« انتخابات (۴) | صفحه اصلی | انتخابات (6) »
انتخابات (5)
ابوالفضل عزیز،
چون در پایانِ نظری که برای مطلبِ انتخابات (2) سیما گذاشته بودی، دیدگاهِ مرا هم جویا شدی، از سیما اجازه گرفتم پاسخ پرسشهایت را من بدهم تا هم سیما استراحت کند و هم کمتر حرص بخورد و هم در خلالِ پاسخها، دیدگاهم را دربارهی انتخاباتِ پیشِ رو – همانطور که دستور داده بودی – روشنتر کنم. قبل از اینکه پیشتر برویم، صریح و روشن بگویم که در این لحظه، از مهدی کروبی حمایت میکنم و دلایل حمایتم نزدیک به آن چیزهاییست که سیما بنا به طبیعتِ گفتگو، جَستهگُریخته در گفتگوی کتبی با دوستِ مشترکمان بیان کرده است. از دیگر خوانندهها هم دعوت میکنم پیش از خواندنِ این نوشته، نظر و پرسش تو را اینجا بخوانند.
امّا پیش از شروع – به سبکِ نامزدهای انتخاباتی که نیمی از وقتِ برنامهی مفیدِ تلهویزیونیشان را به چاقسلامتی و احوالپرسی و تشکّر میگذرانند تا لابد علاقهمندانِ راستین از پیروانِ ناراستینی که در همان پنجدقیقهی نخست خوابشان برده، جدا شوند – اوّلِ کاری علیرغمِ حمایتم از مهدی کرّوبی، به هر شکل خوشحالیم را ابراز کنم که میرحسین موسوی که موردِ حمایت طیفی از اصلاحطلبان است، در روزهای اخیر، آنطور که از قراین برمیآید موردِ اقبالِ عمومی قرار گرفته و احتمال پیروزی او و حامیانش در انتخاباتِ بیست و دوّم خردادماه زیاد شده. هرچند کروبی را بیشتر میپسندم، پیروزی هر یک از دو نامزد «اصلاحطلب» برای من غنیمت است. ضمن اینکه متأسّفم که اینروزها تهران نیستم، تا فعّالیّتِ انتخاباتی دوستان و حال و اوضاع و فضای شهر را – مانند آنچه با هم در انتخابات پیش تجربه کردیم – از نزدیک ببینم. با اینحال، دودفعه خوشحالم که آنطور که امروز کسبِ اطّلاع کردیم، روزِ رأیگیری، صندوقی هم در شهرِ ما خواهد بود و عملاً میتوانم به نامزدی که گمان میکنم شایستگی بیشتری برای تصدّی ریاستِ جمهوری دارد، رأی بدهم. نهایتاً بگویم که دوستان و نزدیکان میدانند ارادتم به میرحسین موسوی قدیمیست و به روزهای دورتر و سالهای آخر دبیرستان و اوّل دانشگاه و میانهی دههی هفتاد برمیگردد. از علاقهمندیم به محمّد خاتمی و دیگرانی که ممکن است در سطرهای آینده نامی ازشان به میان بیاید هم که خودت شخصاً اطّلاع داری. آنچه ظاهراً اطلاع نداری این که به نظر من و سیما، البتّه که نه کروبی و نه موسوی – همانطور که در انتهای مطلب انتخاباتِ (3) اشاره شده – هیچیک آنطور که تو به طعنه گفتهای «آزادیخواهان بزرگ دوران ما» نیستند.
اطاله و اطناب کلام نمیکنم. برویم سراغِ اصل مطلب؛ من هم چون سیما معتقدم که ستادِ کرّوبی بیشتر از ستادِ موسوی به گروههای مختلف که مطالباتِ بیشتری دارند، مَجال بروز میدهد. سرراست، موسوی کمتر حاضر است به گروههای همسو امتیاز بدهد. دایرهاش تنگ است. کروبی امّا، به گروههای همسوی بیشتری امتیاز میدهد. با آنها گفتگو میکند و دست به معامله میزند تا در عوضِ خریدنِ رأی آنها، صداهایشان را بیشتر به گوش دیگران برساند. معامله یعنی با هم عمل کردن و این به معنای نمایندگی نزدیکتر است. معامله را بیشتر میپسندم تا اینکه یکتَنه – با مَدد گرفتن از استعارههای دفاع مقدّس و مقاومت – جلو بایستی و بگویی من نه جلوه میخرم و نه عشوه میفروشم؛ پس، فرداروزی اگر مطالباتتان را نزدِ من نیافتید، لطفاً بهانه نکنید. چراکه من هیچ قول پیشپیشی به شما ندادهام. اگر اسمِ این صداقت است، من مخلصِ این صداقتم. اگر اسمش استقلال و مقاومت است؛ من عبیدِ آنم. امّا چه کنم که در این بازار، سَلَفخَری و عمدهفروشیِ تکجنس، جوابگوی خواستهای من نیست. چه کنم که رقیبِ دکّانِ کناری به خواستِ مشتری سفارش از سفارشدهندههای بیشتر گرفته و در طبقش اجناسِ متنوّعتری برای فروش گذاشته که از قضا، آنچه من میخواهم آنجا یافت میشود.
