« اقتصادِ داناییمحور | صفحه اصلی | 14/4 »
چرا بانکِ پارسیان به لعنتِ خدا نمیارزد؟
کم و بیش یکماه از تغییراتِ گستردهی نرمافزاری بانک پارسیان میگذرد؛ تغییراتی که برای مشتریها هیچ نفع و سودی نداشته، هیچ؛ آنها را بیش از گذشته معطّل، سردرگم و ناراضی ساخته. در پنجشنبهی بین تعطیلاتِ نیمهی خرداد – به گمانِ البتّه باطلمان با استفاده از خلوتی آن روزها – به قصدِ انجامِ چند کارِ بانکی حدودِ ساعتِ هشت و نیم صبح به یکی از شعباتِ عمده و پُرکارِ بانک پارسیان مراجعه کردیم و حدودِ ساعتِ یازده، کارهامان انجامشدهنشده با لعن و نفرینِ زیرِ لب و اعصابی خراب خارج شدیم. از آن روز به بعد و در مراجعاتِ بعدی اوضاع با اینکه کمی – وفقط کمی – بهتر شده؛ ولی واقعاً هیچ ارتقای محسوسی در سرویسهای بانک ندیدیم. در هر بار مراجعه آنچه به شدّت مشهود است، نارضایتی و اعتراضِ حضوری تعداد زیادی از مشتریها به رئیس و کارمندانِ شعبات، پخشِ شایعاتِ زیاد بین مشتریهای منتظرِ داخلِ شعبه و ابرازِ همدردیشان و تماسِ آنها با بخش بازرسی و شکایاتِ بانک است. به اینترتیب، بانکی که روزگاری نظامِ سرویسدهی بانکی به مشتریان را در ایران متحوّل ساخته بود و به دلیلِ تعدادِ فراوانِ شُعبات جای خود را به عنوانِ گزینه و انتخابِ نخست در بانکهای خصوصی باز کرده بود، حالا به نظرمان به سادگی به لعنتِ خدا هم نمیارزد و تنها دلیلمان برای نبستن و انتقالِ حسابمان، وقتِ زیادیست که باید برای اینکار در بانک صرف کنیم.
آن روزِ نیمهی خرداد، سه کارِ بانکی داشتیم: گواهی میخواستیم؛ خدمتِ انتقالِ وجه را انتظار داشتیم و صدورِ یک فقره چکِ رمزدارِ بین بانکی را. آن روز هر کس – اگر از خیرِ کارش نمیگذشت – حتماً حدود یک ساعت در بانک و همینمقدار را جلوی باجّه باید معطّل مینشست. در موردِ ما و در برابرِ خواستِ ارائهی گواهی، کارمندِ بانک با خنده گفت: «من که بلد نیستم!» و بعد، کسی را که برای آموزشِ نظامِ جدیدِ نرمافزاری آنجا حاضر بود، صدا کرد و ازاو کمک خواست. طرف راهنماییش کرد و بعد از سر و کلّه زدنهای زیاد و ثبتِ دستی و غیرماشینی ماندهها در دفترچه و چسب و مُهر کردنِ آن، به سراغِ کار بعدی رفت. انتقالِ وجه، تقریباً بیدردِ سر درست شد و دوباره، عملیّاتِ ثبتِ دستی و مُهر و موم کردنِ آن آغاز گشت؛ چراکه نرمافزارِ چاپگر دفترچه میگفت باید دفترچهی نویی صادر شود و دفترچه تمام شده، در حالیکه ردیفهای فراوانی از آن خالی بود. بدتر از همه، درخواستِ صدورِ چکِ رمزدار بود. کارمند دوباره کمک خواست. آموزشدهنده گفت: «خودت انجام بده، یاد بگیر.» به عتاب به طرف گفتیم: «تا شب بمان و بهش یاد بده. الان اگر واقعاً بلدی کمکش کن کارِ ما راه بیفته.» در این بین هم کارمندِ مربوط با بچّهاش ده دقیقهای تلفنی حرف زد و قربانصدقهاش رفت که «مامانی فدات بشه...». بالاخره بعد از راهنماییهای فراوان، کار انجام نشد و خودِ آموزشدهنده پشتِ باجه نشست. کارمند خداخواسته، در رفت. امّا طرف هم هرقدر سعی میکرد، نمیشد که نمیشد. هر قدر هم اصرار میکردیم که اگر نمیشود، ایرانچک تحویلمان دهید که دیرمان شده، زیرِ بار نمیرفتند و میگفتند که آنقدری که شما میخواهید نداریم. بالاخره تماس ما با بازرسی بانک راضیشان کرد که ایرانچک – که قبلتر ادّعا میکردند نداریم – به جای چکِ رمزدار تحویل بدهند. جالب اینجاست که طرف در بازرسی بانک با تلفنِ همراهِ ما، ده دقیقهای با مسؤولِ آموزش صحبت کرد تا دستوراتِ لازم را بدهد.
