« بدن و روح - گزارش کتاب 2 | صفحه اصلی | جادوی دولت - گزارش کتاب 3 »
ربتیکو
بیا به کافهی توماس پیشِمان
و به نوای باقلاماهامان گوش کن
شاید فرشتهها هم بیایند و به ما ملحق شوند
و دوشادوشمان پایکوبی کنند
حالا که بازار موسیقی زیرزمینی با فیلم گربههای ایرانی – که به صراحت دوستش نداشتم و دستِ بالا یک موزیک ویدئوی بلند بود به نظرم – دوباره گرم شده، بگذارید یکجور موسیقی که یکوقتی زیرزمینی بوده، معرفی کنم تا اگر تنوّع شنیداری میجویید، چند ساعتی مشغولش شوید.
ربتیکو گونهای از موسیقی شهری یونانیست. تاریخ پیدایی و گسترشش مفصّل است. همینقدر بگویم که منشاء و مبدئش آسیای صغیر بوده و تبادل جمعیت بین ترکیه و یونان در 1923 نقش زیادی در توسعهی این سبک داشته. ربتیکو با بوزوکی، قابلاما، مندولین و گیتار و البته پیانو و ویولن اجرا میشود و به خاطر درونمایهی شهریش، اشعارش لبریز است از مفاهیم مرتبطی مثل مواد مخدر و زندان و فحشا و کارگری و جنگ و اینها. ربتیکو، متأثر از موسیقی کافهای ترکیهایست و اصولاً در کافهها هم اجرا میشده و وقتِ اجرایش حضّار خیلی وقتها حشیش میکشیدند؛ میرقصیدند و بعضی وقتها تحت تأثیر موسیقی میگریستند، خودزنی میکردند یا رگشان را با چاقو و شکستهی استکان شیشهای میزدند. موسیقی در دورهی رژیم چهارم اوت مدّتی ممنوع شد و اشعارش را هم تا جایی که میشد تطهیر کردند.
فریس در 1983 فیلم ربتیکو (یا رمبتیکو) را دربارهی ماریکا نینو خوانندهی ربتیکو ساخته که دیدنش خالی از لُطف نیست و موسیقیش واقعاً شنیدنی و بیاغراق بینظیر است. هرچند، داستان فیلم با آنچه از زندگی ماریکا میدانیم، دقیقاً منطبق نیست. فیلم، زمینههای تاریخی پیدایی و گسترش موسیقی را هم کمابیش و بعضی وقتها با تصاویر مستند روشن میکند. ربتیکو، خرس نقرهای برلین را در 1984 برده. نسخهای که ما اینجا – همراه دوستان و البته سیمین عزیز – دیدیم ویرایش 2004 فیلم است که یک حلقه دیویدی اضافه هم دارد حاوی موسیقی بینظیر فیلم، ساختهی ستاورس خارچاکوس.
ماریکا در استودیویی در آمریکا یکی از آوازهای مشهورش به نام «دام» را میخواند
ربتیکو (Rebetiko یا اگر دنبال پارههای فیلم میگردید Rembetiko) را میتوانید در یوتیوب جستجو کنید و چندتاییشان را پیدا کنید. خیلی از ویدئوهایی که در یوتیوب است مربوط به فیلم است؛ امّا اجراهای زنده را هم میتوانید بعضاً بیابید که واقعاً شنیدنیند. هرچند در ویدئوهای جدیدتر، خبری از نوازندههای سبیل-از-بناگوش-دررفتهی کلاهشاپو بهسر که کتشان را روی شانهشان میانداختند و یکوَری مینشستند و ساز میزدند نیست. ترکیب سازها هم تغییر کرده و خودِ موسیقی نیز حس و حالِ ربتیکوهای قدیمیتر را ندارند.
پایین هم تلاش کردهام اولین آوازی را که ماریکا در فیلمِ رمبتیکو به تنهایی میخوانََد به فارسی برگردانم:
امّان... امّان...
با میلاد هر نوزاد غمی زاده میشود
و در هنگامهی جنگ، خونِ بیحساب میریزند.
میسوزم، میسوزم؛
آتشم را با روغن فرو بنشان.
غرق میشوم، غرق میشوم؛
مرا در اقیانوسی ژرف بیفکن.
به چشمان تو سوگند
- که چشمانت ارزشمندترینند برایم -
به من خنجری دادی و خنده خواستی.
میسوزم، میسوزم؛
آتشم را با روغن فرو بنشان.
غرق میشوم، غرق میشوم؛
مرا در اقیانوسی ژرف بیفکن.
امّان... امّان...
تویی که آنجا در اعماق دوزخی،
زنجیرِ سختِ آهنین را بشکن.
نامت مقدّس باد
اگر مرا نزد خود به دوزخ ببری.
میسوزم، میسوزم؛
آتشم را با روغن فرو بنشان.
غرق میشوم، غرق میشوم؛
مرا در اقیانوسی ژرف بینداز.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
استاد اگه می شه تلفظ ربتیکو رو هم بفرمایید تکمیل می شه قضیه :)
-----
Rebetiko :) بعضی وقتها هم میگن Rembetiko.
به هرحال اولی درست تره.
وحید | January 6, 2010 12:01 PM
ممنون از راهنمایی. من نمیشناسمشان و چون تهران نیستم سخت شد.
ولی با برادرم صحبت کردم گفتند دوستی دارند که میتوانند از طریق ایشان تهیه کنند اصل کتاب را.
بسیار علاقمند شدم برای خواندن کتاب با توصیفی که کردید.
موفق باشید.
هر دو!
-----
سپاس :) امیدوارم که به راحتی پیداش کنین.
سوسن جعفری | January 6, 2010 02:57 PM
سلام این شعر رامیکا واقعا جالب بود ،پس کلا این فیلم خیلی به درد جامعه شناسا میخوره؟؟؟
-----
به درد همه میخوره :)
مشکات | January 6, 2010 10:30 PM
سلام پویان جان. از روزی که این متن را نوشتی این صفحه در جستجوگر من باز است تا امروز بلعخره وقت کردم و این متن را خواندم. خیلی لذت بردم و ممنون که معرفی کردی این گونه ی موسیقیایی را. این معرفی کتابها به صورت صوتی هم خیلی ایده ی خوبی بوده. ممنون. اگرچه کمی دیر اما سالگرد ازدواج هم مبارک ؛-). آرزو می کنم در کنار هم شاد باشید
-----
ممنون از شما که خواندی. :)
روزبه | January 8, 2010 09:58 PM
آتشم را به روغن شعله ور تر کن...
ر | January 9, 2010 01:55 PM
آخه شما این چیزا رو از کجا می دونی؟؟؟!!!!! خیلی جالب بود ممنون
-----
!!! خیلی ممنون :)))
مینا | February 11, 2010 05:42 AM