احساس کردهام که تا اینجایش را خیلیها – حتّا از میان طرفدارانِ موسوی – موافقند. قضیّه از آنجا مسأله میشود که بعضی میگویند در این سودا، کرّوبی خوشمعامله نیست. این، نکتهی دیگریست که در مقایسه و ترازوکردن ادلّهی چندانی برایش نمییابم. یا بهتر بگویم، به گمانِ من در حُسنمعامله، موسوی و کروبی بر هم ارجحیّتی ندارند. دستِ کم در این مرحله، معاملهی کروبی، در برابرِ نامعاملهی موسوی نقدتر است – که به قولِ پدربزرگهای اهل سودای ما، بوی مُشک میدهد. لابُد، نوشتهی نسرین افضلی را دربارهی «ارشادِ پیش از رسیدن به قدرت» و حذف تصویر بعضی دختران و زنانِ حامی میرحسین موسوی در پایگاهش اینجا خواندهای. نمیدانم این شاملِ حرفهایی میشود که بنا به نظرِ تو، اجازه دارم پررنگش کنم یا باید خفقان بگیرم و نگویم تا چینی نازکِ نامزدی موسوی نشکند. امّا به هر حال از آنجا که نقلِ کفر ظاهراً کفر نیست، باید بگویم که این و امثالِ این، بخواهم از چارچوبِ استعارهی معامله بیرون نزنم، به قولِ فقهیها و حقوقیها از مصادیق عقد یا معاملهی «فضولی»ست. من هم اهلِ اینطور معاملهها نیستم. طولش نمیدهم که هم به استعارهی ادبی و هم به اصطلاحِ فقهی و هم به دانشِ حقوقی واردتری از من.
با اینکه عهد کردم که سخن کوتاه کنم؛ امّا دلم نمیآید نگفته بگذارم و بگذرم که باز، بهتر از من میدانی، «معامله» در ادبیاتِ کهن ما معنای دیگری هم داشته: آنچه مرید – به نذر و نیاز – به مرشد و مراد میداده. اگر از من بپرسی میگویم بخشی از رأیی که پیشبینی میکنم به نامِ موسوی در صندوق ریخته شود – و چه خوب – از جنسِ این معاملهی آخریست – و چه بد. هرچند باز هم، تحسین میکنم ستادِ موسوی را که با جنبشِ سبز و به کمکِ چهرهی خاتمی، توانسته هم شوری به میانِ رأیدهندگان بیندازد و هم رأی بیمعاملهی بعضی از آنها را بیچَکوچانه از آنِ خود کند. من امّا به سوداگری کرّوبی و معاملهدانی همراهانش رأی میدهم. امّا به هرصورت، حق میدهم که هر کس طورِ دیگر عمل کند یا تو و دیگران بر من خُرده بگیرید؛ که، «مردمِ هُشیار از این معامله دورند / شاید اگر عیب ما کنند، که مستیم».
به هر حال. نمیدانم نوشتههای بعد از مطلبی را که پاسخش دادهای در راز خواندهای یا نه. دربارهی حکمِ حکومتی، سیما جوابی به نوشتهی حمید داده که در انتخاباتِ (3) میتوانی پیدایش کنی. با آن پاسخ موافقم. امّا از اینها گذشته، در نوشتهی تو چیزی بود و سؤالی برایم پیش آمد که اگر راهنماییم کنی تا جوابش را بدانم ممنونت میشوم. تا آنجا که من میدانم وظایف و اختیاراتِ رهبری در اصل 110 قانونِ اساسی به صراحت بیان شده. من نفهمیدم این تفوّق رهبر و بالادستیش بر شورای نگهبان، کجای این اصل یا هر جای قانونِ اساسی - آنطور که تو گفتهای - «تصریح» شده. با اینکه صراحتی در آن زمینه ندیدم، برعکس در اصل 57 دیدم که آمده که قوای حاکم (مجریه، مقنّنه و قضاییه) «زیر نظر ولایت مطلقهی امر و امامت امّت» هستند. امّا از هر دوی اینها فراتر، دقّت کن که در اصل پنجم قانونِ اساسی، رهبر، ولایتِ امر و امامتِ امّت را عهدهدار است. بنابراین شرمنده که من تفاوتی را که تو میگویی نمیفهمم. تعارف ندارم. ما – مطابقِ قانونِ اساسی – امّتیم؛ ملّت نیستیم و امام داریم. بنابراین اگر پذیرفتهای که رهبر بر شورای نگهبان تفوّق دارد، لاجرم بالادست بودنِ او بر قوای سهگانه هم در همان قانون آمده.
به هر حال، در جهتِ نظر سیما تأکید میکنم که تفسیر ما از وقایع بیرونی، تابعِ صرفِ آنها نیست. پس پذیرشِ تفاوتِ ماهوی بین دو ماجرا – و همچنین ماجراهای زمانِ نخستوزیری موسوی و مثلاً گرفتنِ نظرِ امام در مورد فزضاً قیمتِ سیگار – برایم اندکی دشوارتر از آنچیزیست که احتمالاً توقّع داری. از این گذشته، در دورهی اصلاحات زیاد میشنیدیم که سخنِ رهبر، فصلالخطاب است و اصولاً مشکل بعضی از اصلاحطلبان دولتی اینجا بود که چرا با اینکه همواره در دولتِ خاتمی فصلالخطاب (این یکی معادلِ خوبی برای حکم حکومتی هست؟) سخنان رهبری بوده، بعضی دست به تخریب دولت میزنند. گمانم مبلّغ این دیدگاه عارف بود؛ اگر اشتباه نکنم و خاتمی تا جاییکه یادم میآید، خودش اینطور میاندیشید. اگر اشتباه میکنم، عذر میخواهم.