در این میان، اعتراض به رئیس شعبه و کارمندان تنها یک پاسخ در بَر داشت: به ما هیچ ارتباطی ندارد. در سازمانِ چهارهزارنفره (؟) همه مخالفِ این تغییر بودند، جز یک نفر که مدیر عامل باشد و بروید به شمارهتلفنی که آنجا نصب شده، زنگ بزنید و اعتراض کنید. ما خودمان هم شاکی هستیم. جز این، تمامِ کارتهای نقدی پارسیان هم جهتِ همخوانی با نظامِ جدید نرمافزاری عوض شده و باید با صرفِ وقت به شعبهی محل صدورش مراجعه و در حالیکه هنوز کارت منقضی نشده، عوضش کنید. جالب اینجاست که وقتی میپرسیم که با اینکه شمارهی جدید تلفنبانک را اعلام کردهاید، چرا دیگر نمیتوانیم مثلِ سابق از آن استفاده کنیم، میگویند هنوز این بخشِ نرمافزار نوشته نشده! و خندهدار اینکه میگویند به مشتریهامان با پیامِ کوتاه خبرِ غیرفعّالشدنِ کارتهای نقدی را دادهایم؛ که دستِ کم به ما و چندین و چند نفرِ دیگر حاضر در بانک نداده بودند. حتّا اگر هم به قدر کافی اطّلاعرسانی شده بود، این تشتّت و درهمریختگی و بیانضباطی و آموزشندیدگی را هیچ جور نمیشود توجیه کرد. جالب اینکه در اعتراض، میگفتند که کارمندهای ما آموزشِ تئوریک دیده بودند؛ امّا در عمل کمی طول میکشد تا جا بیفتند! خندهدار نیست؟ مثل اینکه به نقّاشِ در و پنجره و دیوار، آموزشِ تئوریک بدهند که چطور در مدّت کوتاه و در حالیکه همه منتظرِ تمامشدنِ اثرند، مینیاتور بکشد.
آنروز از بانک که بیرون آمدیم به بازرسی زنگ زدم و به طور مبسوط شکایت کردم. گفت شما باید به نتایجِ بلندمدّت این طرح توجّه کنید. گفتم با من بحث از بلندمدّت بیمعنیست؛ وقتی در کوتاهمدّت میخواهم حسابهایم را در پارسیان ببندم. گفت اگر نزدیک بانک هستید، بروید داخل شعبه و گوشی را بدهید به رئیس شعبه تا از شما حضوراً عذرخواهی کنند. گفتم عذرخواهی دقیقاً همان چیزیست که اصلاً پشیزی به دردِ من نمیخورَد. من کمیِ وقت داشتم، چراکه بانکِ مقصدم ساعت یازده و نیم تعطیل میشد، و حالا از من انتظار نداشتهباشید که وقتم را صرفِ این کنم که برگردم آنجا تا عذرخواهی اجباری رئیس و کارمندهایتان را بشنوم.
