« کافهها – 1 | صفحه اصلی | اخلاق سایبر »
نقاب
چند شب است تحت تأثیر امکانبخشیهای دنیای مجازیام که چقدر به آدمها کمک میکند تا خود را زیرِ نقابی دروغی و هویتی ساختگی مخفی کنند.
نمونهی کاملش برای من، آدمی است که بدیها و دشمنیهایش را نسبت به دیگران دیده و لمس کردهام؛ آدمی که میتوانم به دقّت بگویم کجاها چقدر تلاش کرده به رابطههای اطرافیان ضربه بزند؛ آدمی که حالا باور دارم تابِ هیچ رابطهی خوب و پابرجایی را ندارد. همین شخص با تمام ویژگیهایی که گفتم، در دنیای مجازی تصویری کاملاً متفاوت از خود بروز میدهد و جالب آنکه اغلب، افراد تحت تأثیرِ تصویر مجازیش هستند و از واقعیتش کاملاً بیاطلاع.
چند شب است فکر میکنم دنیای مجازی عجب میدانِ خوبیست برای بازی کردنِ نقشهایی که هیچوقت قوارهی بازیگرانش نبوده و چقدر توصیفهایی که آدمها از خودشان در این میدانِ تازه ارائه میدهند، گزینشی و حتّا نادرست و جملگی در جهت ارائهی تصویری مطلوب و پذیرفتنیست. آنوقت همهی اینها همراه میشوند با ادّعایی بزرگ که ما واقعیّت زندگی و باورهایمان را مینویسیم!
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
این نقش بازی کردنها همیشه هم بد نیست. بعضی وقتها نشانگر اون ایدهآلیه که آدمها دنبالشاند و چه بسا با همین نقش بازی کردنها بهش برسن، درست مثل بازیهای کودکانه که بچهها رو آمادهی پذیرش نقشهای اجتماعیشون میکنه
------
باهات موافقم بازی کردن بد نیست اونم از نوع کودکانهاش. اما چیزی که من ازش میگم یه بازیِ زشته که اصلا هم کودکانه نیست، در جهت رسیدن به ایدهآل هم نیست. در جهت عوامفریبیه. من از فرد یا افرادی حرف میزنم که ایدهآلشون با تصویری که از خودشون به نمایش میذارن کاملاً متضاده..
رها | August 9, 2008 11:48 AM
سیما عزیز معلومه که از دست کس یا کسانی اعصابت خورد بوده.باید به این جنبه که گفتی علاوه کنی توصیف های گزینشی که در راستای ارائه تصویر مطلوب و دوست داشتنی نیست.گاهی وقت ها آدم دوست داره تو دنیای مجازی من هایی رو تجربه کنه که با چیزی که خودش در واقع هست زمین تا آسمان فرق داره.در واقع میخوام اینو بگم که هویت ساختگی لزومن بد یا غیر اخلاقی نیست.
------
به نظرت وقتی کسی مثلا در دنیای مجازی به شدت از محیط زیست دفاع کنه و حتا به شدت در مورد حفظ محیط زیست بنویسه و کلا خودش رو از حامیان پر و پا قرص اون نشون بده، طوری که آدمهای مخاطبش به این ویژگی بشناسنش، اما در دنیای واقعی مهمترین دغدغهاش نابودی محیط زیست باشه و تمام تلاشش رو برای نابودیش بکنه، این مورد بد یا غیراخلاقی نیست؟
siavash | August 9, 2008 03:02 PM
شايد يكي از جذابيت هاي اين دنياي مجازي همون گزينشي بودن توصيفات از جانب افراد باشه! ولي اي كاش لا اقل فقط اينچنين باشه. بعضي افراد سعي بر اين دارند كه تصوير بسيار بسيار متفاوتي (در واقع تصويري مطابق با آرزوها و ايده آل هاي خودشون) از خودشون نشان بدهند! اما آفتاب هميشه پشت ابر نمي مونه!
سيما جان گاهي وقت ها خوبه آدم يه گوشش در باشه و گوش ديگرش دروازه!
خوب باشي:)
-----
آره. تصویر کاملا متفاوت و کاملا برعکس حقیقت خودشون!!:)
آرام | August 9, 2008 03:55 PM
very interesting ! I beleive that we see US in others, like a mirror, don't you?