با اینهمه، حرفِ من این است که تا وقتی اینطوری بحث کنی، من میتوانم ادامه بدهم. این شیوهایست که پایان ندارد. دستِ کم برای خودم، فهمیدنِ ملموس این موضوع و در عمل آمدنِ آنچه نظری بوده، نمیگویم بیش از نتیجهی انتخابات، امّا به همان اندازه اهمیّت داشته. این موضوع را و چارچوبِ اندیشهای که آنرا هدایت میکند و در علوم انسانی اینروزها پیش میتازد، فرصت داشتی و داشتم بیشتر میشکافم؛ چراکه – اگر قابل بدانی – گمان میکنم به دردِ آیندهات در جامعهشناسی میخورَد. به هر حال، دور نیفتیم. باز هم لازم میبینم تأکید کنم که چهار سال پیش مثلِ بسیاری دیگر معتقد نبودم که چون معین با دستورِ رهبر (این یکی چطور؟ معادلِ خوبی هست برای حکم حکومتی؟) به کارزارِ انتخاباتی وارد شده بود، نباید شرکت کرد و باید تحریم کرد و چه. کما اینکه شرکت کردم.
دربارهی حزب هم، سیما توضیح داده؛ آنها را بخوان. حرف بیشتری برای گفتن ندارم. یک نکته را امّا مرتبط به بحث قبل اضافه کنم که با اینکه با سیما بسیار صحبت کردهایم، هنوز هم در موردِ نسبتِ سلسلهمراتبی حزب و فرد توجیه نیستم. یکبار آغازِ نوشتهی خودت را از نظر بگذران. اوّل خطاب به سیما گفتهای که جریانها را ببین و نه افراد را. بعد که صحبت از جریانها میشود و از تحریمیها نام میبری، اسم فرد را میآوری. نمیخواهم نکتهبینی کنم و مو از ماست بکشم. خدایم شاهد است که قصد مُچگیری هم ندارم که گردنم از مچِ تو هم نازکتر است. فقط میخواهم بگویم که این برای من معنادارست. نمیدانم چرا اینجا هوس کردهام بحث را از مصداقها فراتر ببرم. شاید جایش اینجا نیست. امّا بگویم که اصولاً مفهوم «مثال» - همان مفهومی که ازش استفاده کردی تا «عبدی» را به تحریمیها مربوط بسازی - مفهومی از نظر فلسفی بسیار عجیبست. بخواهم مقایسه کنم از هماندست تناقضهاییست که سیما در نوشتهاش اشاره کرده و به درستی به نظرم باید موضوع بحث باشد. باقی را بگذاریم برای فرصتی دیگر.
دربارهی به میان نکشیدنِ حرفهای قدیم. بعد از عذرخواهی به نیابتِ از سیما، آیا میخواهی از این پس توافق کنیم تنها با هر مقدار از ایدهها و حرفها و شواهدی که هوادارانِ موسوی رضایت دادند، بحث کنیم؟ باز هم از من که دو پیرهن بیشتر پاره کردهام بپذیر که اگر شیوهی بحث همین باشد، با همان اندازه از اطلاعات هم میتوان همان کاری را کرد که طرفداران کرّوبی میخواهند. علیایحال، شما بفرمایید ما با چه مُهرههایی بازی کنیم، با همانها بازی میکنیم. دستور بدهید بازی نکنیم، باز هم سمعاً و طاعتا. امّا برادر من، با بازی نکردن هم بخواهی، میشود بازی کرد.
دستِ آخر اینکه، فلسفهی آوردنِ همجنسگراها کنارِ آن بیسواد و لمپن و چاقوکشها را نفهمیدم. از این میگذرم و طوری ترجمه میکنم جمله را که با اخلاقِ بازی همخوانتر است. فقط دربارهی نکاتِ نهاییات اینرا بگویم که شاید حق داشته باشی به هر کس که دوست داری «بتازی»؛ امّا توصیهی من – به عنوانِ برادرت اگر قابل بدانی – این است که به جای تاختن، گفتگو کنی. تاختن را بگذار به عهدهی اهلش که از تو و من برنمیآید؛ هر اندازه که ادایش را دربیاوریم.
دوستدار و ارادتمند
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
و من این قلم شیوای تو را بسیار دوست می دارم آقای شیوا...
----
ممنونم. نظر لطف شماست :)
باران | May 28, 2009 07:56 AM
خسته نباشید. متنتان جالب بود. با وجودی که گفتید نمی خواهید مچ گیری کنید, مچ گیری کردین.
نهایتا شاید خوب باشد بین استراتژی و تاکتیک تفاوت قائل باشید. استراتژی موسوی از گفته ها رهنورد پیداست, چیزی که موسوی می گوید تاکتیک برای پیروزی است. مثلا اگر عکسهایی که شما می گویید رو کروبی نمایش دهد و بعد انتخابات را ببازد, شما با خیال آسوده می خوابید چون استراتژی و تاکتیکش یکی بوده.
نهایتا هم اگر کروبی انتخاب شود, هر 3 روز یک بار برایش بحران می سازند و بعدش تو انتخابات بعدی یکی می آید شعار توصعه اقتصادی می دهد و می اندازدش بیرون. من زیاد طرفدار تکرار تجربه خاتمی نیستم.
