« سلیقه و بافتار | صفحه اصلی | نظریّهی مقاومت / مقاومت نظریّه »
سیگار، هراس اخلاقی و پالسی
در بدرقهی هفتهی بدون دخانیات
۱-
به نظر میرسد در خطمشیگذاری اجتماعی و پابلیک پالسی، دربارهی سیگار و مواد مخدّر و محرّک و از ایندست، سه دیدگاه ایفای نقش میکنند: یکی دیدگاه حقوقی و قانونی، دیگری دیدگاه پزشکی و سوّمی نگاه جامعهشناختی. قصد ندارم تن مرحوم فوکو را در آرامگاهش بلرزانم؛ امّا از قضای روزگار از بین این سه نگاه، دو نگاه غالب اوّل ـ یعنی نگاه حقوقی و قانونی مسلّط و نگاه پزشکی چیره ـ خیلی هماهنگ پیش میروند و هم را تقویت میکنند.
راه دور نرویم؛ بیرون از بحث این نوشته (یعنی پالسی دخانیات)، در طرح امنیّت اخلاقی اخیر، نگاه روانپزشکی «بدحجابها بیمار روانیند» به کمک نگاه مسلّط حقوقی و قانونی پلیس آمد. کمااینکه در طرحِ «نجات معتادان» ـ تأکید میکنم: نجاتِ آنها ـ هم، دیدگاهِ حالا دیگر تاریخی و اصلاً بدیهیانگاشتهی «معتاد، بیمار است و نه مجرم (یعنی اتّفاقاً مخاطب اصلی پلیس)»، بیهیچ پرسشی، پشتوانهی طرح پلیس و برخورد قانونی و حقوقی شد. در «اعتیاد: انتخاب یا بیماری؟» به این موضوع پرداختم و دوباره اینجا تکرارش نمیکنم که اینهمه معتاد را بیمار پنداشتیم به چه رسیدیم که باز همان را از استر تکرارمیکنیم؟
۲-
برسیم به پالسی دخانیات. میخواهم به دو نوشته اشاره کنم و بعد، نتیجه بگیرم. در این دو پژوهش، نویسندگان نشان میدهند که پالسیهای اجتماعی سیگار و دخانیات با اینکه ظاهراً از نگاه پزشکی حکشده بر پاکتهای سیگار که میگوید «دخانیات، عامل اصلی سرطان و برای سلامتی مضر است»، تبعیّت میکند؛ امّا در واقع، در خودِ پژوهشهای پزشکی و نیز آمار دولتی، شک و شبههی فراوان است.
در اوّلی روبرت لوی، در نوشتهاش با عنوان «دروغها، دروغهای خواستنی و ۴۰۰۰۰۰ مرگ مرتبط با سیگار» ادّعا میکند که در سال ۲۰۰۰ آمارِ چهارصد هزار مرگِ مرتبط با سیگار در ایالات متّحد، دروغ است. البتّه، اصلاً منکر مضرّات سیگار نیست (در ضمن خودش هم سیگاری نیست!). فقط معتقد است که در ذم مضرّات سیگار، مبالغه شده است.
لوی مینویسد که مطابق نظر مراکز پیشگیری و کنترل بیماری، امراض مرتبط با سیگار، آنهایی هستند که نرخ ریسکشان در سیگاریها به سادگی بیش از غیر سیگاریهاست. ولی اپیدمولوژیستها احتمالاً بدون استثنا خواهند گفت که تنها قیدِ «بیشتر» کفایت نمیکند و در اکثر مطالعات، نشان دادن همبستگی قابل اعتنا، نیاز به ریسکی سه یا چهار برابر دارد. او با بعضی محاسبات آماری، در صدد است نشان دهد که اطّلاعات ارائه شده دربارهی خطرات سیگار، مبالغهآمیز است و بنابراین پالسی منتج از آن هم، فریبکارانه مینمایاند. برای این فریبکاری هم دلایلی دارد که به حکومت و تاریخ ایالات متّحد مربوط میشود و مهم جلوه دادن مضرّات سیگار را در جهتِ پوشاندنِ مسایل دیگر میبیند. چراکه مثلاً معتقد است متوسّط سن مرگ مرتبط با دخانیات، در گزارشهای رسمی ۷۲ سال است و هرچند تمام سالهایی که بعد از ۷۲ سالگی میتوان زیست، بیشک اهمیّت دارند؛ امّا، از منظر سیاستگذاری به اهمیّت سالهایی که از جوانان در اثر دیگر ریسکها از دست میرود، نیست.
