« استاد | صفحه اصلی | به مناسبتِ هفدهِ می »
دربارهی اهمیّت حروف الفبا
یا: چطور سرِ عینِ نجاست کلاهِ مکزیکی بگذاریم؟
پریروزها یکی وصفِ سربازِ از جنگبرگشتهای را میکرد و میگفت که طرف پیتیاسدی را تجربه کرده. من مانده بودم در جواب چه باید بگویم. بگویم بَهبَه چه جالب؟ یا متأسّفم؛ خیلی بد شد؟ یا چه؟ بنابراین سکوت کردم و سعی کردم قیافهام را در حالتِ خاصّی بین حسهای تعجّب، تأسّف، خوشحالی و چند چیز دیگر نگه دارم. این گذشت تا فردایش یکی دیگر داشت حرف میزد و میگفت که در بچّگی ایدیدی داشته و بزرگتر که شده ایدیاچدی گرفته! وضعیّت من، وضعیّت بندهی خدای آن لطیفهی معروف بود که انگار به طرف خبر میدهند دوستش اچآیوی گرفته، طرف متعجّت میگوید، اِ! پس جیالایکس را فروخت؟
بعد با خودم فکر کردم که چقدر حروفِ الفبا در زندگی ما مهمند. در بچّگی واکسنِ بثژ میزنیم. در جوانی مواظبیم که در معرض ویروس اچآیوی نباشیم. بعدتر از اماس میترسیم و الی آخر. انگار تمامِ عمرمان تمرین ازبَرخوانی حروفِ الفبا میکنیم. بعد یک جستجوی کوتاه کردم. شاید برایتان جالب باشد اگر بدانید اینها نمونهای از اسامی بیماریهای مختلفند: سیاچاف. ایایای. بیپیاچ. سیاموی. سیاوپیدی. دیآیاساچ. دیجیدی. به نظرم هر یک از ما اگر سه یا بیش از سه حرف الفبا را تصادفی انتخاب کنیم، بیاختیار نامِ بیماری خاصّی را به زبان آوردهایم.
همهی این اتّفاقها همراه شد با جنجال بر سر نامِ ویروسی که تا همین پریروزها همه به اسم آنفلوآنزای خوکی میشناختیمش. داستان از آنجا شروع شد که معاون وزارتِ بهداشت اسرائیل – که عضو یک حزبِ ارتدوکس افراطیست – شکایت کرد که ارجاع به اسمِ خوک در نامِ ویروس هم برای یهودیها و هم برای مسلمانها آزاردهندهست – چراکه خوک در این دو دین نجس است. او برای تطهیر واژه – و البتّه تطهیر زبانِ مردمی که هر روز مجبورند دربارهی بیماری صحبت کنند و اطلاعاتشان را با هم به اشتراک بگذارند – چون نمیتوانست عینِ نجاست را آب بکشد، پیشنهاد کرد بخشِ «خوکی» را بردارند و به جایش از آنفلوآنزای «مکزیکی» استفاده کنند. البتّه طبیعیست که سفارتِ مکزیک در اسرائیل هم بیکار ننشست و همصدا با سازمانِ بهداشتِ جهانی گفت که خاستگاهِ ویروس مشخّص نیست و علاوه بر آن، هیچ چیزِ خاصّ «مکزیکی» هم در این ویروس مشاهده نشده – لابد مثلاً وقتی زیر میکروسکوب ویروسها را تماشا میکردهاند، کلاهِ مکزیکی به سر نداشتهاند! آنها نگران بودند که خوکی خواندن یا مکزیکی دانستنِ ویروس حیثیّتشان را لکّهدار کند.
از طرفِ دیگر «سازمان جهانی بهداشت حیوانات» هم، در این میان درخواست کرد که از این پس بیماری را «آنفلوآنزای آمریکای شمالی» بنامند. چراکه در گذشته هم بسیاری از واگیرهای آنفلوآنزا با مبدأ حیوانی به منشأ جغرافیایی آن بیماریها ارجاع داده میشدند؛ مثلِ آنفلوآنزای اسپانیایی یا آنفلوآنزای آسیایی. حالا که منشأ قطعی بیماری مشخص نیست؛ حدودش را که میدانیم. اسم را گشاد میگیریم که به هر حال، خیلی خطا نکرده باشیم. دوباره، این حرف برای کشورهای آمریکای شمالی گران آمد. تا اینکه نهایتاً سازمانِ بهداشتِ جهانی پادرمیانی کرد و گفت دیگر از «آنفلوآنزای خوکی» یا انواع آنفلوآنزاهای جغرافیایی استفاده نشود. آنچه سازمانِ بهداشتِجهانی را به این تصمیم واداشت، فشار از سوی دستگاههای اقتصادی بود که معتقد بودند «خوکی» خواندنِ بیماری به صنعتِ پرورش خوک صدمه میزند و باعث میشود خصوصاً صادراتِ گوشتِ خوک از آمریکا کاهش پیدا کند. واداشتنِ دامپرورهای مصری به کشتارِ خوکها بدونِ داشتنِ دلیلِ پزشکی-بهداشتی مزیدِ بر علّت شد. اینبار دیگر پای مسألهی جدّی اقتصاد در میان است و نمیتوان با کلاه مکزیکی یا آبکشیدنِ نجاست، شوخیشوخی ازش گذشت.