-----
علی جان،
اجازه بده کوتاه همینجا - چون محیط راحتتریست - نظرم را یکجا دربارهی این کامنت و بازخوردهایت در جایی دیگر بگویم.
من هم معتقدم که هر کس میتواند هر نظری داشته باشد و اصولاً وجود کروبی و موسوی همزمان سلیقههای دو گروه متفاوت از حامیان اصلاحات را پوشش میدهد. هرچند این باعث نمیشود که در دورهی انتخابات که از نامزد مورد حمایتم طرفداری میکنم، نامزد رقیب را نقد نکنم.
بگذار گفتهات را دربارهی حکم حکومتی با این تعریفت از استراتژی و تاکتیک یکجا ببینیم. در واقع میگویی که اینها تاکتیکی برای برونرفت از شرایط بحرانی حاضر است. قبول؛ ولی چرا عمل کروبی مثلاً اینطور تفسیر نمیشود؟ خطکش ما برای اینکه یک کاری در جهتِ دموکراسی هست یا نه، چیست؟ اگر در مورد نظر نمایندگان مردم در مجلس - مانند آنچیزی که موسوی تعریف کرد - باشد چطور؟
همهی حرف من این است که ما بحث ناب و خالص عقلانی نمیکنیم. ما ارزشهایی را دوست داریم که مطابق آنها وقایع را تفسیر و از آن تفسیرها برای برساختن یک نظام استدلالی استفاده میکنیم. اینجور بحث کردن، همیشه طرفِ مخالفش را آمادهی پاسخگویی میکند.
مثلاً تو معتقدی که استراتژی را در رهنورد بجو.. من هم به راحتی میگویم که بخشی از مکنوناتِ قلبی کروبی را در ذهن عبدی کاوش کن و شیوهی مدیریتش را مثلاً در فکر کرباسچی ببین.
در نهایت برای عوض شدنِ حال و هوا و با تأکید بر اینکه این ربطی به موضوع بحث ندارد و فقط برای اینکه به ماندلا و «میبخشم امّا فراموش نمیکنم» اشاره کردی، گفتم شاید این نقل نیچه را هم دوست داشته باشی - از یکی از یادداشتهای پیشین راز رونویسی میکنم:
نیچه در تبارشناسی اخلاق (جستار یکم، پارهی دهم) برای روشن کردن مواضعش در مورد اخلاق بردگان و اخلاق خدایان والاتبار، “کنت دو میرابو” – دولتمرد دوران انقلاب فرانسه – را مثال میآوَرَد و دربارة او مینویسد: “یکی از نمونههای خوب این مورد در دنیای مدرن، میرابو ست که دشنامها و توسریهای دیگران بهیادش نمیماند و هرگز نمیبخشیدشان، بلکه – فراموششان میکرد.”
در نظرگاه نیچه، اخلاق بردگان – که با کینهتوزی زبونانه همراه میشود – مبتنی بر واکنش است و در واقع انتقامیست خیالی. برخلافِ بردگان – که اخلاقشان با نه گفتن به دیگری شناخته میشود – والاتباران، پیروزمندانه بخود آری میگویند. بردگان همواره نیاز به دشمنی بیرونی دارند؛ چراکه کنششان فیالواقع تنها واکنشیست به یک انگیختار بیرونی. انسان والاتبار امّا – که از اخلاق خدایان بهرهمندست – بهیک معنا دشمنی ندارد. عمل او، - بخودی خود – آفریننده است؛ عملش – خود – کنش است. اینطور، انسان خدا-اخلاقِ والاتبارِ نیکزاد، هیچچیز را “حتّا” نمیبخشد؛ که فراموش میکند تمام بدیهایی را که در حقّش روا داشتهاند. چراکه بقول نیچه “نیکزادان، خود را نیکبخت احساس میکردند و نیازی نداشتند که با چشمدوختن بر دشمنان خویش برای خود نیکبختی ساختگی دست و پا کنند. یا چه بسا، چنان که عادت همة مردمان کینهتوز است، دلخوشکنَکی برای خود بسازند و خود را فریب دهند.”
انسان نیکبخت، نمیبخشد؛ فراموش میکند. انسانِ والا، انتقام نمیگیرد؛ چراکه کسی را یارای آن نیست که بتواند حتّا دشمنی در حد و اندازة او باشد. دشمن ِ آدم والا – اگر وجود داشته باشد – باید که در او “هیچ چیز خوارشمردنی نباشد و بسا چیز بزرگداشتنی باشد!” و وقتی در کسی چیزی بزرگداشتنی نباشد، چطور میتواند موضوع کینهورزی و انتقام انسانِ خدا-اخلاق باشد؟
علی | May 28, 2009 11:25 AM
من هم لذت بردم
-----
:) ممنونم. لطف دارید.
آق ميرزا | May 28, 2009 04:57 PM
مصطفی ملکیان حرف های جدی ای زده که چرا به موسوی رای می دهد حتما بیانیه اش را بخوانید. من در وبلاگم قسمت هایی را گذاشته ام.