از آن به بعد دو-سه بارِ دیگر به اجبار به بانکِ پارسیان رجوع کردم. مردم، عصبی و معطّل به همهی ارکانِ بانک فحش میدهند. در شعبهای در شهرکِ غرب، کسی به رئیس شعبه – که بیخیال روزنامه میخوانْد – گفت که چرا پا نمیشوی و به کارمندهایت کمک نمیکنی؟ رئیس گفت اگر بلند شوم و بالای سرشان بروم، آنها استرس میگیرند. طرف هم میرفت و میآمد و به رئیس، طعنه میزد که «یه وقت مضطرب نشی؛ مواظب باش استرس ندی! راحت باش. روزنامهت رو بخون.» خلاصه اینکه به تأکید میگویم از نیمهی خرداد به اینسو به این نتیجهی سادهی بینیاز از استدلالِ بیشتر رسیدهام که با آن نظام مدیریّت، بانکِ پارسیان قطعاً حتّا اصلاً به لعنتِ خدا هم نمیارزد.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
اتفاقا همین سه چهار روز پیش بود که دو برابر مقدار ساعتی که تو کاغذ نوبت برام ثبت شده بود معطل موندم
تبدیل شدم به یک آتشفشان که البته مثه دماوند فقط دود از کلم بلند می شد .
اتفاقا یکی از رفقا مسئول مجله ی داخلیه بانک پارسیانه . امشب این مطلب شما رو براش میل می کنم بلکه به دست رئیس گرام بانک که تازگی عوض شده و...
برسه :)
-----
ممنون :) من هم به خاطر خودشون امیدوارم که دستش برسه :)
hoda | July 1, 2008 07:19 PM
سلام؛
همان چیزی بود که واقعا دوست داشتم بخوانم.
توی این کمتر از دوماهی که من در پارسیان حساب باز کردم( اون هم فقط به خاطر خدمات خرید اینترنتی گسترده) حسابی دردسر کشیدم.
این عوض کردن کارتهای نقدی، بلیط قطاری را که می خواستم از دستم پراند! اول کارتهای قدیمی را از رده خارج می کنند و بعد خبر می دهند که کارت جدید بگیرید!( البته پیامکش به من هم نرسید.)
این اواخر هم کاشف به عمل آمد، انتقال وجه از کارت به کارت دیگر از طریق ATM ناممکن شده!
حالا موارد دیگرش هم بماند...
واقعا به لعنت خدا هم نمی ارزد!
دلم را خنک کردید!
-----
چاکرم :) ;)
علی | July 2, 2008 12:33 AM
سلام
دلت بسوزد. در شش ماه گذشته فقط یکبار و آنهم برای افتتاح حساب به بانک رفتم. همه کارها را بکمک اینترنت انجام میدهم و البته هر بار دلم به حال دوستان و اقوام که ساعتها وقت را صرف اینکار میکنند میسوزد.
یک سؤال تخصصی از شما:
چرا در ایران کارمندان یک اداره نسبت به اداره متبوعشان عرق کاری ندارند؟ این عرق کاری که میگویم بدجوری در خارج از کشور توی چشم میزند. مثلا اینکه کارمندان بجای اینکه سعی در دفاع از مدیر عاملشان داشته باشند، به راحتی او را در حضور مشتری تخریب میکنند؛ چیزی که شما نوشته اید و هزاران بار دیده ایم. ریشه این رفتار اجتماعی را چه میدانید؟
ممنون
علی
-----
البته بانکها هم اینجا هم پیشرفتهای خوبی در بانکداری اینترنتی داشتهاند. پاسخ پرسشت رو به تحقیق نمیدونم. امّا جوابهای احتمالی به نظرم میرسه؛ از جمله یکیش نبودِ «اعتماد»ه. مدیر به کارمندهاش و کارمندهاش به مدیرشون اعتماد ندارن. مدیر فکر میکنه که کارمندها لیاقتِ تشکیلات اون رو ندارن و کارمندها گمون میکنن که رئیس لیاقت پستش رو نداره. چرا؟ چون هیچ تعامل و همفکری در انجام کارهایی که به همه مربوطه نمیشه. چون در مدیریت دخالت داده نمیشن. دقیقاً به همین دلیله که در سطح کلانتر احتمالاً خیلیها به دولتشون عرقی ندارن. همه همدیگه رو اگه نه پیش روی هم ولی در خفا بیلیاقت و بیکفایت میدونن و معتقدن که هیچ طرفی به وظیفهش عمل نمیکنه. نبودِ اعتمادبیداد میکنه و باعث میشه که سرمایهی اجتماعی هرز بره. بجاش باید سرمایهی اقتصادی زیادی رو با نرخ تبدیل بالاتر خرج نبود این اعتماد کنیم.