-----
فریبا جان راستش من خیلی متوجه منظورت نشدم اگه یه کم بیشتر توضیح بدی میتونم بگم که موافقم یا نه:)
fariba | August 10, 2008 08:26 PM
اوه! سیما بیخیال بابا؛-)ا
امیرپویان خوبه؟ خودت چطوری؟ ما رو نمی بینی خوشی؟ بابا میس یو کلی :-)ا
------
چطوری حمید؟ ما خوبیم...دل ما هم تنگ شده. چرا نمیای ایران؟
حمید | August 11, 2008 02:58 PM
yadam miyad khodetoon ino behem goftid ke har vaght abzari dar miyoon bashe rahat mishe dorogh gofto ehsasato tore Dge E bayan kard,ke vaghe`an ham man kheili behesh iman daram,donya majazi ham abzAre pishranfte va modern va karamaDe vase in mozoo
------
:) اوهوم
AmirHosein | August 11, 2008 10:10 PM
bale. hamine ke shoma goftid. tasaviri kamelan gozineshi be delkhahe adam ha. vali farghi nemikone. chon gharar nist ma rooye hich yek az in tasavir hesab konim. hadde aghal ta vaghty ke nesbat be shakhsiate haghighie adamhaye majazi etminan peyda nakardim. amma in neghab ha favayedi ham dran. shoma mitoonid poshte neghb donyaye shakhsie khodetoono dorost konid va har chi mikhayd toosh begid. az zaboone khodetoon, amma dar ghalebe ensani nashenas.
daftar yaddasht | August 12, 2008 09:42 PM
it means that what we see in others as a bad thing, it may reflect a bad thing in ourselves. I dont wanna say you do the same thing in your blog, but I want you to see maybe you have the same habit. I do not mean any harm by the way. it's just for being more close to other human beings.
-------
من مثل شما فکر نمیکنم. بعد از مدتها دیدن این همه دروغ و سکوت اینبار آینهای گرفتم در برابر آدمی که مخاطبم بود تا بلکه متوجه زشتی کارش شود.
راستی، عزیزم، دخترک کوچولو، سعی کن با اسم خودت برای من کامنت بذاری. چون شناختنت خیلی راحته:) حالا از هر کشوری که میخواد باشه...چند تا کامنت قبلیت رو هم خوب به خاطر دارم...
fariba | August 13, 2008 03:20 AM
سلام سیما جان
اول دوباره تولدتو تبریک می گم چون الان که بعد مدتی سر زدم دیدم کامنتم مثکه نرسیده . خلاصه صد سال به این سالا !
:)
والا نوشته ی شما و همسرگرامی خیلی تنده و ما که نفهمیدیم قضیه چیه و کیه و سعی می کنیم نفهمیم
اما عزیز جان این جور نقاب ها در دنیای عادی هم هست اونم تو ایرون ما که پنهون کاری یه اصل شده تو زندگیه افراد .
خیلی نمی شه با این فرهنگ در افتاد . خیلی ریشه ایه .
اما درباره ی اینکه گاهی گوشه ی پرده از جلوی چشم ما کنار میره و چیزی رو می بینیم که با اس و اساس اون آدم پشت پرده فرق داره . راستش به نظرم بهترین کار همون سکوت و راز پئوشانیه . به دو دلیل یکی اینکه باز هم گوشه ای از پرده کنار رفته و ما ها کل حقیقت یک نفر رو هرگز نمی تونیم دریابیم و باز ممکنه اشتباه کرده باشیم .
دلیلی دیگه اینکه به نظرمن تنها راه تادیب این دست آدم ها سپردنشون به دست تقدیر و گذر زمانه . گذشته نشون داده که بر ملا کردن این جور قضایا ممکنه دو طرف رو بسوزونه . به قول معروف میگن خلا رو هر چی هم بزنی بوش بیشتر در میاد ( ببخشینا )
:))
خلاصه اینکه سکوت و گذشت از کنار برخی مسائل نشانه ی بزرگواری انسانه و مطمئن باش اگه قرار باشه اتفاقی بیافته و زندگی آدم راهش رو باز کرده باشه هیچ کسی و هیچ چیزی جلودارش نیست .
من به این جمله اعتقاد راسخ دارم که فتنه برانگیز همیشه ناکامه ...همیشه .
اوه بعد مدت ها یه کامنت بالا بلند نوشتیمااااا
:))
------
ممنونم هدا جان بابت تبریک تولد. متاسفانه کامنت قبلیت نرسیده بود:) مرسی:×
hoda | August 13, 2008 04:39 PM
سلام...به نظرم حتی این هم که آدم بداند، هرکس "دوست دارد" چطور آدمی به نظر برسد، کلی جالب است.نیست؟
حداقل آدم می فهمد آخر آخرش همه-یا اغلب آدمها- دوست دارند آدم های "خوب"ی به نظر برسند.حالا شاید از عهده اش برنیایند که باشند
------
نگین جان!!! اول از همه بگم که دهنم باز مونده از تعجب... باورت میشه همین الان توی وبلاگت بودم و همین جوری داشتم با خودم فکر می کردم که خیلی وقته دیگه این ورا نمیای که یک دفعه ایمیل اومد که کامنت گذاشتی؟ خیلی خیلی جالب بود:)
بعدم که آره. اگه اینطور که تو میگی باشه که خوبه... اما فرض کن طرف قصد بدی داشته باشه از این نمایشها... یا سوء استفاده کنه از موقعیتی که با تظاهر و دروغ برای خودش درست کرده... اونم به نظرت خوبه؟:)
نقطه الف | August 21, 2008 04:53 PM