در ابتدا سوال پرسیده:
"چرا، علیرغم اختلافنظر با مهندس موسوی، در برخی از مسائل فرهنگی و سیاسی و علیرغم احترامی که برای شجاعت و صراحت لهجهی جناب آقای کروبی قائلم، مهندس موسوی را در میان کاندیداهای موجود ریاست جمهوری، شایستهترین شخص میدانم و به او رای میدهم؟"
-----
حتماً سر فرصت میخوانم :)
hadi | May 28, 2009 05:15 PM
مرسی از پاشختان. شاید متوجه نشدم منظورتان چیست, و من بخاطر اینکه معتقدم کروبی و موسوی هر کدام مزیتهای خودشان را دارند دوست ندارم در شرایط فعلی هیجکدام را نقد کنم ولی منظورم بیشتر دفاع از موسوی
بود.
شاید از تاکتیک و استراتژی اشتباه استفاده می کنم, ولی منظور من از استراتژی هدف نهایی است که می خواهید. در عوض تاکتیک آن چیزی است که انجام می دهید تا با کمترین هزینه (مالی, فکری, انرژی) برای رسیدن به آن استراتژی.
خطکش من در شرایط فعلی ساده است. مطبوعات و رسانه آزاد. کسانی که در زندگی شان یکبار هم مقابل آن ایستاده باشند, را فراموش نمی کنم. من هم زیاد با حرف نیچه (به سراغ زن که می روید چماق ببر) را آنچنان قبول ندارم. همچنان حاضرم ببخشم, ولی فراموش نمی کنم. من هم مثل شما معتقد هستم که نه آقای موسوی و نه آقای کروبی آن آزادیخواه (البته برای من مهمتر دموکراسی خواه) نهایی ایران نیستند. ولی من خاطره تلخی از موسوی ندارم. هر طور حساب می کنم عمل کروبی تاکتیکی نبود چون در ازای آن چیزی نگرفت. فقط امیدوارم استراتیژیک نبوده باشد. این را هم بگویم که اگر آقای موسوی از حمایت آقای خاتمی برخوردار نبود به ایشان فکر نمی کردم, ولی اگر آقای کروبی آقای عبدی و کرباسچی و مهاجرانی را نداشت که اصلا بهش فکر نمی کردم.
-----
ممنونم علی جان :)
نقل نیچه را در پرانتز گفتم و تأکید کردم که خارج از موضوع بحث - صرفِ اینکه ممکن است به این نقل قول هم علاقهمند باشی - به آن پرداختم. به هر شکل، میخواهم بگویم که با کلیّت حرفت - اگر درست فهمیده باشم - موافقم که در مقایسه در معیارِ خوشمعامله بودن، موسوی و کروبی توفیری با هم ندارند... زیاده مزاحمت است. فقط به امید اینکه دولتِ آینده نمایندهی بخشی از اصلاحطلبان باشد.
علی سلطانی | May 28, 2009 07:37 PM
فارغ از درست و غلط بودنش، اینکه هر بازی قواعدی دارد، نه در ایران بلکه در سراسر دنیا رعایت می شود. نمونه اش هم برخورد کمپین اوباما با دختران با حجاب و اجازه ندادن به آنها در نشستن پشت سر اوباما که در لینک زیر آمده است:
http://www.msnbc.msn.com/id/25246146
حال دوستان به بهانه های مختلف دست به تخریب زده اند و یک طرفه به قاضی رفته اند، من چندان تمایلی ندارم واردش بشوم و بازیچه پروپاگاندا. اینکه سایت رسمی یک نامزد انتخاباتی از عکسی استفاده نکند (سانسور؟! حذف؟!) بنا به مصالحی، به نظرم این همه جاروجنجال ندارد اما طرز برخورد به گونه ای است که انگار به آنها اجازه ورود داده نشده و توهینی صورت گرفته است. عکس طرفداران هم که به وفور در انواع وب سایت های خبری موجود است
و همین، نگرانی فاتح -مدیر سابق ایسنا و رییس کمیته اطلاع رسانی موسوی- را از در پیش بودن توطئه ای چون کارناوال عاشورا برانگیخته است. اینکه ایران در حال حاضر در چارچوب و تحت قانون اساسی جمهوری اسلامی اداره می شود هم فکر نمی کنم درکش چندان دشوار باشد
به هر حال به جای پرداختن به عیب های بنی اسراییلی این چنینی و ترویج اطلاعات بایاس و تخریب رقیب، بهتر است رک و راست تبلیغ توانایی کاندیدای مورد علاقه خود و برنامه های اقتصادی و فرهنگی و سیاسی آنها را (اگر داشته باشند البته) بکنیم. این مدل تبلیغ هم فکر می کنم اصل بدیهی باشد که دوستان صاحب فکر را نیازی به تذکرش نیست :-)
-----
حمید جان،
کامنتت را همانطور که خواسته بودی و دوستتر داشتم از فیسبوک توانستم منتقل کنم اینجا.
حمید جان،
چشم. اسمش را نمیگذاریم حذف و سانسور. میگوییم «سیاستگذاری» یا «قواعد بازی». یک اینکه خوشبختانه خودت دربارهی تفسیر به درستی یا اشتباه بودنِ این قواعد دستِ من خواننده را باز گذاشتهای. دو اینکه در ماجرای دخترانِ حجابدارِ هوادار اوباما، به خاطر دارم که به خاطر این «قواعد»، کمپین عذرخواهی کرد و نه توجیه. ضمن اینکه همین موضوع، باعث شد کسانیکه اینطور خود را قربانی سیاستهای تبعیضآمیز میدیدند، از همراهی اوباما صرفِ نظر کنند. آنها بیمحابا از این سیاست انتقاد کردند، هواداری را ترک گفتند و خواستار این شدند که بدانند دارند رأی و حق و حقوق شهروندیشان را با چه کسی معامله میکنند؟ هیچگاه اسم این نقد و خواستِ طبیعی و معامله هم نشد تخریب و جوسازی و جار و جنجال و پروپاگاندا و ایراد بنیاسرائیلی.
