« ما نمیخواهیم یکی از انبوه مشتریهای رسانه باشیم | صفحه اصلی | خیر نامحدود - 1 »
سینما یعنی اغراق
یا: چرا رئیس را دوست داشتم؟
۱-
کاملاً به بینندگانِ فیلم حق میدهم از «رئیس» کیمیایی خوششان نیامده باشد. به دور از تعارف، «رئیس» به واقع اثری نامنسجم است که در ادامهی سیرِ کموبیش پایدارِ نزولی فیلمهای کیمیایی قابل پیشبینی بود. امّا ـ دروغ چرا؟ ـ من به عنوانِ بینندهی گیرم آماتور، ولی مشتاقِ سینمای کیمیایی، از فیلم بدم نیامد. شاید خوشآمدنم چندان دور از ذهن هم نباشد؛ چراکه به نظر میرسد برای بینندهی مشتاقِ آثارِ کارگردانی خاص، توجیه بینامتنی در کنار توجیه ژنریک، اهمیّت بیشتری از توجیه رئالیستیک و کمپوزیسیونی دارد؛ که بیشک «رئیس» تا حدّ زیادی فاقد آنها بود.
۲-
بههرشکل، فیلم را دوست داشتم؛ چرا که به نظرم «رئیس» با ساختِ بزرگ و پرش، یکبار دیگر یادم آورد که سینمای ذلیلِ توسریخوردهی خوار و خفیف با رنگهای خنثای دلگیر و آدمهای دلزده و تولید حداقلی، تنها شکلِ سینما نیست. از سینمایی که همیشه برایم دنیایی خیالی و پرزرق و برق میآفرید، در ایران جز نامی نمانده بود و «رئیس» یادآوری کرد که «سینما»ی چشمگیر و پر زرق و برق و همراه با اغراق و ریخت-و-پاش، سینمای فراموششدهایست که البتّه سزاوار این همه غفلت نیست. «رئیس» توانست به یادم بیاورد که سینمای فلسفی و هنری، تنها شکل سینما نیست؛ سرگرمیسازی هم سینماست.
۳-
کوتاه اشاره کردم و دوست دارم بیشتر بشکافم که «رئیس»، یادآور عنصری مغفول در سینماست: «اغراق». اصلاً همین اغراق است که کیمیایی را بدل به کارگردانی ستارهساز میکند. خودِ پرسونای ستارههای کیمیاییست که اصالتی ویژه دارند و بازیشان بیانگر همین اصالت است. قریبیان، در فیلمِ کیمیایی قریبیان است و ارجمند، پیش از هر چیز، نقشِ ارجمند را بازی میکند.
جز اغراق در بازیها، اغراقِ موجود در میزانسن را هم دوست دارم؛ حالا خواه هدفِ این اغراق مصرفزدگی و جذبِ بیننده قلمداد شود و خواه، «سبک»ی باشد که به خاطر حذفِ اجباری مؤلّفههای مورد نیاز سینمای کیمیایی ـ عَرَقخوری، عشقبازی، موزیک و ... ـ بدل به «معنا» شده. رک و راست بگویم: من، اغراقِ کیمیایی را در اجرای اپرا یا راهانداختنِ باغ وحش در صحنههای پایانی و ارائهی دستهای از وحوش ـ از گرگ و سوسمار تا موش و مار ـ دوست دارم؛ هرچند میپذیرم، از بینندهای وقتِ خروج از سینما بشنوم که «حیاتِ وحشِ شبکهی چهار، از این مزخرفْ قشنگتر بود!»
۴-
و دستِ آخر، «رئیس» را دوست دارم؛ چراکه بالاخره داریوش ارجمند را در نقش مردِ خشن، سرکش و مسلّط بر سرنوشت خود ـ که به چهرهاش میآید ـ دیدم. جای چنین نقشهایی که اخلاقشان طور دیگری تعریف میشود، در سینمای پاستوریزهی ما خیلی خالیست.
