« انتخابات (7) | صفحه اصلی | پس از وقفه... »
انتخابات (8)
سیاستِ چیزهای کوچک – برداشتِ آزاد
سیاستِ آزاد، نمیتواند بر تفسیری تحمیلی از واقعیّت بنیان داشته باشد. برای چنین سیاستی باید دیدگاههای متضاد، مجال ظهور بیابند. با اینحال، همانطور که آرنت میگوید سیاستِ آزاد، همچنین نمیتواند بر واقعیّتی دروغین پایهگذاری شود. اصولاً لازمهی دموکراسی لیبرال مُدرن تمایز بین سیاست و حقیقتِ فلسفیست؛ ولی این دموکراسی باید بر حقایق واقعی پایهریزی شود تا کسانی که در سیطرهی عمومی همنشین هم هستند دنیای مشترکی داشته باشند که در آن بتوانند تعامل سیاسی کنند. استبداد مدرن، بر نوعی حقیقتِ فلسفی استوار است: بر یک ایدئولوژی یا تفسیری یکّه و رسمی از وقایع. در حالیکه به عنوانِ یک اصل، حقیقتِ واقعی، بسطپذیرست.
با اینکه آنطور که فوکو بحق میگوید تمایز بین واقعیّت و تفسیرِ آن در عمل دشوار است و تجربه نشان داده که نمیتوان آنها را به سادگی از هم تمییز داد، نکته اینجا نیست. نکته آنجاست که باید وجودِ چنین تفاوتی را ترغیب کرد تا زندگی عمومی آزادی برساخته شود. اگر پرسشهای سیاسی جوابهای فلسفی/ایدئولوژیک دریافت کنند، سیطرهی عمومی دموکراتیک ساخته نمیشود. همچنانکه اگر تعاملاتِ شهروندان مبتنی بر دروغهای تحمیلی از سوی دولت باشد، شهروندان نمیتوانند آزادانه تعامل کنند؛ سخن بگویند یا در حضور هم کنشِ سیاسی داشته باشند.
برای اینکه زیستِ عمومی آزاد وجود داشته باشد، باید فضایی برای گفتار و عمل مبتنی بر آرای گوناگون پدید آید. آنگاه مردم – و نه نظریّهپردازان، فلاسفه، تاریخدانها یا دانشمندان – میتوانند حُکمرانی کنند. امّا تنها اگر دنیای سیاسی مشترکی شاملِ انسجام واقعی داشته باشند، حکمرانی آنها بر زمینهایی سِفت و محکم پیش خواهد رفت. خلاصهی یک جملهای گلدفارب ستودنیست که حقیقتِ واقعی بسترِ سیاستِ آزاد است و تفاوت در تفاسیر و آرا، فراگردِ آن.
با چند مرحله استنتاج از این بحث، اهمیّت تعاملهای کوچک ما در فضای مجازی معنا پیدا میکند. در واقع، اینترنت امکانِ تعامل در فضایی را که بحثش رفت، پدید میآوَرد. اینجا، مردم طوری رفتار میکنند که انگار در یک جامعهی آزاد زندگی میکنند. آنگاه جامعهی آزاد، نتیجه خواهد شد و تعریف جدیدی از موقعیّت سیاسی شکل خواهد گرفت. همهی دموکراسی را در صندوقهای رأی جستجو نکنید.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
میگم داداش بالاخره فهمیدی اسم جدید فلکه کاخ چیه؟:D من خودم گ
گرگانیم اسمش شده فلکه ولی عصر
marmo0o0lak | June 11, 2009 01:55 PM
هشت سال است که می نویسی..
خسته نشدی؟
ولی انصافاً خوب می نویسی ها !
-----
نه :)
نیم نگاه | June 20, 2009 01:16 PM
یک پیشنهاد؛
وبلاگ نباید خیلی طولانی باشد، جمع جور بهتر است!
Suggest | June 20, 2009 01:22 PM
سکوتتان عجیب است...جرا نمی نویسید؟
-----
مدتی مشغول بودم. ببخشید و مینویسم.
مهبان | June 20, 2009 10:25 PM
شب است و چهره ی میهن سیاه / نشستن در سیاهی ها گناهه
...
شب و دریای خوف انگیز و طوفان/ من و اندیشه های پاک "پویان"
(که این روزها هیچ نمی نویسد!) : )
----
:))
سید مرتضی | June 24, 2009 12:20 PM
ممنون.به هر حال دیدگاه جالبی بود ومخصوصا قسمت آخر بسیار قابل تامل.مرا که به فکر واداشت.