یک اینکه دوباره تکرار نمیکنم که از این شیوه، به نتیجهای که حل کند و جواب بدهد و اینها نمیرسیم. دو اینکه، اینجور بحث در انتخابات را ندیده بودم تا به حال. اگر من نتوانم کاندیدای رقیبم را ارزیابی کنم، چه کار میتوانم بکنم؟ شما بفرمایید ما همان کار را بکنیم. :) این اخلاقمداری ارتدکس انتخاباتی برایم خیلی جاافتاده نیست. هرچه من بگویم، نقد است و اطلاعاتِ صریح و پاک و خالص و ناب و سنجیده و حقیقتِ تاریخی؛ هرچه طرفم بگوید بایاس دارد و تخریب است و دغل. هرچه من طرفدارش هستم بدیهی و منطقیست و اهل نظر و تعقّل و تفکّر میفهمندش و نیازی نیست که بهش توجّه و تذکّر بدهیم؛ هرچه طرفم بگوید از سر بیفکری و نسنجیدگی و بیمسؤولیّتیست.
دستِ آخر اینکه همین حالا نوشتهی دوست خوبم را در وبلاگش خواندم. از این فرصت استفاده میکنم و دوستان را به خواندنش دعوت میکنم. (عنکبوت: آسه بیا تا گربه نامزد ما را شاخ نزند.):
http://ankabut.blogspot.com/2009/05/blog-post_27.html
حمید | May 28, 2009 08:21 PM
پویان جان ممنون که کامنت هایم را منتقل کردی و ممنون از پاسخ. قضیه اوباما این بود که اجازه نداده بودند (دقت کن، اجازه نداده بودند) دو نفر پشت سرش بنشینند یعنی سلب حق طبیعی آن دو نفر که طبعا اجازه انتشار عکس های آن دو را هم می گرفت؛ اما اینجا قضیه این است که افرادی شرکت کردهاند بدون مشکل و حال ایراد می گیرند که چرا از عکس های آن دختران در وب سایت رسمی میرحسین استفاده نشده است. خوب مگر این حق طبیعی هر عکاس/ناشر/وب سایتی نیست که از هر عکس/محتوایی که مایل است استفاده کند؟ برای همین معتقدم بنی اسراییلیست اشکال و عجیب است اصلا وارد کردن چنین ایرادی که چرا آن عکس هایی که من دوست دارم در فلان وب سایه نیست؟! و جالب اینکه متن خبر را که در سایت میدان می خوانی کاملا جهت گیرانه بودن آن را مشخص می کند. منصفانه آیا ستاد میرحسین جلوی ورود این دختران را گرفته است؟ آیا ستاد وی اجازه نداده رسانه/عکاس از آنچه و آنکه بوده است عکس بگیرند؟ آیا ستاد میرحسین اعتراض کرده است به رسانه/عکاسی که چرا چنین یا چنان خبری/عکسی را منتشر کرده ای؟
عزیز من معنای حذف و سانسور را که خوشبختانه می دانیم و می فهمیم و قواعد و چارچوب بازی هم که مشخص است.
پویان جان منصفانه ببین قضیه تا چه حد غیرمنطقی ست. من وب سایتی دارم و فرد دیگری که خود می تواند هر چه بخواهد از وقایع پیرامون من منتشر کند بدون اینکه من اعتراضی به آن بکنم، به من اعتراض می کند که چرا در وب سایتت عکس فلانی نیست در حالی که در وب سایت من هست؟! والا چی بگم. حتما دوستان دارند نقد می کنند بدون غرض ورزی و ما درک نمی کنیم!
-----
قربانت گردم،
اتفاقاً این کار ستاد موسوی عین همان معاملهی فضولیست که در مطلبم گفتم. برای چه باید مانع ورود آنها بشوند؟ آنها رأی میآورند به صندوق میریزند. اینها دارند حقشان را واگذار میکنند و هزینه میکنند.
امّا در عوض من رأی دهنده چه بدست میآورم؟ این چطور نمایندگیست که منی که دارم نمایندهام را انتخاب میکنم نباید بخشی از خودم را آنجا ببینم؟ در قضیهی دخترانِ محجبهی طرفدار اوباما هم که اصلاً مبنای مقایسهی من برای درستی و غلطی کار نیست، «داوطلبان» مانع حضور روسریبسرها شدند و «کمپین» رسماً عذرخواهی کرد. کمپین توجیه نکرد، با اینهمه حق برای رأیدهنده محفوظ است که چون حذف/سانسور/سیاستگذاری/مشمول قاعدهی بازی شده، رأیش را نفروشد و هیچکس اینرا غیرطبیعی و غیرمنطقی و نامنصفانه نمیخواند.
ضمن اینکه وبسایتی که عکسها را منتشر نکرد، هر وبسایتی نیست که گردانندهش هر اجازهای داشته باشد. من به عنوان رأیدهنده باید تعیینکنندگی خودم را در اینکه نمایندهام چه باید بگوید، نشان بدهم و این اشکال بنیاسراییلی نیست.