«رئیس» را دوست دارم؛ چراکه در ادامهی آثار کارگردانِ ماهرش، از فیلمهای دیگران به کلّی متمایز است. همینجا بیهیچ شرمندگی بگویم که کارِ تکراری ساختن را عیب و نقص نمیبینم و ایرادی را که همواره به کیمیایی وارد میکنند، نمیپذیرم؛ که از قیصر به بعد سعی کرده خودش را تکرار کند و قیصر بسازد و البتّه نتوانسته.
و نهایتاً «رئیس» را دوست دارم؛ چراکه بیانیّهی شخصی کارگردان است. کلیّت فیلم، ساخت و تولید بزرگش، پیشرفتش، روابط آدمهایش ـ همه و همه ـ با میلِ کارگردان سخت مرتبط است.
پ.ن. خودداری کردم؛ ننوشتم «آقامون کیمیایی» تا کسانی که کامنت میگذارند ننویسند «آقاتون کیمیایی»! تا حالا شنیدهاید «مولانا»ی بلخی را بگویند «مولاکم»؟!
مرتبط:
موتور سواری و استقلالیافتگی
من از نسل مردانِ مردّدم
قیصرهای امروزی
حضور و غیاب در غزل و مزاحم
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
:))))))))))
من دم در سینما گفتم میام کامنت می ذارم. فقط یادمه تو می گفتی نذار. یادم نیست قرار بود چی بنویسم . تو یادته؟:دی:-"
احیاناً یه چیزایی راجع به آقاتون نبوده ؟:پی
-----
:))) ممنون که رعایت کردی!! تازه خوبه اونی رو که تو سینما دم گوشت در مورد آقامون گفتم، ننوشتی! :)) :دی
سیما | July 10, 2007 11:40 PM
:)))))))))
مرامه دیگه. چی کارش می شه کرد؟:دی:-"
-----
هیچی! :دی واقعاً کارییش نمیشه کرد! :) :دی
سیما | July 11, 2007 12:08 AM
salam
kheli khosham omad chon manam az moridhaye agha masoud kimiai hastam.
-----
بَهبَه! چه خوب... :)
shirin | July 11, 2007 01:05 AM
مسعود کیمیایی غیر از قیصر هیچ فیلم دیگه ای نساخته ! فقط همین !
-----
حتی گوزنها؟ :)
در ضمن ر.ک. به بند ۴ همین نوشته! :)) :-"
vahid | July 11, 2007 11:06 AM
سلام
منم بین همه آدمایی که رو سر و کول هم داشتن رییسو تو جشنواره می دیدن،نشستم و بین همه غر غرها دیدم و کیف کردم که یه آدم دلتنگ مرام و جوونمردی داره بدون فکر کردن به گیشه برای دل خودش فیلم می سازه.شرمنده اما منم هیچ توجیه حرفه ای برای علاقم پیدا نکردم!
-----
واقعاً توجیه حرفهای نمیخواد؛ گفتم که بیشتر توجیه ژنریک داره... اومممم... یا اگه دنبال توجیه حرفهایش میگردین باید تو نظریههای فیلم برین سراغ نگرهی مؤلّف. البتّه شاید بیشتر نسخهی آمریکاییش، نه فرانسویش! :)
خلاصه خوشحالم که خوشتون اومده. :)
mostafa | July 11, 2007 02:09 PM
اینجا یک نقد منفی هست:
http://baharvin.blogfa.com/post-127.aspx
-----
پدرم! :دی
با بعضی حرفاش موافقم و با بعضیش هم نه... :)
مثلاً اونجایی رو که درمورد پولاد کیمیایی میگه، میفهمم. (هرچند معتقدم واقعاً هیچ چهرهی سینمایی نیست که بتونه این نقش رو ـ که شاید قبلاًها وثوقی بازی میکرد ـ بازی کنه.) فریبرز عربنیا انتخاب خوبی بود شاید. هرچند به سن و سالش نمیخورد.
