« دربارهی اهمیّت حروف الفبا | صفحه اصلی | انتخابات (۱) »
به مناسبتِ هفدهِ می
حدودِ یک ماهِ پیش، به فاصلهی ده روز، دو پسربچّهی یازده ساله، یکی در ایالتِ ماساچوستس و دیگری در جورجیا بعدِ اینکه از مدرسه به خانه برمیگردند و با خانوادههاشان خوشوبش میکنند، به اتاقهای خودشان میروند؛ هنگامیکه مادرهاشان برای شام صداشان میکنند، جوابی نمیشنوند و وقتی به دنبالشان میروند، میبینند که اوّلی با سیمِ برق و دیگری با کمربندْ خودشان را حلقآویز کردهاند. وقتی پیدایشان میکنند، دیگر فرصتی برای نجاتشان باقی نمانده بود. هر دو از دنیا رفتهبودند.
بالا جهیم هررا و پایین کارل واکر هوور - هر دو یازده ساله
این دو پسربچّه، بارها در مدرسه قربانی قُلدُری همکلاسیهاشان بودند و بارها طعنهی آنها را شنیده بودند که بهشان میگفتند «گِی». دوستِ یکیشان تعریف میکند که این طعنه او را خیلی ناراحت میکرد. مادرش میگفت که مدرسه فرزندش را وادار کرده که مرتّب با مشاور گفتگو کند و به مادرش هم اطمینان داده بودند که همه چیز تحتِ کنترل است؛ امّا نبوده. مادرِ پسربچّهی دوّمی میگفت: «آنها که قرار بود مواظب بچّهی من در مدرسه باشند، مراقب نبودند.» فرصتهای زیادی از دست رفت و این دو کودک جانشان را از دست دادند.
اینها را نقل کردم تا بگویم بد نیست به مناسبتِ روزِ مبارزه با ترس از همجنسگرایی، اندکی هم به هموفوبیا در بینِ کودکان توجّه کنیم. کافیست به فحشهایی که بچّهها در همین مدرسههای خودمان یا وقتِ بازی در کوچه و پارک به هم میدهند و یا طعنههاشان توجّه کنیم. ترس از همجنسگرایی پدیدهایست که مطمئنم در بین کودکانِ ایرانی هم به وفور وجود دارد. آنهایی که در مدارس پسرانه درس خواندهاند یا درس دادهاند، میدانند از چه صحبت میکنم.
در یادداشتِ پیش از خودکشی، یکی از این دو بچّه نوشته بود: «به همه بگویید که من متأسّفم و دوستشان دارم.» دیگری، در روزِ خودکشی از دوستش – بعد از شنیدنِ طعنهی همکلاسیش – پرسیده بود: «اگر من نباشم، دلتون برام تنگ میشه؟»
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
آقا دست شما درست. بالاخره یه پست درست و حسابی دیدیم برای این روز. بقیه همه مزخرف و خزعبل بافته بودن. دست شما باز هم درست.
-----
طبق قانونِ انتخابات، هواداران لازم است تنها برای نامزدِ خود تبلیغ و از تخریبِ دیگر نامزدها خودداری فرمایند.
;) :دی
Farbud | May 19, 2009 03:23 AM
امیرجان! هر روز میام این متن برای تبرک رو میخونم. آقا ما زیر بار این متن این دفعه شما له شدیم. همینجوری محض اطلاع
-----
خوشحالم و مخلصم. ممنون از سیما برای حسن انتخابِ لِهکنندهش. :)
علی جلالی | May 19, 2009 09:38 AM
ولی چطور میشود اینکار را کرد؟ این مسئله به شدت بغرنج است. یک نوع نفرت، اکراه و نمیشود گفت ترس، چیزی فراتر از ترس بر این موضوع حاکم است. این غیر طبیعی بودن، نه! من به شخصه نمیتوانم طبیعی بودن این کشش را هضم کنم. به واقع غیرطبیعی است و مثل این است که بگوییم اسکیزوفرنی را نباید غیرطبیعی دانست چون به هر حال هست!