بیشتر اینکه ستاد موسوی رسماً اعتراض نکرده به چاپ عکسها در سایتهای دیگر ولی در همان مطلب آنجا که از فاتح نقل شده، او هم به نوعی خواستار حذف این چهرهها از تصاویر حامیان بوده تا دیگران از اینها بد برداشت نکنند. ساز و کار این یکی چطور است؟ باز با مرزبندی و خطکشی - اینبار بین قلب آدمها و صورت و چهرهی آنها. (این یکی شاید به دستاوردِ بحثها مربوط بشود که جایش اینجا نیست.)
من به کروبی رأی میدهم چون میخواهم که صدای من هم به عنوان کسی که چیزی فرا تر از اصلاحات موسوی میخواهد شنیده شود. موسوی را هم نقد میکنم چون خودش را با کاندیداتوریش داوطلبانه در معرض این نقد گذاشته.
حمید | May 28, 2009 10:01 PM
پویان جان اگر هم کماکان اصرار داری حرف های خاتمی و حکم حکومتی و غیره را همه از یک دست بدانی، بد نیست نگاهی به این بیندازی و نظرات نمایندگان را هم بخوانی و ببینی یک نفر به تنهایی چطور در مقابل مردم و مجلس اصلاح طلب ایستاد و دست آخر هم همه شان را تندرو معرفی کرد:
http://www.hamshahrionline.ir/hamnews/1379/790517/siasi.htm#siasi4
زمانش هم وقتی بود که نه امامی بود که همه از مردم گرفته تا مسئولین مطیع و گوش به فرمانش باشند و نه وضع اقتصادمان چنین فاجعه بار بود و نه کشور و مردم با هزار ویک تهدید خارجی و داخلی دست به گریبان بودند؛ یعنی بهترین زمان برای پیشبرد اصلاحات که با خواست عمومی مردم همراه شده بود و مصادف بود با بعد از توسعه اقتصادی زمان رفسنجانی.
کروبی محترم است اما در حد و اندازه خود. در واقع همین خودمحوری، کم سوادی سیاسی، سادگی و بسیاری پارامترهای دیگر از این دست باعث شد که حتی 4 سال پیش مجمع روحانیون مبارز که خودش آن موقع دبیرکلشان بود از او در انتخابات برای ریاست جمهوری حمایت نکنند و حال هم که می بینی جریان را. تازه شعار هفتاد هزار تومان به هر ایرانی هم اضافه کن به این روند خراب اندر خراب که خودش دوره پیش بدون نجفی هم مطرح کرده بود. به راستی انگار احمدی نژادی دیگر این بار با سهام عدالت برای همه مان و در سوی مقابل مشغول تاخت و تاز است؛ معجون پوپولیستی عوامانه و روشنفکرانه!
واقعا نگرانم پویان عزیز. لااقل در مورد برنامهها و توانایی های کاندیدای موردنظرتان هم مانور دهید نه اینکه چون فلانی هست پس کافیست که اگر قرار به این بود که طرف میرحسین بسیار سنگینتر است.
نمیدانم واقعا، به راستی نه برایم میرحسین اهمیت دارد و نه کروبی، تنها امیدوارم که مردم و کشور بیش از این چهار سال ضرر نکنند و بسیار امیدوار که اشتباه نکنیم.
-----
حمید جان، در مورد این به نظرم به قدر کافی توضیح دادهام. حالا فرصت شد یا چیز جدیدی به نظرم رسید که فکرم را رساتر بیان کند، بعد از اینکه گفتگوی تلهویزیونی کروبی را - که دارد پخش میشود و یک گوشم آنجاست - دیدم، بیشتر میشکافم. حمید جان، فقط سریع بگویم که بیسوادی سیاسی، سادگی و خودمحوری را نمیتوانم بپذیرم. همانطور که باسوادی سیاسی موسوی را هم نمیتوانم. نمیدانم چطور باید قانع بشوم که هر برنامهی اقتصادی که اطرافیانِ موسوی میدهند او میفهمدشان و درکشان میکند و هر برنامهای که تیم کروبی میدهد، نه؛ او سادهلوح است و نمیفهمد. با این برچسبها مشکل دارم.
حمید | May 28, 2009 10:25 PM
پویان عزیز چرا با یک کلمه برچسب گویی و نسبت دادن همان جمله به موسوی، از قضیه می گذری؟ گفتم قضیه اصلا فارغ از این نام ها، یک طرف به نام X یک رزومه کاری و تجربیات و حامیان دارد و Y هم یک رزومه کاری و تجربیات و کارشناس. آیا نمی شود این دو را با هم مقایسه کرد؟ آیا رویکردها، برنامه ها و کلامشان این معیار مقایسه را نمی دهد؟
چرا کسی هیچ نظری در مورد این شعار هر ایرانی 70 هزار تومان نمی دهد؟ چرا حال که عباس عبدی تفسیر می کند، این درست است و احمدی نژاد که سهام عدالت می دهد و نتیجه اش هم در وضع اقتصادی کشور هم اکنون مشخص، خود آقایان انتقاد می کنند؟
پویان جان، می گویم نگرانم همه از همین است. دیدی پاسخ کروبی را در مورد اشتغال جوانان؟ کجاست برنامه؟ کجاست دید کارشناسی؟
گفتی دغدغه اقتصادی نداریم، قبول، اما برنامه فرهنگی چه؟ دید فرهنگی و هنری آقایان کو؟ تازه تو خود بهتر میدانی که غم نان اگر باشد، فرهنگ و هنر تکلیفش مشخص...
