« در ثواب یک پژوهش علمی بزرگ، شریک شوید!:دی | صفحه اصلی | بوی امسالْ شنیدهی لتّهی پارسالْ سوخته! »
پرینتسکرین فوتوگرافی
فرضِ محال، محال نیست؛ تصوّر کنید من آدم پرحوصلهای بودم و با استفاده از دکمهی پرینتسکرین تصویری دقیق در ابعاد و وضوح اصلی از صفحهی فعلی «راز» میساختم و شما حین ورود، نه با نسخهی فعلی که با عکسی از «راز» مواجه میشدید. آیا آنوقت به خلافِ رنه مگریت – پای نقّاشی دقیق معروفش از پیپ – میتوانستم بنویسم: این یک «راز» است؟
***
میدانیم که تصاویر از این نظر که توهّم توانِ مالکیّتِ واقعیّت را اعطا میکنند، مورد خواست ما بوده و هستند. اصلاً پیوندِ واقعیّت و تصویر محکمتر از این حرفهاست؛ طوریکه عملکردِ روزمرّهمان باورپذیر بودنِ هر آنچه را دیدنیست، تأیید میکند. بازن، معتقد بود که عکاسی ثبت واقعیّت است و در هنگامهی تبدیل واقعیّت به تصویر، انسان مداخله نمیکند. امّا اکنون میدانیم که از پیش از لحظهی عکّاسی تا وقتِ ترکیببندی و نوردهی و قاببندی مجدّد، دستِ انسان در کار است و حاصل، بازنمایی واقعیّت است. جلوتر از نظریّههای نخستین، با پیدایی فرضاً عکّاسی سورئالیستی و با مثلاً آفرینش انتزاعی از طریق تماس مستقیم جسم با کاغذ عکّاسی، لنز– که در فرانسوی objectif (در دو معنی لنز و عینی) خوانده میشود و نظریّهی بازن از آن سود میبرد – حذف شد.***
حالا پرسش من عملاً این است که در بازگشت به نظریّهی بازن، آیا پرینتسکرین فوتوگرافی (اسم را توافق کنیم) گونهای ثبت واقعیّت نیست؟ آیا وقتی تصویری را از روی مانیتور عکّاسی میکنیم – بر خلاف پیپ مشهور مگریت – حاصل دقیقاً همان چیزی نیست که بود؟پ.ن. ایدهی پرینتسکرین فوتوگرافی – البتّه مطمئن نیستم نامش همین باشد – از من نیست. از کیست امّا نمیدانم؟ شش هفت سال پیش شنیدم و خاطرم نیست از کی. بنابراین، حق ایدهپرداز اصلی – در صورت شناسایی یا غیر آن – کماکان محفوظ است.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
من می گویم اصل محتوا است، فرم یا نمایش فقط یک تزئین است.
-----
اصل من و توییم آقا! محتوا و فرم - هر دو - زینتند. :)
میرزا | September 9, 2007 08:51 AM
هر چند که ما خیلی شاگردیم، جز قرقره کردن حرفهای استاد چیز چندانی بلد نیستیم! ولی به نظر من همون نوشته های که ما میبینیم خودش واقعیت نیست، یه مدل ثبت واقعیته. حالا واقعیت چیه؟ حرفهای شما؟ اونم یه نوع ثبت واقعیته از فکرهای شما. فکرهای شما یه نوع ثبته از شرایط محیطتون و این جوز چیزا. نمیدونم واقعیت چیه. شاید مفهموم «امیر پویان شیوا». به نظر من اینا همون چیزهایی هستن که توی اون کلاسا بهمون یاد دادین. وانمایی وانمایی وانمایی وانمایی واقعیت. این پرینت اسکرین یه مرحله جلوتره. حالا اگه از این پرینت اسکرینه پرینت بگیریم رو کاغذ چی؟ حالا اگه این پرینته رو اسکن کنیم با ایمیل واسه یکی دیگه بفرستیم چی؟!
-----
شما استادید! در ضمن همینطوره قربان :)
دنیا خارج بازنمایی وجود ندارد.
سیاوش | September 9, 2007 12:38 PM
Mais,je pense,c'est une pipe!:)
-----
:)
AmirHosein | September 9, 2007 10:44 PM
بستگي به تعريف مااز واقعيت دارد.اگر منظورمان از واقعيت شي و هر آن چيز حقيقي باشد خب پرینتسکرین فوتوگرافی همان واقعيت نيست. اما اگر واقعيت به معناي هرآنچه كه توان اتفاق افتادن حتي در دنياي خيال را نيز دارا باشديا تعريفي به جز هر آنچه كه حقيقت را در تعريف بگنجاند پس مي توان اين مقوله را نيز در همان زمره قرار داد.