بههرحال، سازمانِ بهداشتِ جهانی نهایتاً تصمیم گرفت از نامِ بدونِ تاریخ/مذهب/جغرافیا/سیاست/اقتصادِ «اچوانانوان» استفاده کند تا خیالِ همه راحت شود. امّا گمان میکنید خیالِ همه راحت شد؟ نه! چون اینبار بعضی چهرههای مهمِ پزشکی و علمی به خوان اوّل برگشتند و گفتند که نامِ «خوکی» - از نظر علمی – درستتر و گویاتر از همهست و در ضمن به کار بردنِ نامهای جایگزین، حساسیّتها را نسبت به بیماری کاهش میدهد. امّا چارهای نبود. هم پای مسألهی جدّی اقتصاد در میان بود و هم به هر حال باید قبول کرد که حروفِ الفبا کسی را آزار نمیدهند. برای همین ، یکبار دیگر حروف و اعدادِ مجرّدِ و تکنیکی وارد زندگیمان شدند. به فهرستِ نامهای بیریشهتان اچوانانوان را هم اضافه کنید.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
چقدر زندگی سخت شده است ها!
لذت بردم.
هرگز نسبت به حروف اختصاری اینطوری نگاه نکرده بودم و کلاً بگویم که عادت ندارم به حروف اختصاری. غلط اندازند. در محیط کاری من، بیمارستان، متدوال است این حروف و من همیشه گیج میخوردم. بیشتر دوست دارم اسمهای قلمبه سلمبه را بکار ببرم که بگویند «باسواد» است :D
-----
:) ممنونم. شما هم البتّه بیاختصار یا با آن، باسوادید.
سوسن جعفری | May 7, 2009 09:59 AM
پویان ِ عزیز،
این جوری راحت با « ACRONYM » ِ بیانگر ِ هویّت ِ بیماری ها شوخی نکن و « بی ریشه » شان نخوان. کسی می تواند بگوید « یونیسِف »، « ایرنا » و چه و چه نام های بی ریشه ای هستند؟ « اَکرونیم » ها اتّفاقن بی طرف ترین ِ نام هایند و « بی طرف » ها اغلب « منصف » ترین هایند.
به همه ی آن ها که خودت مثال زده ای از نو گوش کن:
پیتیاسدی: PostTraumatic Stress Disorder
ایدیدی: Attention Deficit Disorder
ایدیاچدی: Attention Deficit Hyperactivity Disorder
پشت سر ِ هر یک کدام ِ این « اَکرونیم » ها پشته پشته « عمق » جا خوش کرده، آن HnNm هم سیستمی ست بسیار فکر شده برای هویت بخشی به خواص ِ ویروس ها. برای فرار از همین آلودگی های سیاسی - عقیدتی - اقتصادی. چاکراهی برای گیر نکردن ِ علم توی چرخْ دنده های بهانه های قومی - قبیله ای ِ بشری..
ضمن ِ این که من از مشتری های دائمی خاموش هستم، موفق باشی :)
-----
ممنونم از نظرتون. ضمن اینکه خوشحالم که این نوشته باعث شد یکی از مشتریهای دائمی خاموشمان، گفتگویی رو آغاز کنه. من البته به اهمیّت این اختصارها در علم واقفم. آنچه در تجربهی شخصی برایم جالب بود دور بودنِ این نامهاست از آنچه روزمرّه تجربه میکنم. اینکه این علمی که میگوید من از قوم و قبیله بدورم - که حالا با بودننبودنش اینجا کاری ندارم - با این اسمها انگار هیچ ربطی به من ندارد. در تجربهی شخصیم وقتی اسمشان را شنیدم، یک لحظه فکر کردم که اینها چه بیشتر از یک تعداد حروف الفبا دارند؟ یکی از دلایلی که مردم اینقدر راحت دربارهی بیماری حرف میزنند، این نیست که خیلی راحت میشود چند تا حرف الفبا رو به زبان آورد؟
من تجربهی شخصیم رو در یک دورهی چند روزه که در معرض این اختصارها قرار گرفتم، بازنویسی کردم. به هر حال، مطمئنم که این اسمها «معنا» دارند.
Bita | May 7, 2009 01:43 PM
یادمان خواهد ماند!
"اچوانانوان"
یک زن | May 10, 2009 02:45 AM
salam.pishtar ha khatere ee neveshte boodid az khandan gol haie maarefat .matlabi neveshte am ke ertebataki ba in keteb darad.khoshhal misham motaleae konid.ia hagh
م | May 11, 2009 12:25 AM
سلام
از متن که بگذریم، از عنوان دومش خیلی لذت بردم!
:)
-----
:)) خوشحالم.
علی | May 12, 2009 10:31 PM