ولی با اینکه مثلاً تو خیابون خودروهای سیاهی راه بیفتن و سرنشینهاش بهم شلّیک کنن، مخالفتی ندارم. توی یادداشت «موتورسواری و استقلال یافتگی» گفته بودم که چرا مثلاً عیبی نمیبینم که قریبیان با اسب راه بیفته تو میدون فردوسی!
:)
Bahman | July 11, 2007 04:51 PM
خوب البته نظر شما متینه ، و منم تکذیب نمی کنم که تکرار حاصل یه سری چیزای خوبه ، ولی من آقامون سینا رییسیان رو ترجیح می دم که تو 10 سال سه تا فیلم می سازه که آخر یکیش می شه مثلا ایستگاه متروک (البته این قسمت زیاد ربطی نداشت) این بر می گرده به سلیقه ی شخصی من که تا حالا هیچ فیلمی از مسعد کیمیایی روم هیچ تاثیری نداشته ، رفتم حکم رو دیدم بعدش احساس کردم 2 ساعت از زندگیم رو توی سینما به هدر دادم ، چیزهای خیلی بهتری هم توی سینما وجود دارن !
-----
نظر تو هم البته متینه! :)
vahid | July 12, 2007 12:18 PM
salam ! baz ham nazary bi rabt! filmo didam khoshamam umad! hadafam az nazar dadan in nabud faghat mikhastam [...]
-----
شایان عزیزم،
:)
این بخش مرتبط کامنتت رو نگه داشتم و الباقی رو که نظر لطفت بود، با ایمیل جواب دادم. :)
shayan | July 12, 2007 01:49 PM
این وبلاگ خروجی rss نداره؟
کووو؟
-----
منظورت ایناست؟! :دی
http://pouyan.ws/index.rdf
http://pouyan.ws/index.xml
http://pouyan.ws/atom.xml
سیاوش | July 12, 2007 10:10 PM
سلام
ممنون میشم اگه در مورد این آگهی ازدواج یه تحلیل جامع هشناسی بنویسین.
http://www.iranianuk.com/article.php?id=14513
چیزی در مایه های قاعده شکنی گارفینگل.
قربانت و ممنون از لطفتون
رضا
reza.fathy@gmail.com
-----
اجازه بدین ببینم....
رضـــا | July 14, 2007 07:59 AM
کیمیایی در قیصر جا مانده.همین.بعد از آن قیصر را در هیچ کدام از کارهایش نتوانست بتراشد...دوباره بسازد و یا بازسازی کند.....آیا رئیس یا حکم یا بقیه کارها یک تم را دنبال نمی کنند.نمی دانم چقدر خوب است که فیلمسازی در یک اتمسفر درجا بزند اما می دانم این ضعف است که انبوه سازی کنند به بهانه قیصر.
لطفا به وب من سر بزنید و از تنهایی نجاتم دهید.
jaziredarkahkeshan.persianblog.com
-----
:) چشم!
میس شانزه لیزه | July 14, 2007 12:14 PM
raees edameyeye cinamaye bi raghibe kimiyaeest.faseleye cinamaye tajrobeye ghese mehvare gheysar ta cinamaye chand laye va pishrafteye hokm va raees be andazeye dar ja zadane shoma dost daran gheysar ast
-----
من قیصر رو خیلی دوست دارم؛ امّا رییس و بسیاری از فیلمهای کیمیایی رو هم! با نوشتهتون هم موافقم اتّفاقاً! :)
faraz | July 20, 2007 01:12 PM
قبلن این پست رو خونده بودم ولی چون فیلم رو ندیده بودم هیچی نگفتم.ولی الان که فیلمو دیدم باید بگم خوش به حال کیمیایی که طرفدارایی مثل تو داره.که اگه خبرش کنن که از این فیلم حیف نگاتیوش!چه چیزا بیرون نکشیدی یقین بدون که از شادی هر آینه!اشک از چشماش سرازیر میشه!