نفيسه | September 11, 2007 03:36 PM
سلام اقای شیوا؛
امیدوارم مثل همیشه باشید! راستش مطلب رو که خوندم یادِ گفت و گویی افتادم که داشتیم با هم بر سر همین موضوع ، خیلی کوتاه و گذرا و تقریباً همان حوالی در راهنمایی علامه حلی ؛ از قضا بحث پرینت اسکرین هم - باز به گمانم - همون موضوع به شوخی و خنده از طرفِ من مطرح شد اما اصلا تصور نداشتم که بعد از این همه ماه یادتون باشه! راستی دلمون خیلی تنگ شده براتون! موفق باشید!
-----
ممنونم :) یعنی اینکه کپی رایتش را باید به اسم تو بزنیم؟
چشم! :)
:) ممنونم
محمد حسین دارایی | September 11, 2007 10:26 PM
سلام
راستش نه فکر نمی کنم خود واقعیت باشد! چون وقتی با عکس "راز" مواجهیم می شود با یک راست کلیک ثبتش کنیم حال آنکه الآن نمی شود!به هر حال تفاوت است دیگر!
-----
اگر از عکسی که در صفحهای اینترنتی هست، عکس مجددی با پرینتسکرین بگیریم چطور؟ :)
علی | September 13, 2007 11:06 PM
ولی خدایی، اون یک راز نبود. شاید واسه شمایی که بیشتر با محیط نگارشی راز سر و کار دارید و از صفحه اصلی راز برای مشاهده اون چیزی که نوشتید استفاده می کنید و مثلاً با صفحه کامنت ها از این جا کاری ندارید، اون یک راز بود، ولی واسه من، حقیقتاً اون یه راز نبود؛ یه جورایی کلی حرص خوردم که راز دوباره راز شد! به ایییییییین می گن عدم قطعیت!!!!!!!!
-----
خب... پس نتیجه میگیریم که هنوز حرف رنه مگریت درسته! :))
آرام | September 14, 2007 12:30 PM
پیپ کشیدنیست. عکس پیپ کشیدنی نیست. عکس پیپ دیدنیست. پس عکس پیپ چون خصوصیت کشیده شدن پیپ را ندارد پیپ نیست.
راز خواندنیست. عکس راز دیدنیست. به طور اتفاقی عکس راز هم خواندنیست. اگر احساس می کنید عکس راز همه خصوصیات راز را دارد، عکس راز راز است و اگر نه عکس راز به دلیل همان خصوصیت راز نیست.
وحید | September 14, 2007 01:18 PM
به گمانم این دفعه بشود! :))
-----
خب... خدا رو شکر :دی
علی | September 14, 2007 04:29 PM
سلام استاد
به نظرم هدف ماگریت بیشتر جلب کردن توجه مخاطب به تفاوت واقعیت و "تبلیغات" بوده تا یک بیانیه فلسفی درباره "وجود"...نمی دونم ولی من کارهای غیر شعاریش را بیشتر دوست دارم
در ضمن یک سوالی برام پیش آمده...
چرا به Humanitiesمی گویند "علوم انسانی"؟
امیدوارم این را به پای خودنمایی نگذارید، ولی هر چه بیشتر می خوانم بیشتر به این نتیجه می رسم که این مقوله "علم" نیست.
علم یک معیاری برای ارزشیابی می خواهد.یک تطابق با logic مي خواهد.استدلالهايش باید جامع و مانع باشد(یعنی باید تمام حالات ممکن را یا رد کند یا تایید).قبول دارم که subject matterاین مبحث شاید اجازه این کار را(به دلیل آنالوگ و subjective بودن مباحثش) نمی دهد، ولی این دلیل نمی شود که معیار های علم را(که با وجود non-deterministic و probablisticبودن برخی اجزایش خود کاملا قطعی و مستدل است) تغییر دهیم تا این مقوله را شامل شود.
در ضمن،با همین استدلال من پزشکی را هم علم نمی دانم(فن یا حد اکثر هنر)
مشتاقانه منتظر پاسخ شما هستم!
دوستدار شما،
یه شاگرد قدیمی
-----
همینطوره سهیل جان :)
برای اینکه علوم شامل هیومنیتیز بشن باید مفهوم علم رو فربهتر کرد. یا اینکه اصولاً اونها رو علم محسوب نکرد. هرچند هنوز افراد سرسختی وجود دارن که میگن فرضاً جامعهشناسی علمه. بشخصه موافقم که با افتخار جامعهشناسی علم نیست و این موضوع رو فضیلت این رشته میدونم. (حالا شاید نه دقیقاً با این واژهها.) به هر شکل میدونی که فلسفهی جدید علم بعضی از گشایشها رو در ایندست مطالعهها بوجود آورده.
بحث، بحثی طولانیه. فقط تنها چیز دم دستم الان اینه:
http://www.pouyan.ws/archives/001406.php
یه نگاه بنداز. تا بعداً دوباره گپ بزنیم.
یه دوست قدیمی!
سهیل ع | October 4, 2007 06:14 PM
bebakhshid mishe ye lotfe bozorgi dar haghe man bekonid porojecte man dabareye sorealism va rene magrite mishe har matlabi ke darid baraye man befrestid va ketab marjae farsi moarefi konid mamnoonam.
mina | December 6, 2007 12:20 PM