« بغلدستی | صفحه اصلی | ششم »
ترانه آی ترانه...
همه چیز شوخیشوخی شروع شد. چند روز پیش یکیمان همینطوری مصرع اوّل ترانهای را که احتمالاً قبلاً شنیده بود، به زمزمه، غلط و اشتباه خواند و آندیگری مصرعی باز به غلط و تنها با همان قافیه به آن افزود و کار بالا گرفت و قافیههای جدید پیشنهاد شد و اسکلتِ ترانه شکل گرفت و روایتش پدید آمد. پریروز سیما و من نشستیم و مثلاً – به خیال خودمان – دستی به سر و گوشش کشیدیم؛ حاصل، ترانهای شد در نُه بیت. از آنجا که یکی از قافیههای پیشنهادی «سینا» بود، تصمیم گرفتیم که ترانه را به سبکِ ترانههای سیاهِ معمولِ این روزها، از زبانِ معشوقهی جان بهلبآمدهی سینا-نامی بگوییم. پس خوانندهی فرضی ترانهی پایین، زن است. پیشنهادمان هم البتّه خانم هنگامهست. هنگامه خوانندهی محبوب سینای عزیزمان است – که نه به طور کاملاً اتّفاقی همنام شخصیّتِ مردِ مخاطبِ ترانهست. گرچه همه خوب میدانیم که این توصیفها به سینا نمیچسبد که نمیچسبد. پیش از انتشار، نامهای برای سینا نوشتیم و کسبِ اجازه کردیم. مرقوم فرمودند:
«اصولا در کار هنر اجازه نیاز نیست و بنده معتقدم هر چه طبع هنرمند به نظرش میآید باید ذکر کند. خلاصه منتظر انتشار شعر شما هستم؛ فقط نگران خانم هنگامه هستم که هنگام زایمان چه بلایی سر هیکل زیبایش میآید!»
تعطیلی زمستانی آدم را وامیدارد به اینطور فعّالیّتهای فراغتی. تشخیص سالم و ناسالمش البتّه به عهدهی شما.
یکی از همین روزا، رو دِلت پا میذارم
هرچی که بهم دادی، پیشِ تو جا میذارم
کور بشن چشمای شور! گُم میشم یه جای دور
فکر نکن برای تو، ردّی از پا میذارم
نمیخوام که بشنوم، التماس و نالهتُ
[هِه!] عاشقیت کشته مَنو؛ تورو تنها میذارم
هرچی تهمت میزدی، یا دروغ بود یا خیال
ایندفعه تو راست میگی: طاقچه بالا میذارم!
دیگه من دوسْت ندارم، تو باشی همسفرم
تو رو تا آخرِ عمر، بهخودت وامیذارم
با تو حرف زدن واسَم، یه عذابه بهخّدا
میرم و تو فکرِ تو، یه معمّا میذارم
امّا قبلِ رفتنم، دوست دارم تا بدونی
داری بابا میشی و من تو رو جـا میذارم
میدونم دلت میخواد؛ امّا کور خوندی عزیز!
نه اونُ میندازم و نه سرِ را میذارم
اینجوری تموم کنم: تو دیگه مُردی برام
فکر نکن به یادِ تو، اسمشو «سینا» میذارم
سینای عزیز، همواره زنده بماند... :) و جای احسان خالی که در کافهی پاییز اینبار سه نفری ترانه بگوییم «صیدِ بیتابِ کدوم تورِ منی تو، پدر سگ!» الی آخر. که البتّه در نسخهی آرام – که فرضاً قرار بود تنها با پیانو اجرا شود – تغییر میکرد به «صیدِ بیتابِ کدوم تورِ منی تو، عزیزم!»
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
آقا ما هم هستیم :))
-----
:)) بفرمایید!