آرام روانشاد | June 24, 2009 02:03 PM
سلام جناب پویان عزیز. نمیخواهید از حال خودتان خبری بدهید به ما؟
-----
خیلی دیره میدونم... امّا خوبم. :) ببخشید و ممنون :)
سوسن جعفری | June 26, 2009 11:04 AM
سلام پويان عزيز
تازه پيدايت كردم
داشتم يادداشتهاي قبلي ات را مي خواندم آفلاين
حيفم آمد ازت تشكر نكنم
داشتم يادداشتهاي راجع به مرد مردد و قبلي هايش را مي خواندم
خوشحال ميشوم تو هم به وبلاگم بيايي و شعرهايم را بخواني
شعرهاي چند پست قبلي ام را هم... شايد فمينيست من را هم پسنديدي
به هر حال ممنون از انگشتها و فكرت
...
-----
ممنون :)
فاطمه اختصاري | June 26, 2009 12:02 PM
درود بر شما از مطالب شما استفاده کردم
محمد امین عابدین | June 27, 2009 11:16 AM
سلام و شاد باش به شیوای عزیز.
به نظر من یکی از معضلات اصلی و تعیی کننده جامعه ایران همزمانی ناهمزمانی هاست.سنت فکری و عملی غربی ها اونها رو به سمت سیاست کوچک و خرد کشونده چرا که سیاست کلان رو تا اندازه ای تاسیس کردند. اما ما باید هم منظر کلان وبری و هم منظر ظریف و خرد زیملی و مطالعات فرهنگی رو به جامعه خودمون داشته باشیم.ما در شرایط امتناع سیاست هستیم و نمی شه سیاست کلان رو دستم بگیریم. همه این ها رو که گفتم می دونی فقط گپی زدم .
موفق باشی هم دانشکده ای
-----
ممنون :)
esmaili | June 30, 2009 02:58 AM
poyan chera neminevisi in rooza? ghalamet khoobe, tahlilet khoobe , benevis!
-----
کمکم چشم حتماً :) ببخشید...
leila | June 30, 2009 08:08 PM
جالب بود، همه ی دموکراسی رو در صندوقهای رای جستجو نکنید. اینکه بشه دموکراسی رو از صندوقِ رای در آورد خودش نتیجه ی یه دموکراسیه که باید از خیلی قبل تر به وجود اومده باشه.
وحید | July 12, 2009 03:17 PM
سلام داگویل رو سرچ کردم وبلاگ شما رو پیدا کردم واقعا خوب در موردش نوشته بودید استفاده کردم.
در مورد دموکراسی که توی این پست نوشتید به نظر من تمرین دموکراسی توی زندگی شخصی مون واقعا مهمه ما اگه نتومیم تا جایی که به خودمون مربوط می شه انسانهایی آزاد نباشیم هیچ وقت نمی تونیم دولت دموکراتی رو داشته باشیم . کسانی در هر کشور در راس حکومت هستند که مردم لیاقت اونها رو دارن . هیچ وقت هیچ تغییری نمی تونه یکباره توی سیاست اتفاق بیفته من فکر می کنم هنر نقش مهمی رو در پیشتازی این موضوع می تونه داشته باشه.
شاد باشید
sanaz | July 15, 2009 04:08 PM
وقتی دنیای مجازی با دنیای واقعی همخوان نباشد سرخوردگی ایجاد می شود. یعنی وقتی ملتی عادت کرده با همه بر مبنای اصول منطقی بحث کند. طنز و کاریکاتور و تحلیل آزاد بخواند. و صد البته در بین اطرافیانش این را بسط دهد (اگر از هر خانواده یک نفر هم در دنیای مجازی فعال باشد کافیست) آنوقت است که بازگشت به دنیایی که ایدئولوژی در ان حاکم است سخت و گاهی نا ممکن می شود.
هفته ی قبل از انتخابات مترو محلی بود برای شادی و خوشی و مهربانی و دقت و هوش سیاسی و تحمل پذیری و . . .
دیروز بعد از مدت ها به مترو رفتم. تقریبا باور آنچه می دیدم ممکن نبود. یک چرخش کامل . . .
نوید | July 22, 2009 11:27 AM
به شدت موافقم... برخلاف اونچه که افلاطون گفت، در آرمان شهری که ما می خواهیم، نه تنها فیلسوفان نباید حاکمان باشند، بلکه باید به حاشیه نشینی در دپارتمان های فلسفه خو بگیرند. عرصه ی سیاست، عرصه ی مکاتب فلسفی نیست
نیما | July 26, 2009 04:24 PM