« رسانهی ملّی و واقعیّت | صفحه اصلی | مسألهی واگن و موقعیّت زمان »
کار«آموزی»
برای دانشجوهای اینجا – خصوصاً آنها که تحصیلاتشان را به قصد کار آغاز کردهاند – مهم است که در سیاههی تجربههاشان آمده باشد که قبل از دانشآموختگی چندجا به عنوان کارآموز کار کردهاند و تجربه اندوختهاند. خصوصاً در شرایط بازار فعلی، برای بچّهها مهم است که حتماً دنیای واقعی رشتهشان را امتحان کرده باشند. فایدهی کارآموزیها هم علاوه بر اینکه سیاههی تجربیاتشان را پُرتر میکند، این است که خِلال کار با آدمهای مختلفی در حوزهی تحصیلشان آشنا میشوند و بعدها وقتی دنبال کار میگردند از آن شبکهی دوستی بهره میبرند برای پیدا کردن کار. البتّه این کارآموزیها عموماً بدونِ حقوق است. هرچند بعضی وقتها هم پیش میآید که در قبال کارِ بدون حقوقشان از مزایایی که شرکتِ محل فعّالیّتشان فراهم کرده (مثلِ کالاهای تولیدِ شرکت یا خدماتی که ارائه میدهد) استفاده میکنند.
همهی اینها ظاهراً عالی و آرمانی به نظر میرسد: کارِ بدون حقوق در قبال رزومهی پُربار و شبکهای از دوستان متنفّذ و احیاناً بهرهمندی از خدماتِ شرکت و مؤسّسه. امّا مشکل از آنجا آغاز میشود که بسیاری از دانشجوها برای درسی که میخوانند باید شهریه بدهند و این شهریه را خیلی از خانوادهها نمیتوانند تقبّل کنند. بنابراین، دانشجوهای فقیرتر مجبورند چند جا کار کنند تا بتوانند هزینههای تحصیلشان را بدهند. این به آن معناست که ایندست دانشجوها مجبورند قیدِ کارآموزی را بزنند تا به شغلهای نامرتبط با تحصیل امّا درآمدزا بپردازند. نتیجهی دستشستن از کارآموزی، آیندهی تیرهتر است. در رقابت با آنها که به دلیل بهرهمندی مالی با کارنامهای مشحون از تجربه در مؤسّسههای جورواجور دانشآموخته شدهاند، دانشجوهایی که مجبور بودند شخصاً هزینههای تحصیلشان را تأمین کنند، بسیار سختتر کار پیدا میکنند. خیلی از دستهی اخیر، آنها هستند که اوّلین فردِ خانوادهشان بودهاند که تحصیلات عالی کسب میکنند و وارد دانشگاه شدهاند و دارند با چشم خودشان میبینند که چطور نظام دانشگاهی کاملاً وابسته به دنیای کار به ضررِ آنها عمل میکند و موجب میشود پولدارها پولدارتر شوند و آنها نااُمیدتر از اینکه اصلاً به دانشگاه آمدهاند.
نوشتهها و دردِ دل دانشجوها را در اینترنت میخواندم و دیدم که چقدر از این موضوع، نابرابری حاصل از آن، دانشگاه، دنیای کار و البتّه پولدارها خشمگینند. یادِ کارمندهای تازه استخدامی مملکت خودمان افتادم که چطور به اسم استخدامِ «آزمایشی» یا کار«آموزی» و عنوانهای دیگر، پیشوند و پسوندی به کار یا استخدامشان اضافه میکنند تا استثمارشان کنند. بعضی از کسانی که سه ماه و بیشتر استخدام آزمایشی میشوند، گاهی نانآور خانوادههایی هستند که زندگیشان متّکی به درآمدِ آنهاست؛ امّا چارهای ندارند که دَم نزنند تا بختِ استخدام را از دست ندهند.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
خیلی قشنگ بود ... خوشحال میشم به سایته من هم یه سر بزنی
فرشاد | August 22, 2009 11:59 AM
ترجمهتان از «ميز ميز است» را با ترجمهاي كه به شكل كتاب در دست بود، مقايسه كردم.انصافاً ترجمهي روانتر و هنرمندانهتري بود. ممنون!
تربن | August 23, 2009 10:57 PM
بروند و
Scholarship
بگیرند خوب !ـ
Jooghi | August 29, 2009 03:27 PM
دنبال متن کامل شعری از نزار قبانی میگشتم و آن را در سایت شما یافتم.ممنون.
شاه خاموش | August 31, 2009 07:30 PM
سلام، و می خواستم بگم خیلی خیلی ممنون، البته این تشکر ربطی به این پست نداره، و مال یه پست بسیار قدیمی از این وبلاگه که باید با تاسف بگم خیلی دیر کشفش کردم، امیدوارم اگه کارم به نتیجه مطلوب رسید دلیل این تشکرم رو هم بگم
-----
امیدوارم کارتون - که نمیدونم چیه - به نتیجهی مطلوب - که باز هم نمیدونم چیه - برسه. :)
Ala | September 4, 2009 11:57 PM
شاید خیلی مرتبط نباشه ولی یادمه که یکی از معلم های مدرسه خودمون می گفت بحث هست رو اینکه خانواده های بچه هی علامه حلی و فرزانگان
جز قشر ثروتمند جامعه هستند ، و انتقاد به این داشت که چرا و ....
ولی به نظر من منطقیه که توی یه جامعه افراد با استعداد ثروتمند تر باشن ، و خوب استعداد فرزندان هم به والدینشون مرتبطه پس احتمال این که فرزندان اونا با استعداد تر باشه بیشتره
-----
منظورت از اینکه میگی منطقیه، چیه؟ یعنی تعجب آور نیست که اینجوریه یا درسته و خوبه که اینجوریه؟ در ضمن اینکه استعداد چیه و آیا مطمئنی که استعداد به ارث میرسه؟
کیا | September 18, 2009 01:38 AM
منظورم اینه که تعجب آور نیست، تعریف دقیقی از استعداد ندارم(اصلن تعریف دقیق داره؟) ولی منظورم این بود مثلن کسی که استعداد بیشتری توی فیزیک داره(توی این یک مورد خاص شاید استعداد رو بشه معادل شهود فیزیکی یا درک فیزیکی در نظر گرفت) در شرایط یکسان از بقیه توی این زمینه خاص بهتره، توی کتاب آمار و احتمال پاپولیس یه قانون هست که مثلن اگر قد پدر و مادر از میانگین جامعه بیشتر باشه احتمال اینکه قد فرزند بین میانگین جامعه و میانگین قد پدر و مادر باشه از بقیه حالات بیشتره. این قانون برای هر پدیده نرمال صادقه
-----
کیای عزیز،
من هم نمیدونم تعریف استعداد چیه. شاید روانشناسها تعریفی داشته باشن یا حتا ابزارهایی برای سنجش. امّا اینی که تو میگی «کسی که استعدادش توی فیزیک بیشتره، در شرایط یکسان از بقیه در این زمینه بهتره» هیچ حرف خاصی نیست. مثل اینه که بگی سیب قرمز، سرخ است.
به هر حال، من نمیدونم که آیا چیزی از استعداد فیزیک از پدر و مادر به ارث میرسه یا نه؟ امّا مطمئنم که نقش آموزش خیلی بیشتر از نقش ارث از پدر و مادره در این زمینه.
کیا | September 18, 2009 04:33 PM