باران | December 22, 2008 10:47 AM
خوندن نوشته های شخصی آدم ها مخصوصا وقتی که هیچی ازش نمی فهمی جالبه. اگه آدم ها معلم های سابق آدم هم باشن جالب تر می شه :دی
-----
:دی
امیرپویا | December 22, 2008 12:46 PM
سلام
به به! می گم بد نیست بدهید این ترانه رو یکی از خواننده های وطنی آن طرف بخواند! خودش درآمدی هم می شود! :))
در ضمن حالا که می فرمایید نعطیلات زمستانی هست و وقت فراغت، یک گوشه چشمی هم به این کایروس کنید بد نیست ها! یعنی در آن مملکت درندشت یک فروند رم ریدر یافت می نشود؟ :دی
-----
معلوم شد که خیلی در خط و خطوط خوانندگان اونور آبی نیستی ها! خانم هنگامه یکی از همین خوانندگانه لسآنجسلیه که مجبوب دوست عزیزمون سیناست! :)
گفتی به خدا... کارتخوان که خیلی وقته رسیده دستم. فعلاً مشکل تنبلیه! :))
علی | December 22, 2008 08:08 PM
سلام
:مصرع
کور بشن چشمای شور! گُم میشم یه جای دور، من رو به یاد حرفهای دختری انداخت که که چند روز پیش همین عبارت رو به کار برد و ظاهرا خیلی از این قضیه چشمهای شور دل نگران و مظرب بود. تحمل نگاههای شور مرد همسفر آنقدر برایش سخت بود که حتی می خواست از قید بلیط اتوبوس و مسافرت بگذرد. هنوز این اندازه حساسیت رو جندان نمی فهمم.راستی این مصرع محصول تو بود یا سیما؟
-----
:)) اینجا حساسیت خاصی در کار نبوده. بیشتر جور کردن قافیه منظور بوده! این مصرع هم ترکیبی از خلاقیت های سیما و استعدادهای من بوده! :))
عقیل | December 24, 2008 12:56 PM
یاد باد آن روزگاران؛ یاد باد!
دلم تنگ شده برای اون روزها که شما آقا معلم بودید و سیما جان،خانوم معلم!
آرام | December 24, 2008 04:08 PM
بیت پایانی ملهم از فیلم"دو زن "نبود؟!
:)
-----
بیشتر ملهم از زن دوم بوده!! :))
مشق شب | December 25, 2008 02:59 AM
1- خدا بيامرزه بغل دستي شما رو، ایمان رو مي گم
2- چه شعر با نمكي شده خدائيش
تو سبك ترانه هاي مريم حيدر زاده بود
3- غلط نكنم تعطيلات يه خرده ادامه داشته باشه شاعر بشين : )
پاپيروس | December 27, 2008 02:21 PM
)واسه خودت(
فهم حساسیت و نگرانی آن دختر مد نظرم بود، نه نگرانی شما!!
راستی ، پیشنهاد: 1_از فرصت تعطیلات استفاده کن و قصه رفتنتون رو هم بنویس، یک هو دیدی اومدیم و همسایه شدیم
2_ بقیه تو ایمیل!!
------
:))
قصّهی رفتن رو باید به زودی بنویسم. امّا قبل از اینکه بنویسم بگم که یه منبع خیلی خوب در اینترنت وجود داره که خیلی کمک میکنه. عجالتاً به اون سر بزن که زودتر همسایه بشیم: http://applyabroad.org/forum
مخلصم:)
عقیل | December 31, 2008 09:32 AM
این همونی نیس که ناصر عبداللهی خونده؟ یه روز از همین روزا روی شب پا می ذارم/ توی قاب لحظه ها عکس فردا می ذارم. توی بهت جاده ها هرجا که دیدنی نیست، چشمامو می بندمو جاش یه رویا می ذارم. تا که خوب خوب بشه زخمای دلواپسی، عشقو مرهم می کنم روی دل ها می ذارم.... الی آخر
------
برندهی امشب مسابقهی ما شما بودین! :)) درست حدس زدین... ما هم از زمزمهی همین ترانه شروع کردیم. ولی چون نمیدونستیم که درستش چیه و اصولاً مال کیه، مجبور شدیم خودمون بسازیمش. هرچند بعداً مراجعه کردیم و دیدیم که مال عبداللهی خیلی قشنگتره! :))
نگارش | January 1, 2009 11:10 PM
دارم نمنمك آرشيو رو ميخونم. بامزه بود ترانهتون. "يه روز از همين روزا، روي شب پا ميذارم"
;)
-----
خوشحالم که دوست داشتید :)
Mehdi | March 11, 2009 04:55 PM
شعر از شاعر بزرگ "منزوی" است.
bagher | February 17, 2010 01:38 PM