« واژهورزی و سرگرمی | صفحه اصلی | روزمرگیها »
ریموند ویلیامز
منتقد فرهنگی ولزی (۱۹۲۱-۱۹۸۸)، یکی از پیشگامان اصلی مطالعات فرهنگی معاصر بود. کتابهایی مانند فرهنگ و جامعه ۱۷۸۰-۱۹۵۰ (۱۹۵۸) و انقلاب طولانی (۱۹۶۱) مسیر اکثر آنچه را اکنونْ حوزهی موضوعی اصلی مطالعات فرهنگی دانسته میشود، تعیین کرد. کتابهای او در ضمن، فهمِ فرهنگ را متناسب با این مطالعات شکل داد. با اینکه به اینترتیب، کار ویلیامز در فهم تاریخِ مطالعات فرهنگی مهم است؛ از منظر دیگر، کار او تا حدّی نسبت به جریان اصلی رشته، حاشیهای محسوب میگردد؛ چراکه روشها و تکنیکهای تحلیل او، فقط تا حدّی با بینشهای ساختارگرایی و نشانهشناسی ـ که در مطالعات فرهنگی دههی ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ اساس بود ـ اشتراک داشت. فرهنگ و جامعه کاریست در تاریخ ادبی؛ امّا ادبیات را به وسیلهی کتابها و نویسندگان مرتبط با بسط گستردهتر تاریخی و اجتماعی اندیشهها و در ارتباط با فرهنگ به مثابهی «تمام راه و روشهای زندگی» و «روشی برای تفسیر تمام تجربیّات معمولیمان» میکاوَد. (ص ۱۸) بنابراین، فرهنگْ فرهنگِ نخبه نیست؛ بلکه فرهنگیست مندرج در تجربیّات و فعّالیّتهای روزمرّه. فرهنگی که ویلیامز به آن علاقهمندست، فرهنگیست که در نقد پیچیدهی سرمایهداری صنعتی شکل میگیرد. ممکن است هنوز هم به نظر برسد ویلیامز مانندِ نویسندهی همروزگارش، ریچارد هوگارت، در امتدادِ دیدگاه مسلّط لیوسیستی به ادبیات و فرهنگ کار کرده است و بنابراین، بین فهم فرهنگ روزمرّه همانگونه که هست و تلاش برای ارزشگذاری والاتر (یا متمدّنتر) دربارهی بخشهایی از آن فرهنگ نسبت به دیگر قسمتها، تفاوت قایل شده. انقلاب طولانی، تحلیل فرهنگ به مثابهی روشی برای زیستن را گامی پیشتر برد. انقلاب همانیست که با «پیشرفت و تعامل دموکراسی و صنعت و با گسترش ارتباطات» (ص ۱۲) پدید میآید و تحلیلها به شیوهای که در آن چنین انقلابی بر تمام وجوه زندگی روزمرّه تأثیر میگذارد، توجّه نشان میدهند. مفهومی کلیدی (اگر نه دقیقاً تعریفشده) که ویلیامز معرّفی کرد، «ساختارهای احساس» است: تجربهی زیستهی لحظهای ویژه در جامعه و تاریخ. ویلیامز در دههی ۱۹۶۰ و اوایل دههی ۱۹۷۰، علاقهی بیشتری به رسانههای همهگیر نشان داد. با اینکه او در کتابهای نخستینش علاقه داشت که رسانههای همهگیر را تهدیدی برای دموکراسی و خیزش «فرهنگ معمولی» نشان دهد، اندکاندک از این موضعگیری در ارتباطات (۱۹۶۲) و تلهویزیون: فناوری و شکل فرهنگی (۱۹۷۴) کناره گرفت. بنابراین، وقتی ویلیامز دست به آزمودن یکی از موضوعات اساسی مطالعات فرهنگی میزند، دیدگاه نخستینش فراوان نشان تأثیر پژوهش رسانهای آمریکایی در باب دیدگاههای نظریتری که به منصّهی ظهور رسیدند ـ مثل کارهاری مرکز مطالعات فرهنگی معاصر بیرمنگهام ـ بر پیشانی دارد. شرح ویلیامز از نخستین مواجههاش با تلهویزیون آمریکایی (و بنابراین ملغمهای از یک فیلم، تبلیغات و آگهی برای فیلمهایی که در آینده به نمایش درخواهند آمد) و در نتیجه، تفکیک مجموعهای از برنامههای گسسته به یک «روند»، بسیار زیاد نقل و ذکر شده است. (۱۹۷۴، ص ۹۲) مارکسیسم و ادبیات (۱۹۷۷) توسعهی عمدهای را در کار ویلیامز نشان میدهد؛ چراکه مواجههی مستمر نخستینش را با مارکسیسم ـ و بنابراین، شماری از مهمترین منابع نظری مطالعات فرهنگی شامل مفهوم آلتوسر از ایدئولوژی و مفهوم گرامشی از هژمونی ـ نمایندگی میکند. ویلیامز از یکسانی مدّ نظر برداشتهای مارکسیستی ارتودکس از دورههای تاریخی ناخرسند بود. او در عوض استدلال مینماید که هر لحظه از تاریخ باید در ارتباط با حال و اثر متقابل فرهنگهای مسلّط، پسمانده و در حال ظهور تحلیل گردد. این به معنای آن است که صرفاً مؤلّفههای نگاه به عقب و نگاه به جلو در فرهنگ وجود ندارد؛ بلکه فرهنگ، هنگامی که گروهها نشان میدهند که در نظم مسلّط جذب شدهاند یا در برابرش مقاومت کردهاند، به محلّی برای نزاع سیاسی بدل میگردد. با اینکه ویلیامز هرگز عرضهی یکّهای از موضع نظری خود را ارائه نمینماید (و دقیقاً موضع او حین دورهی کاریش توسعه مییابد و تغییر میکند)؛ با اینحال، کار او به عنوان ماتریالیسم فرهنگی قلمداد میشود. دیدگاه او به فرهنگ در جهت شناسایی فرهنگ به عنوان ملغمهای از (و نه به سادگی تعیینشده با) ساختارهای اقتصادی و سیاسی و تجربیات زندگی روزمرّه است. در مرکز این نگاه، کاوش در تاریخ، کاربستها و پیچیدگی سیاسی زبان، وجود دارد که با ظرافت در کلمات کلیدی (۱۹۷۶، ۱۹۸۳) ـ کتابی که بیشک از پیشتازان مجموعهی مفاهیم کلیدی راتلج است ـ بروز پیدا کرده.
نوشتهی اندرو ادگار
ترجمهی امیرپویان شیوا
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001