این غیرطبیعی بودن را در این مطلبی که نوشتید ببینید! دو پسر بچه آمریکایی که در محیطی زندگی کردهاند که به هر حال تبلیغات برای همجنسگرایی به وفور هست و آزادی روابط هست و اذهان آماده است، ولیکن دو پسر بچه به این خاطر، خودکشی کردهاند! فکر نمیکنید طبیعی دانستن اینگونه روابط زیادی خودفریبی باشد؟
-----
میفرماید که «سعدیا! نزدیکِ رای عاشقان / خلق مجنونند و مجنون عاقلست». تا طبیعی بودن را از کدامسو قضاوت کنیم. چی برای کی طبیعیست و برای کی غیرطبیعی و اینکه این «غیرطبیعی»ها را چطور تحمل میکنیم و چطور درکمان از طبیعی/غیرطبیعی را تعمیم میدهیم. به هر شکل بحث در گفتمانهای مختلف دربارهی همجنسگرایی فراوان شده. حتماً شما بهتر از من از آنها مطلعید. ضمن اینکه قصد ندارم آنها را چون میگویند «علمی» هستند، تحمیل کنم. بیشتر به سویهی عملی قضیه نگاه میکنم که چرا کسی بخاطر صرفاً طعنهی داشتن گرایش جنسی متفاوت باید خودکشی کند.
در مورد اینکه در آمریکا تبلیغات به وفور هست و اینها؛ چندان مطمئن نیستم. گمان میکنم که بین مردم ترس از همجنسگرایی به شدّت وجود دارد. یکی از این دوربینمخفیهایی که اینجا میدیدم، خیلی صریح اینرا نشان میداد. اینکه ایداهو (روز جهانی مبارزه با ترس از همجنسگرایی) همین چهار سال پیش در سال 2005 پدید آمده، نشان میدهد که این ترس زنده و تازه و جاندار است.
قضاوت قطعی نمیکنم. اما فکر کنم مسأله در آمریکا تا حدی جدیتر هم هست. در ایران - باز تا آنجا که حس میکنم - درک مردم از همجنسگرایی یک چیزهایی از خندهدار بودن و مضحک بودن هم دارد و چندان جدّی گرفته نمیشود - در حد اینکه بالاخره خوب میشه! امّا اینجا قضیّه یک کم جدّیتر به نظر میرسد. (این قضاوت ممکن است کاملاً اشتباه باشد.)
و این را باید اوّل میگفتم. ولی به هر شکل دستِ آخر ممنون از کامنت :)
سوسن جعفری | May 19, 2009 09:39 AM
اولا ما انسانها علاج واقعه را بعد از وقوع هم نمیکنیم دوما شما که رایا نامه نوشتید فکری به حال وب هم میکردید
-----
وبگاه برابرنهادی برای وب... به این میگویند فارسیکردن به شیوهی افزودنِ پسوندِ فارسی. موافقید؟ نظرتان دربارهی دوّماً چیست؟! :))
نسیم | May 19, 2009 10:53 AM
این مساله خیلی ریشهای و مهمه، مخصوصا توی محیطی مثل مدارس ایران. یادمه با این که ظاهر و رفتار متفاوتی نداشتم، همیشه از جانب بقیهی بچههای مدرسه احساس خطر میکردم. بهخاطر همین برچسب زدنها و شوخیها
این ترس و درگیری فکری توی سن مدرسه واقعا فشار زیادی میتونه به یه نفر با تمایلات همجنسگرایانه داشته باشه، مخصوصا این که مدرسه جزو اولین جاهاییه که یه گی ممکنه عاشق بشه یا از کسی عمیقا خوشش بیاد
مهدی | May 19, 2009 12:07 PM
دردناك بود و متاثركننده.
hadi | May 23, 2009 05:25 PM
متاسف شدم. چه قدر بايد مواظب باشيم ما در نوع نگاهي كه به ديگران داريم.
-----
همینطوره. خیلی باید مراقب باشیم.
hadi | May 23, 2009 05:27 PM