« هایکو | صفحه اصلی | بدنهای ورزشی »
خود و بدن
«راهبردهای خود» نزدِ فوکو به روشهای مختلفی اطلاق میشود که از طریق آنها، افراد روی بدنهایشان کار میکنند تا به حسّ رضایت برسند. ذکر این نکته ضروریست که در آرای فوکو، «خود»های برساختهی اجتماع بدنیشده و متجسّد هستند. به طور خلاصه، خود-بود یا سوبژکتیویته از طریق روشهایی حاصل میگردد که در آنها خودمان بدنهای خودمان را دستهبندی و آنها را مدیریّت میکنیم و فراتر از آن به انضباط میکشیم و تنظیم مینماییم. نیز، با اینکه قدرت از طریقِ همین مدیریّت بدن اعمال میشود؛ امّا، فرد منفعل نیست و میتواند بدنش را به مکان مقاومت تبدیل کند.
حالا، وقتی که جوانْ قدرتِ اعمالِ مدیریّت اندکی در دیگر موارد دارد، بدنش بدل به محیطِ مهمّی برای اعمال قدرت میگردد و میشود ابزارِ لذّت. تصویری که جوان وقتِ استعمال سیگار از خودش دارد؛ درکی که از خود وقتی که مُدِ مخصوص و یکّهی خویش را پدید میآورد و میپوشد؛ یا تصویرش در آینه هنگامی که از باشگاهِ بدنسازی بیرون میآید، برایش لذّتبخش است. استفاده از اکستازی، رقص، سوراخکردنِ بدن و آویختنِ زیورآلات و خالکوبی نمونههای دیگری از این اعمالِ قدرت بر بدنهاست. در واقع وقتی روشهای دیگر اعمالِ مدیریّت – نظیر درگیر شدن در کارِ دلخواه – دیریاب میشود، لذّتجویی آنی از طریق اعمالِ مدیریّت بر بیواسطهترین دارایی – بدن – فعّالیّتی جدّی به شمار میرود.
هرچند که بیشتر، جنبههای به قول جوانان «خَفَن» مدیریّت بدن – نظیر خالکوبی، استفاده از مواد محرّک و ... – در دید پژوهشگران بوده و دربارهش گفتگو و بحث شده، نباید از روشهای ابتکاری دیگر چشم پوشید. در برابر بدنسازی و برجسته کردنِ عضلهها، رژیمهای غذایی و لاغری نیز وجود دارد. یا به عنوان نمونهای جالبتر، آنجلّا مکرابی – از نویسندگان نامی سنّت مطالعات فرهنگی بریتانیا – از «فرار به کودکی» به عنوان وسیلهای برای مقاومت اسم میبرد؛ که بیش از همه در لحن کودکانهای که جوانان اتّخاذ میکنند، نمود دارد. نگاهی گذرا به رفتارهای روزمرّهی جوانان، فهرست بلندی از ایندست فعّالیّتها را پیش چشم میآورد.
غرض اینکه رهیافتهای کلاسیکی که جوانان را یا قربانی شرایط قلمداد میکردند یا آنها را همدستِ شرایطِ نادلخواه برمیشمردند، در مطالعات اجتماعی امروز سروری گذشته را از دست داده و جایش را ادراکهای امروزیتری از جوانی گرفته. در این نوع بینش، بدون اینکه اقتدارِ ساختار یا بدنهی بزرگتر (مدرسه، دانشگاه، جامعه، سازمانِ کار) کتمان شود، نقشِ مقاومتِ بدنهای فردی هم لحاظ میگردد.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
سلام
چه جالب! تا حالا فکر نمی کردم این کارها همچین دلایلی هم داشته باشند. حالا اگر فرض کنیم اجازه همین کار را هم از او بگیرند، دیگر چی می خواهد بکند!؟
-----
به خیالاتش پناه میبره! اون رو ازش دیگه نمیتونن بگیرن؛ مگر در وضعیّتی بدتر از 1984 اورول! ;)
راستی ما الان هم به خیالاتمون پناه میبریم. دیدریم (رویای روز) که وقت درس استاد میبینیم، جز اینه؟ :)
علی | October 9, 2007 11:33 PM
خیلی جالب و خوندنی بود . در عین حال روان و منسجم .
:)
-----
ممنونم :)
هدی | October 10, 2007 11:22 AM
salam
چگونه می توان در رودخانه دز شنا نکرد؟
مرا بخوان
-----
چشم :)
hossien | October 10, 2007 02:54 PM
تو مجلهی همشهری جوان یه مطلب خوندم راجع به «زندگی دوم». که مثل فیلم ماتریکس میمونه و هرکس برای خودش یه شخصیت و حتی شغل داره! یه زندگی کاملا مجازی. همونی که میخوای دیگه Daylight Dream میخوای چیکار؟
-----
من این پرسش آخر رو درست متوجه نشدم امیر جان. به هر حال چون تو گفتیش: آره لابد دیگه! :) :))
امیر | October 10, 2007 07:48 PM
راست میگیدا! البته خدا اون روز رو نیاره که دیگه خیالات رو هم از آدم بگیرن!
سر کلاس که کم اتفاق نمیفته، البته اگر بیدار باشم! :دی
-----
:))
علی | October 11, 2007 02:17 AM
فکر کنم خودم هم متوجه نشدم! :دی
منظورم این بود که رویاهای بین روز رو در Second life محقق میکنند.
www.secondlife.com
-----
باید جالب باشه. برم نگاه کنم. :)
امیر | October 11, 2007 10:02 AM
salam doaste aziz az ashnaye ba shoma khosh-halam.
maghale:جنگ اینترنتی
با نگاهی به خلیج هميشه فارس و دریای ناهميشه عمان
چگونه است که دریايی به آن بزرگی نام کشور کوچک عمان بر آن حک شده و انسان ایرانی در طول تاریخ تا به امروز، هیچ ادعای در مورد دریای عمان نداشته ولی خلیج فارس باید زیر سئوال برود؟! اتفاقا اگر نيك بنگريم تسلط عرضی خاک ایران بر دریای عمان، دقیقا ایرانیان را مجاب می کند تا ادعای "دریای ایران" را به جای "دریای عمان" مطرح کنند. چون کشور ما بغایت بزرگتر از کشور کوچک و نحیفی چون عمان است. اینجاست که بر واهی بودن ریشهای ادعای اعراب پی می بریم و در جواب بايد چنين گفت: تمامی کشورهای حاشیه خلیج فارس هنوز اندازه نیمی از وسعت عرضی ایرانند و دوم چگونه است دریایی که نیمی از خاک جنوب ایران بر آن مسلط است نام کشوری کوچک بر آن حک شد است؟
ادامه مقاله....
ahmad | October 11, 2007 03:31 PM