« ششم | صفحه اصلی | مثل یه فرشته... »
دهشتِ امرِ مذهبی
کم یا زیاد، هر تجربهی مذهبی – به نظرم – دهشتناک است؛ چراکه شخصی و فردیست. در هر تجربهی مذهبی، شخصیسازی، مادّیسازی و خاصگرایی وجود دارد. بازگشتِ به مثالِ آشنای کیرکگارد، میتوانیم بگوییم که خدای ابراهیم خدایی فردیست که میتواند مخاطب قرار گیرد. به واسطهی همین خداست که ابراهیم، عملی «غیراخلاقی» انجام میدهد. تجربهی ایمانی – مانند تجربهی ابراهیم – پا از سپهرِ اخلاق بیرون میگذارد. کیرکگارد مینویسد در حوزهی اخلاق، فرد باید از فردیّتش در جهتِ کلّیشدن چشمپوشی کند؛ امّا برعکس در حوزهی تجربهی ایمانی، فرد همواره به دنبالِ مادّیسازی و شخصیکردنِ موجودیّتهای نامتعیّن است. تجربهی مذهبی، فردیست و چون جمعی نیست؛ بنابراین، دهشتناک است: هم برای کسی که تجربهش میکند و هم برای کلّ اجتماع.
در هر تجربهی مذهبی، فرد به دنبال تحصیلکردنِ موجودیّتهای خاص از مفاهیم عمومی و «چیز»های ناشناس است. با اینکه به ظاهر دو جُفتِ مادّی/معنوی متضاد به نظر میرسند؛ امّا میتوان در هر امرِ معنوی مادّیسازی را به روشنی مشاهده کرد. هیوبرت و ماوس، در کتابِ «قربانی: ماهیّتِ آن و عملکردهایش» این پرسش را پیش میکشند که چطور فرضاً قربانیکردنِ تنها یک مُشت از محصولِ جو میتواند باعثِ حفاظت از تمامِ محصول یک مزرعه شود؟ به ظاهر این، با منطقی که اغلب به ایندست امور نسبت میدهند و آن را نوعی معامله بین بشر و خداوند میخوانند، سازگار نمیآید. معامله، معاملهی نابرابریست. برای ما مهم اینجاست که هیوبرت و ماوس، به ساز-و-کارِ این به ظاهر معامله توجّه نشان دادهاند. آنها مینویسند که اغلب آن مُشتِ جو، از مابقی محصولِ زراعی جدا میشود؛ نامی به آن اطلاق میگرددد و به روشهای دیگر آنرا «متمایز» و «خاص» میسازند. قربانی، در سپهرِ مذهبی از اجتماع جدا میشود (بر عکسِ سپهرِ اخلاق) تا دوباره به آن بازگردد.
چنین جدایش، خاصگرایی و مادّیسازی را میتوان در مطالعهی مشهور دورکهایم دربارهی گونههای ابتدایی حیاتِ مذهبی هم مشاهده کرد. در آنجا دورکهایم وقتی دربارهی «نشان»های اقوام استرالیایی صحبت میکند، غیرمستقیم بیان میکند که مادّیسازی چطور وقتی که چیزی بیرونی، مشاهدهپذیر، ملموس و مادّی ساخته میشود، رخ میدهد. در بخش دیگری از آن کتاب، دورکهایم از چرینگا سخن میگوید. چرینگا به نظرم یکی از جذّابترین پدیدههای مذهبیست. تصوّر کنید کسی جلوی چشم همه روی تکّهای چوب یا قطعهای سنگ نقش و نقوشی بتراشد و همانجا اعلام کند که ای همگان! این قطعه مقدّسترین چیزیست که تا بهحال در دنیا وجود داشته و همگان آنرا جدّاً مقدّس بپندارند. تقدّس چرینگا از یکتایی و بیهمتاییش، خاص و مادّیبودنش میآید. خدای ابراهیم – بنا به روایتِ کیرکگارد – همانقدر مادّی و شخصیست که چرینگای استرالیاییهای موضوع مطالعهی دورکهایم.
