در بخش پیشین** مغز هستند که به طور خلاصه اگه بخواهم عملکردشان را توضیح دهم باید بگویم که این نورون ها هم وقتی کاری را انجام می دهیم و هم وقتی انجام شدن آن کا ر را توسط فرد دیگری مشاهده می کنیم فعال می شوند.این نورون ها در بروکا*** (بخشی از مغز که مسئول تولید و گرامر زبان می باشد)، قرار گرفته اند. در مقاله ای که من خوانده ام اشاره شده است که این نورون ها در شکل گیری هم زمان مفهوم و کلمه ها در مغز نقش دارند. یعنی در حین فراگیری زبان، مفاهیم شکل می گیرند و برعکس و نمی توان گفت کدامیک مولد دیگری است. گویی هر دو لازم و ملزوم هم هستند که بدون نقش نورون های آینه ای هیچ کدام شکل نمی گیرند. انگار در اینجا نورون های آینه ای بیش از هر چیز دیگری نقش ابزاری دارد!
* Mirror Neurons
** Frontal Lobe
*** Broca's Area
------
خیلی جالب بود. حالا سؤالی که برای من مطرحه اینه که آیا هیچ شاهد نورولوژیکی (این استفاده درسته؟) در مورد خودِ فکر کردن وجود داره؟ آیا مشخصه که آدم چطور فکر میکنه؟
ممنونم :)
بهاره | April 20, 2010 06:41 PM
اگر نباید «باید-نباید» کرد، اینکه باید زبان را از ایدئولوژی جدا کرد، خودش «باید-نباید» نیست؟
این که نباید باید و نباید کرد کمی بی معنی نیست ؟ یعنی به نظر من ما هر حرفی که می زنیم نوعی باید و نباید است. شاید آنوقت باید در تعریف ایدئولوژی دقیق شویم. یعنی آیا ایدئولوژی تعریف باید ها و نباید هاست یا چیزی غیر آن است. اگر فرض کنیم ایدئولوژی با احکامی که می توان ادعا کرد از ایدئولوژِی زاییده می شود فرق دارد شاید بتوان گفت که زبان واضع احکام است و در واقع ابزاری است در دست ایدئولوژی.
مثالی بزنم. شما شاید جهان بینی اسلامی را بپذیرید. بخشی از این پذیرش این است که باید حرفهای پیامبر دین را هم بپذیرید. تا این جا این به ایدئولوژی بسته است. و شاید به معنی قلمرو ایمان یا قلمرو باور ها یا . . . جایی که نقد علمی (به معنا فلسفه علمی آن) معنای دقیق ندارد. ولی وقتی این را پذیرفتید باید احکام را به کلام بیاورید. اینجاست که ابزار زبان وارد می شود. یعنی من شایدادعا کنم که ایمان می تواند بدون زبان اتفاق بیافتد. ولی وقتی زبان بیاید حکمی وضع یا رد می شود. حال ما معیار هایی برای ارزیابی علمی این حکم زبانی داریم. این که ایا این حکم زبانی با اصل عدم تناقض سازگار است یا نه؟ آیا شواهد آزمایشی آن را تایید می کند ؟ آیا این حکم اساسا با ایدئولوژی ما سازگار است ؟
البته من می توانم به سرعت نقدی به این حرف خودم وارد کنم و بگویم شما (خودم) چگونه بیان ایدئولوژی را از حیطه ی زبان خارج کردید ؟ پاسخ من این است : زبان در بیان جان ایدئولوژی ها علیل است. مثلا شاید کسی به خدای بینهات یا جاودانگی از ازل تا ابد و یا لزوم التزام عملی به اخلاق و یا تردید ناپذید بودن اصول تفکر انسانی باور داشته باشد و یا حتی با همه ی این ها مخالف باشد. این گزاره ها در قالب زبانی به نظر من فاقد معناست. زبان در حوزه ی ایدئولوژی تنها می تواند ضربه ای احساسی باشد تا انسانی در تعیین ایدئولوژی هایش فارغ از زبان و بحث و جدل های امری و سلبی درنگ کند. و این ضربه هم در واقع حکمی است فارغ از ایدئولوژی شما و برگرفته از ایدئولوژی دیگری. به این معنی که مثلا یک بی دین احساس می کند که به خاطر ایدئولوژیش باید به یک دیندار بگوید که باید درنگ کنی و بازبینی ارزش ها. این حکمی است دوشیده شده از ایدئولوژی فرد 1 ریخته شده در ظرف زبان و تحویل داده شده به صورت حکمی امری به فرد 2 مستقل از ایدئولوژِی فرد 2.
و نتیجه ی نهایی من این است :
زبان ابزار ایدئولوژی است برای امر و نهی . شاید بتوان به نوعی آن را به حوزه ی اخلاق (البته نه کاملا به معنی سنتی آن) فروکاست. به نظر من به نوعی می توان زبان را با بازنگری درونی در ایدئولوژی بازسازی کرد.و البته این امری پویا است. یعنی زبان گرچه ابزار ایدئولوژی است ولی وقتی ایدئولوژی خوب جواب می دهد زبان مربوط به آن هم تقویت می شود. همان طور که اخلاق مربوط به آن. و این دو نهایت به بازآفرینش ایدئولوژی جدید با زبان مخصوص خود می انجامد.