علی جلالی | July 2, 2008 01:06 AM
اصولا شما اگر یک جا را توی این مملکت خراب شده پیدا کردی که به چیزی بالاتر از لعنت خدا بارزد، یک ندایی بده که ما به آنجا حمله ور شویم و بی نصیب نمانیم!!
دیاکو | July 3, 2008 07:51 PM
تجربه کاری که در این مدت داشته ام و شنیده ها و خوانده ها، ریشه عدم تعهد کاری را در احساس اجحافی می داند که در بین کارمندان وجود دارد. کارمند در مملکت ما سهم نفتش را می گیرد نه دستمزد کارش را و همیشه احساس می کند که حقش بیشتر از اینی است که به او داده می شود.زمانی فکر می کردم که اگر مدیریت اصلاح شود، کارها درست می شود ولی واقعیتی که به عینه دیدم این بود که نقش کارمندان بیشتر از اینها است و با این روحیه ای که در کارکنان وجود دارد، کار چندانی از مدیر ساخته نیست،از دیگر سو هر جا ایده نویی را آغاز می کنی که برای عده ای کار می تراشد، نهایت سنگ اندازی ها از طرف کارکنان و همکاران شروع می شود و ...
عقیل | July 6, 2008 10:32 AM
همینجاست که می گوییم نظام سرمایه داری تسخیرمان کرده
شاپور شاخدار | July 8, 2008 01:26 AM
سلام استاد!بنده هم از بانک پارسیان دل پری دارم(که شرحش بماند، و همین بس که بگویم 2 هفته ،4 مراجعه و 2 فرم درخواست مجدد طول کشید تا کارت جدیدم را بدهند) ولی برخورد کارمندان آن را با هزار بانک دولتی عوض نمی کنم. (البته شاید این برخورد از حقوق بیشتر ناشی شود، گرچه به نظرم حقوق موجب اصلاح "نظام" کاری نمی شود)
یک شاگرد قدیمی
پ.ن. تازه کدام بانک اسم آدم رادر لیست زیر ترانه علی دوستی می گذارد؟;)(شعبه صدرا)
-----
سهیل عزیز،
البتّه لابد همجواری با ترانهی علیدوستی همهی مشکلات را حل میکند! :)) امّا من به تجربهی شخصی هیچ تفاوت معناداری بین برخورد کارمندان پارسیان با بانکهای دولتی ندیدهام. شاید من خیلی بدبینم ولی فکر میکنم آنچه دیدهای کاملاً اتفاقی و وابسته به شخص است - که یکجا بد و یکجا خوب بوده. کارمندها - چه در پارسیان چه در بانکهای دولتی - به نظرم خیلی ساده مشکل را به بالادستی رد میکنند؛ بالادستی یک کم از خودش و کارش تعریف میکند و مشکل را باز به بالادستیترش رد میکند و نهایتاً اگر خیلی دیگر پیشرفته باشند، یک شمارهی بازرسی هم میچسبانند به دیوار تا زنگ بزنی و شکایتی کنی که به هیچ جا بر نمیخورد و کاربر پشت تلفن فقط بلد است بخندد و به خیال خودش شوخی کند که یک کمی آتشت فروکش کند - که البته اغلب با جلفبازی و لوسبازی و دلقکبازی بیشتر آتشت میدهند که بس کن دیگه مسخرهی مضحک!