مادّیسازی/خاصبودن، از سوی دیگر به مفهومِ «لبه» - به عنوانِ واسطه – مرتبط است. به مثالهای پیشین اگر برگردیم، در نظرگاهِ کیرکگارد این لبه، واسطهی زندگی بر مبنای ایمان و زندگی بر پایهی اخلاق است. به شکلِ مشابه، در موردِ هیوبرت و ماوس، این لبه، واسطهایست بین دنیای لاهوتی و ناسوتی و در تفکّر دورکهایم به شکل واسطهای بین دریافتهای درونی و بیان بیرونی آنها عمل میکند. تجربهی مذهبی راه رفتن روی این لبهست و بنابراین دهشتناک. لبه، «تماس» را ممکن میسازد –که پیشتر چیزکی در راز دربارهش نوشته بودم. با این واسطهها، با راهرفتن روی لبهها، در بیانِ کیرکگارد فرد با خدا سخن میگوید؛ در بیانِ هیوبرت و ماوس لاهوت با ناسوت در تماس قرار میگیرد و مطابقِ نظرگاهِ دورکهایم فرد با اجتماع ارتباط برقرار میکند. تجربهی مذهبی، درست برعکس امرِ اخلاقی، مادّی، فردی، شخصی و خاص است و بنابراین، دهشتناک – دهشتی که در بیانِ کیرکگارد با ترسِ مطلق متفاوت است.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
لذت بردم.فوقالعاده بود!مرسی پویان عزیز.این پست خیلی چسبید:)
-----
:)
باران | January 7, 2009 01:09 PM
ممنون میشم اگر تعریف خودتون رو از این واژه ها که بکاربردید بفرمایید: شخصی سازی . مادی سازی .خاص گرایی. فردیت. کلی شدن. موجودیت های نامعین.موجودیت های خاص. لاهوتی. ناسوتی.
-----
سلام :) سعی کردم که منظورم رو همونجا توی متن توضیح بدم. هیچ توضیح بهتری نسبت به اونچیزی که البته خیلی خلاصه نوشتم، به ذهنم نمیرسه...
مجید | January 7, 2009 09:44 PM
hamin ke migid iman janbeye fardi dare va az ebrahim o ina sohbat monid hamin harfi ro ke iman janbeye fardi dare ro naqz mikone
-----
متأسفانه متوجه نشدم چرا. ممنون میشم اگه توضیح بیشتری دارین بگین. :)
parham | January 9, 2009 01:03 PM
سلام
لوگوی جدید مبارک !
-----
سلام :) منظورت از لوگوی جدید اون favicon با خط نستعلیق؟
ممنونم :)
امیرمحمد | January 10, 2009 03:39 PM
سلام و ممنون
-----
خواهش میکنم ولی بابتِ چی؟ :)
نسیم | January 13, 2009 12:03 PM
با وجود آنکه چندین بار این پست را خواندم ولی متوجه ارتباط بین بندهای آن نشدم، مخصوصا مضمون بندهای اول و چهارم که با بند دوم و سوم کاملا متفاوت بود و نمیدانم چگونه می توان از آنها به نتیجه واحدی رسید.
اول بگویم که من در مطالعات دورکیم اثری از دهشتبار بودن عمل تبدیل امر لاهوتی به ناسوتی نمی بینم، مگر نه این است که جامعه ای که این امر در آن اتفاق افتاده و مورد بررسی دورکیم قرار گرفت جامعه ای بدوی بود که در آن فردیت بشر هنوز چندان رشد نیافته بود؟ و افراد آن جامعه هیچ یک به تنهایی در مورد این روند فکر نکرده و بنابراین به نتیجه ای مبنی بر دهشتبار بودن آن هم نرسیده بودند. هر چه بوده به هر حال امری طبیعی و جا افتاده برای فرد و جامعه آن زمان بوده و از آنجا که هر جامعه در قالب زمان و مکانی خاص تعریف می شود دهشتبار بودن این امر حتی اگر توسط تمامی افراد جوامع موجود کنونی هم تایید شود هیچ دلیلی بر دهشتبار بودن آن برای جامعه آن زمان نمی تواند باشد.