پویان عزیز، بازهم تکرار می کنم، نام اهمیت ندارد اما در این انتخابات انگار یک جمع 6-7 نفره با طرح شعارهای پوپولیستی هم عوامانه و هم روشنفکرانه، دارد کل کشور را چه از نظر زیربنای اقتصادی و چه سیاسی به خطر می اندازد و جالب اینکه به جای نقد آن، طرف مقابلش که خودش و بدنه حامیانش تکنوکرات های مجربند، نقد می شود.
پویان عزیز، لطفا دوباره برایم نگو که چطور طرف تو مجربند و طرف من نیستند. باور کن من دعوی شخص ندارم، هر دوطرف کارنامهشان مشخص است، برنامه هاشان، بدنه مشاورانشان و غیره، چرا هیچ نقدی نمی شود از برنامه ها؟
ببخش که اینها تکرار می شود و بگذارش به حساب نگرانی که کسی انگار نمی خواهد پاسخ بگوید. وعده ها خوش است و انگار آدم هاهم خوشتر. مهم نیست چه به سر ایران و ایرانی می آید، عشق است شعارهای سیاسی که X هست و y و Z...
ببخش که پرگویی شد.
-----
حمید جان،
من حرفت رو میفهمم. چرا نمیشه مقایسه کرد؟ میشه. امّا در این مقایسه اونچیزی که مهمه اینه که طبق چی بخوایم مقایسه کنیم. ما کی هستیم و چه عینکی به چشم میزنیم و با اون عینک چی ها رو میبینیم و برنامهها و آدمها رو چه طوری میخونیم و چه وزنی به چه چیزهایی میدیم و اصولاً از این مقایسه چه هدفی داریم؟ حالا اگه این معیار مقایسه که اول گفتم یه چیز نباشه یا اگه ثابت نباشه، چه اتفاقی میفته.
من میخوام بگم که با این مقدمهها این مقایسه هیچ تکلیفی رو مشخص نمیکنه. هی تفسیر میکنه. هی عمق میده. که خیلی خوبه و نتیجهای که ازش بیرون میاد، این نیست که چون جواب معادله شد گزینهی د پس برم به آقای ب رای بدم. نکته، اقناعیه که از اشباع این تفسیرها حاصل میشه.
به هر حال، من سعی کردم که با توانایی که داشتم و وظیفهای که احساس میکردم و بضاعتم از فرصت پیش اومده استفاده کنم و این شیوهی بحث رو نقد کنم.عمیقاً خوشحال میشم که تو هم کروبی رو نقد کنی و دیگران هم موسوی رو.
هم نقد و هم مقایسه خیلی هم عالیه؛ من نکتهام در نتیجهایه که از توقع داریم از این موضوع بگیریم.
قربانت
حمید | May 29, 2009 12:24 AM
سلام. دو نكته پيرامون موضوع بحثتان:
1. من فكر ميكنم خيلي از تحولات اخير در كمپ كروبي را با فرضيهي اساسي لجاجت ميتوان فهم كرد و نياز به بحث بيشتر نيست. البته نه در مورد امثال شما، ولي انصافا اين تئوري در مورد اكثر دور و بريهاي اخير شيخ اصلاحات صادق است.
2. ماجراي حكم حكومتي از جملهي هزاران جزء حافظهي تاريخي از دست رفتهي ماست، چون يادمان رفته كه اصل دعوا بر سر اين بوده كه آقاي كروبي ميگفت خودش به عنوان رئيس مجلس طرح را از دستور خارج كند ولي بقيهي اعضاي هيات رئيسه ميخواستند نظر رهبر «با رايگيري از مجلس» اعمال شود. اگر اين ميشد، نه فراقانوني بود، نه قانون مطبوعات براي هميشه به حيطهي ممنوعه ميرفت و نه تعبير دردسرساز حكم حكومتي زاييده ميشد.
-----
علی عزیز،
طرح این فرضیهی اوّل رو دوست داشتم. جدی میگم. :) اینقدر قطعی گفتی که راحت شدم! :))
در مورد حکم حکومتی امّآ نمیدونم که چه معیاری از مقایسه به دست میده. عمل کروبی زشت، بد، نابجا. این رو همهی ماهایی که به یک سطحی از اصلاحات چشم داشتیم، قبول میکنیم. در همین سلسله نوشتهها هم بارها گفتهام که مخالفم با اینکار. امّآ این چه معیاری به ما میده که مثلاً به موسوی رأی بدیم به جای کروبی؟ عیبهای کروبی رو میدونیم و حسنهاش رو البته.
الپر | May 29, 2009 01:34 AM
البته محتوای بحثت فوق العاده بود اما به عنوان کسی که کنار نشسته و این بحثها و کامنتها و پاسخ و پرسشها (بخوان هیاهو) را نظاره میکند، برایم آن تعلیل "... هم سیما استراحت کند و هم کمتر حرص بخورد و هم ..." از همه هیجان انگیزتر بود.
مدام باد
-----
:))))
علی جلالی | May 29, 2009 02:59 AM