:)
-----
سیاوش جان! مفهوم «هوادار» همینه دیگه قربانت بروم! :)) یه وقتی سلطان علی، یه وقتی آقامون کیمیایی، یه وقتی هم ناصر خان ملکمطیعی! :))
واسه ما - بر خلاف اون شعار انقلابی که میگفت دورهی خانخانی تموم شد «فهمت بره بالا!» ـ هنوز خان و سلطان و آقا معنی داره! :))
امّا از شوخی گذشته، فکر کنم رابطهی کیمیایی و هوادارهاش، به قول دوستی مثل رابطهی خاتمیه و هوادارهاش. انگار، به قول همون دوست، ما هوادارها میخوایم فریاد بزنیم:
میفهمیم چی تو کلّهت میگذره آقا! امّا نمیفهمیم چرا نمیتونی اجراش کنی؟! :))
(البتّه این مؤدبانهش بود!)
siavash | July 23, 2007 04:06 AM
من کیمیایی را تنها کارگردانی میدانم که فیلمهاش ارزش صرف هزارتومن و دو ساعت وقت را داره اما یک چیز تو این فیلمش نا مفهوم بود، داریوش ارجمند را ده دقیقه آخر فیلم آورد و یکسری حرفای قشنگ قشنگ را با اون فن بیان مثال زدنیاش ردیف کرد و آخر سر هم به تیر غیب گرفتار آمد و ...
آمدن و رفتنش خیلی عجیب بود و نامفهوم!
-----
خیلی خوش سلیقهای! :))
در واقع فیلم پره از شخصیتهایی که درست پرداخته نشدهن ولی ما - علاقهمندان کیمیایی ـ میدونیم که اینها چین و کین و فقط تأسف میخوریم که کاش بیشتر پرداخت میشدن. :)
محمد | August 9, 2007 05:53 PM
سلام آقا پويان
راستش اتفاقي يه سري به وبلاگتون زدم چون ديروز با مهدي يهو حرفت پيش اومد...اما راستش اين نظراتت برام عجيب اومد...منم قبول دارم كه سلايق فرق دارن و كيميايي فيلمهاي خوبي داشته مثله سفر سنگ و سرب و البته گوزنها و مسلما قيصر اما منم نظرم رو در مورد اين فيلم مورد بحث فعلي مي گم...چرندترين فيلمي كه تو چند سال اخير ديده بودم...مي شه شما كه نمي خواي تحليل حرفه اي كني و ژنريك به قضيه نگاه مي كني بگي اون «بيانيه شخصي كارگردان» چي بوده؟؟؟
گيريم كه به هر حال يه چيزي پس فيلم بوده مگه لات و لوت بازي و عربده هاي الكي و خون و صداي گلوله خيلي ديدني هستن؟و البته به قول ويتگنشتاين كلي چيزها كه بيان نمي شن وجود دارن ولي مگه سينما جاي بيانيه صادر كردن و اين حرفهاست؟؟ممكنه بگي دارم سينماي به اصطلاح مولف رو فراموش مي كنم ولي سينماي مولف هم بايد چون نام سينما رو يدك مي كشه حداقل يه سري اصول اوليه و شاخصهاي ابتدايي رو هم داشته باشه...«رئيس»در تدوين هم مشكل داره كما اينكه علي رغم سابقه كيميايي به شدت در پديده اي كه راوي اون هم هست ضعيفه...ببخشيد سخن به درازا كشيد..كيميايي استاد هست در عرصه فيلمسازي اما نه در رئيس
-----
قبول دارم قربان! گفتم ـ فکر کنم در پاسخ یکی از دوستان ـ که کیمیایی به قول دوستی واسه ما طرفدارهاش، مثل خاتمیه! که میدونیم چی میخواد بگه، یا چی کار میخواد بکنه. امّا نمیدونیم چرا اون کار رو نمیکنه یا اون حرف رو نمیگه!
Ehsan | August 12, 2007 05:16 PM