در ثانی اگر اشتباه نکنم دلهره ای که کی یرکگارد از آن سخن می گفت نه به علت شخصی و خاص بودن نوع رابطه بلکه به علت غیر عقلانی بودن چنین رابطه ای است، از او نقل قول می کنم:«ایمان دقیقا تناقض میان شور نامتناهی مکنونیت فرد و تردید و بی یقینی عینی است. اگر می توانستم خدا را به شکلی عینی دریابم، ایمان نمی داشتم، اما دقیقا به همین دلیل که نمی توانم خدا را به شکلی عینی دریابم باید ایمان بیاورم.» دلهرهای که کی یرکگارد از او سخن می گوید از تعقلی سرچشمه می گیرد که دستاورد قرون جدید است، تعقلی که با رشد آن، فرد برای اولین بار دارای این قدرت شدد که در مورد آنچه همه تا به حال به آن اعتقاد داشته اند، به تنهایی فکر کند و چنانچه آن را با عقل در تناقض ببیند(که انسان مدرن اکثرا میبیند) در مورد اعتقاد داشتن یا نداشتن به آن چیز تصمیم بگیرد. حال اگر فرد با علم به اینکه عقل چنین تصمیمی را تایید نمی کند همچنان بر آن پافشاری کند به ناچار باید دلهره را بپذیرد، دلهره نقض آنچه عقل تایید می کند،یا مثل ابراهیم دلهره نقض آنچه اخلاق تایید می کند(البته ابراهیم بنا به گفته کی یرکگارد دچار این دلهره نشد چون قبل از اینکه به آن درجه از ایمانی برسد که در آن اسماعیل را در کمال خونسردی قربانی کند این مرحله را از سر گذرانده بود.)
حرفم به درازا کشید، تقصیر خودتان بود! زیادی خلاصه نوشته بودید!خواستم اینطور ننویسم این شد!:)ا
-----
سلام و ممنون بابتِ نظرتون و چه خوب که خلاصه ننوشتین. من هم سعی میکنم تا جاییکه میتونم پاسخ بدم؛ بلکه مطلب روشنتر بشه. :)
1- نتیجهی واحدی که خواستم از حرفای این سه نفر بگیرم در واقع کلانتر اگه نگاه کنیم اینه که منطق ایمان با منطق مرسوم متفاوته. همیشه یک واسطهای وجود داره که امر محال رو شدنی میکنه.
2- منظورم از دهشتبار بودن امر مذهبی اینه که در این مورد ما همیشه با یه چیزی مواجهیم که منطقاً نباید اونجا باشه، ولی هست. بازگشت به شمارهی 1، این همون امر محالیه که شدنی شده. این موضوع دهشتباره.
3- منظورم از فردیت اصلاً فردیت مدرن نیست بهیچوجه. اشکال اینجاست که هر وقت صحبت از فردیت میکنیم، فردیتِ حاصل مدرنیته و چه و چه به ذهن میآد. منظورم از فردیت اینجا شبیه و نزدیک به اونچیزیه که باتای اسمش رو میذاره حاکمیت. به زبون ساده حاکمیت فرد بر خودش.
4- باز، دهشتبار بودن به همین فردیت برمیگرده. در مواجهه با یه چیز نامعلوم و غیرمتعین فرد چی کار میکنه معمولاً؟ بذارین استعاری بگیم که در اولین قدم لمسش میکنه. لمس کردن متضمن لمس شدنه. این ارتباط فردیه و روی لبهست. فرد اون چیز نامتعین رو باید برای خودش ملموس کنه. این شخصیسازیه. خودش هم همزمان تحت تأثیر قرار میگیره... و چون فردیه، دهشتبار هم هست. کاری که ابراهیم میکنه - قصد قربانی بچهش - واقعاً دهشتباره. امّا دهشتبار بودن فقط کشت و کشتار نیست. به نظرم در هر چیز فردی به این معنایی که گفتم، یک عنصری از این دهشت - که نمیدونم اسم خوبیه یا نه - وجود داره: تو این محالی رو که حالا شدنی شده، میفهمی.
5- اینجوری غیرعقلانی بودن رابطه - بگیم نامتعارف بودن برای منطق مرسوم؛ فردی بودنش؛ محال بودنش - همونطور که خودتون گفتین دهشتبار بودن رو هم با خودش داره.
نمیدونم که تونستم روشنتر بگم یا نه. :) خیلی خوشحال شدم که شنیدم و احتمالاً بازم میشنوم :)
ندا | January 14, 2009 11:08 PM