و البته در مورد بانک نوع برخورد کاملاً بستگی به این دارد که چه جور مشتریای هستی. حسابجاری داری با پول فراوان و از کسبهی محلی - که میتوانی خیری برسانی - یا یک قرضالحسنهی نهایتاً صدهزار تومانی داری مثلاً که با نگاه بهت میفهمانند که وقت خودت و ما را نگیر و همین را بگذار توی بالشت و شبها بخواب که اگر خواستی یک مهمانی کوچک بدهی، ببری خرج کنی و باقیش را نسیه برداری.
در ضمن مخلصم. :)
سهیل ع | July 23, 2008 05:56 AM
اگر چه میدونم این مطلب رو در این بخش قرار نخواهی داد ولی با کمال تاسف برای تو وتمامی کسانی که خود رو روشن فکر واهل منطق و استدلال می دانند باید عرض کنم واقعا لیاقت بعضی از ما مردم دمدمی مزاج هم به لعنت خدا نمی ارزد.
بانکی که این همه خدمات متنوع در طول دوران کاریش به این مردم ارائه کرده است اینچنین مورد توهین و افترا قرار می گیرد و کارمندانی که روزهای بسیاری حتی روزهای تعطیل برای ارائه خدمات بهتر از جان مایه گذاشتند اینچنین به سخره گرفته می شوند.
واقعا که لیاقت شما همان برخود تند و نامحترمانه بانکهای دولتی است
و اینچنین است که این مملکت هیچگاه پیشرفت نمی کند
برایتان آرزوی کمی انصاف می کنم اگر چه میدانم در فرهنگ لغات شما انصاف جایی ندارد.
-----
بزرگوار،
چرا کامنتتان اینجا منتشر نشود؟ نظرتان تا وقتی توهینی را شامل نشود، حتماً منتشر خواهد شد.
به هر شکل، بنده انتقادهایی را طرح کردم، که جوابی برای هیچکدام از آنها در این کامنت شما ندیدم. بحث شما سراسر از لیاقت و انصاف و دل و جان صحبت میکرد. من از چیزهای انضمامیتر حرف میزنم. در هر صورت، خوشحالم که کارمندانِ بانکِ پارسیان از جان و دل کار میکنند؛ امیدوارم که رؤسایشان حقوق و مزایایشان را به اندازهی تلاش آنها منظور کنند. امّا این با دل کار کردن و از جان مایه گذاشتن، توجیهی برای ناواردی و کارنابلدی بعضی از آنها نیست.
ضمن اینکه لیاقت بنده و شما - هر دو - آنچیزیست که در قراردادِ فیمابینِ بانک و مشتری و نیز در منشور حقوق مشتری و منشور اخلاقی بانک - اگر وجود داشته باشد - آمده. و شاید لیاقتِ ما بیش از اینها، عمل به شعارِ بانک است که میگوید «حق با مشتریست». مطمئنم که لیاقت شما و بنده، فراتر از تمام آنچیزیست که در بهترین بانکهای ایران عمل میشود.
ضمن اینکه اگر به هر نحو، به مدیران بانک از هر سطحی دسترسی دارید، خوشحال میشوم انتقادم را به گوششان برسانید. حتماً نظرات مشتریها به کارشان میآید.
در نهایت، ممنونم از دعای خیرتان که به انصاف رهنمودم کردهاید.
سلامت باشید.
m-o | March 30, 2009 10:40 PM
سلام
ا که از طریق اینترنت پول ریختن به حسابمون الان 5 روزه پول تو حساب حد واسط گیر کرده فرم مغایرت هم زدن خدا میدونه کی پول میاد به حسابمون
بانک پارسیان هم مثل همه کارای ایرانی فقط اولش خوب بود - همین
reza | January 4, 2011 11:04 AM