-----
خیلی ممنون :) به روشن شدن بحث کمک کرد. حالا پرسشها/توضیحهای من اینهاست:
آیا علم فارغ از ایدئولوژیست که ابزاری بدست بدهد که بسنجیم چه چیزی ایدئولوژی هست چه چیزی نیست؟ علم آیا چیزی کاملاً جدای از دیسکورس است؟ آیا ایدئولوژی همه-جا-حاضر نیست؟ اصلاً ایدئولوژی چیست؟ ما که داریم دربارهی ایدئولوژی صحبت میکنیم دربارهی چه چیزی صحبت میکنیم؟ چطور میفهمیم که ایدئولوژی جانی دارد اگر زبان از بیانش علیل است؟ آیا زبان جدای از محیط است؟ آیا معبری بین فرد 1 و فرد 2 هست که زبان از آن بیتوجه به کانتکست - و از آن جمله ایدئولوژی فرد 2 - عبور میکند؟
و تا حدّی موافقم که: زبان باید و نباید است. و ایدئولوژی زبان را تغییر میدهد.
نوید | April 22, 2010 02:06 AM
و اما تفکر؟ برای پاسخ به پرسش شما از تعریف لغت نامه مغز شروع می کنم. ورنیکه* ناحیه ای از مغز است که مدت ها به عنوان لغت نامه مغز شناخته می شد. اما به کمک ابزارهای مطالعاتی جدید مانند اسکن پی-ایی-تی* و اف-ام-آر-آی* مشخص شده است که یک مجموعه یا مدارهای به هم پیوسته عصبی، گسترده در تمام قشر مغز، لغت نامه مغز را تشکیل می دهد. در لغت نامه مغز ما نیز مانند لغت نامه های معمولی که در جهان خارج از آنها استفاده می کنیم، آدرسی برای پیدا کردن لغت وجود دارد و آن الگوی آوایی و بعضا (نوشتاری یا آوایی-نوشتاری)آن لغت است. در واقع لغت نامه مغز ما دانش مفهومی و اطلاعات مربوط به هر لغت را در این الگوی آوایی، کد می کند. مفاهیم در لغات کد می شوند و هنگامی که ما در مورد چیزی فکر می کنیم به کمک لغت، اطلاعات کد شده در آن در قسمت های مختلف مغز فراخوانی می شوند. به عنوان مثال قشر موتوری اولیه* مغز که در لوب پیشانی* مغز قرار دارد، در کنترل فعالیت هایی که با دست انجام می شوند نقش دارد. وقتی در مورد یک ابزار دستی مثلا آچار دستی فکر می کنیم یا نامش را می نویسیم یا می گوییم، این ناحیه از مغز فعال می شود. هنگامی که به یک حیوان خاص مثلا زرافه فکر می کنیم نواحی قشر بینایی اولیه* مغز که مربوط به درک اشکال و رنگ ها می باشند، فعال می شوند.
به نظر من، در واقع کلمات، پلی را می مانند که ما را به سمت مفاهیم هدایت می کنند. مفاهیمی که خود برای خلق شدن به ناچار از روی همین پل گذر کرده اند. زبان، بستری است برای بالیدن مفاهیم که بدون آن بذر مفاهیم سبز نمی شود.
* Wernicke's Area
* PET-Scan (Positron Emission Tomography)
* FMRI (Functional-MRI)
* Primary Motor Cortex
* Frontal Lobe
* Primary Visual Cortex
-----
ممنونم. :) آیا این موضوع که این شبکه در سراسر مغز گستردهست اهمیت خاصی داره و معنای بخصوصی میده؟ ضمن اینکه آیا لینکی هست که بگه این ابزارهای مطالعاتی چه جوری کار میکنن... منظورم البته یه چیز مقدماتیه واسه آدم بیسوادی مثل من. :) بازم ممنون :)
بهاره | April 26, 2010 05:59 PM
ببخشید به خاطر تاخیر...
1- خواهش می کنم :)
2- گسترده بودن لغت نامه مغز در سطح قشر مغزی می تواند به این معنا باشد که معانی و درک ما از مفاهیم ممکن است از کلمه ها جدا نباشد... البه نباید ما مفهوم زبان و گفتار را با هم اشتباه کنیم. گفتار تنها یکی از روش های نمود زبان است. قدرت کلمه احتمالا از قدرت گفتار فراتر است.
3- اینجا توضیح مختصری در مورد PET-Scans می دهم . من لینک خاصی سراغ ندارم که خدمت معلمم ;) معرفی کنم ولی اگر شما کلید واژه هایی را که به آنها اشاره کرده ام جستجو کنید حتما در آن حدی که می خواهید اطلاعات به دست خواهید آورد.
PET شامل کامپیوتری است که یک تصویر سه بعدی از مغز انسان تهیه می کند و فعالیت نواحی مختلف مغز انسان را نشان می دهد. برای کار با این اسکن، به فرد محلول گلوکز رادیواکتیوی تزریق می شود. از آنجایی که نواحی فعال مغز انرژی بیشتری مصرف می کنند در نتیجه گلوکز بیشتری مصرف خواهند کرد و تشعشع بیشتری خواهند داشت. کامپیوتر این فرآیند را با رنگ های گرمتر مانند زرد و قرمز نشان می دهد و نواحی که کمتر فعال هستند با رنگ های سردتر مانند سبز و آبی نشان داده می شوند. به این ترتیب می توان به بررسی نواحی فعال مغز در یک عملکرد ویژه پرداخت.
4- روزتون هم مبارک :)
-----
خیلی خیلی خیلی ممنون :) معلّمی هم از خودتونه... :دی
بهاره | May 2, 2010 03:21 PM
خواهش مي كنم :)
-----
من از اینها سر در بیارم، شاید پرسشهای دیگهای هم باشه و مطرح کنم. :)
بهاره | May 3, 2010 11:14 AM
خيلي خوشحال مي شم :)
-----
:) ممنون
بهاره | May 7, 2010 04:35 PM