در نوشتهی دیگری که دوست دارم اینجا ذکرش کنم، به مضرّات «سکندهند سموکینگ» در گزارشهای پزشکی خرده گرفته شده. کوپاس و شی، در نوشتهای با نام «بازتحلیل شواهد اپیدمولوژیک دربارهی سرطان ریه و مصرفِ منفعل دخانیات» در سال ۲۰۰۰ به تحلیل آماری گزارشهای پزشکی دربارهی خطرات مصرف ناخواستهی فرد غیرسیگاری از دودِ سیگاریها، میپردازند و ادّعا میکنند که نتایج مخاطرات مصرف منفعل و محیطی سیگار، تحریفشده هستند و این تحقیقها بیاینکه به چالش کشیده شوند، به عنوان حقیقت مورد تأیید قرار میگیرند.
آنها از پدیدهی «پابلیکشن بایاس» سخن میگویند: یعنی این احتمال که مطالعات منتشرشده، خصوصاً مطالعات با حجم نمونهی کمتر، به طرف نتایج مثبتتر، سوگیری دارند. در واقع، آنها معتقدند که مقالاتی نوشته و در نشریات معتبر پذیرفته و چاپ میشوند که به جای نتایج غیرقاطع یا منفی، نتایج مثبت را گزارش کنند. نویسندههای این مقاله، با متد آماری جالبشان ـ که هوشمندانه به نظر میرسد ـ این سوگیری را نشان میدهند.
۳-
امّا این شواهد پزشکی و آماری و خطمشیگذاری اجتماعی، چه ارتباطی به من محصّل مطالعات فرهنگی دارد؟ پاسخِ روشن به مفهوم «هراس اخلاقی» باز میگردد. نظریهی هراس اخلاقی، به عنوان همراهِ «برجستهسازی» و «ایجندا ستینگ» مطبوعاتی، به پدیدهای میپردازد که هر از گاهی جوامع در معرضش قرار میگیرند. در این وضعیّت، کسی، گروهی یا پدیدهای به عنوان تهدیدی برای ارزشها و منافع جامعه معرّفی میشود. همه و همه ـ از روزنامهنگاران تا سیاستمداران ـ دربارهی آن حرف میزنند و کارشناسان هم دست به کار میشوند و راهکار ارائه میدهند و میزگردها و سمینارها به راه میافتد. بعد از مدّتی هم ـ مثلاً فرض کنید در پایان هفتهی بدون دخانیات یا در انتهای فصل تابستان ـ موضوع مرتفع میگردد. گاهی هراس، نو و جدید است و گاهی هم ادواری و در فواصل معلوم، رو میشود. گاهی، هراس اخلاقی در پایان دورهاش از یادها میرود و گاهی هم نه؛ پیامدهای جدّی و بادوامی در سیاستگذاری و قانونگذاری و حتّا تصوّر جامعه، پدید میآورد.
رسانهها، خیلی وقتها ـ به خیلی وقتهایش جلوتر میپردازم ـ میشوند محل بازتولید ایدئولوژی و چهار خط را سرمشق قرار میدهند: ۱ـ تحریف و اغراق (با زیاد نشان دادن اعداد و ارقام و سوء استفاده از آمار) ۲ـ نمادسازی (برچسبهایی که تصاویر فراتر از واقعیّت میسازند. مثل: هیولای سیگار یا تصویرسازیهای مرسوم و از ایندست) ۳ـ خبرسازی (خبرهایی که با قضاوتهای قالبی همنوا هستند، در سر خط خبرها قرار میگیرند) ۴ـ واکنش و کنترل (در پاسخ به اضطراب عمومی، پلیس و دستگاه قضایی و مددکار و دستاندرکار بهداشت و دکتر و چه و چه وارد عمل میشود و میبندد و میگیرد و البتّه مداوا میکند!)
تکتک این چهار قدم را در پالسیهای اجتماعی مبتنی بر هراس اخلاقی میتوانید بشمارید.
۴ـ
امّا نتیجهی اخلاقی که میخواهم بگیرم، چیست؟ اوّلیش که روشن است: سیگار نکشید! (با تو هستم! اینکه از روزگار میکشی کافی نیست؟!) :)) امّا دوّمیش اینکه هراسهایی که در جامعه ایجاد میشود و بعد سیاستگذاریهای منبعث از آن هراسها، بعضی وقتها بیسر و صدا رها میشوند و بعضی وقتهای دیگر سفت و سخت بهشان میچسبند. مثلاً رسانههای منتقد در ایران خودمان، فرض کنید موضوع پوشش زنان و مردان مطرح در طرح امنیّت اخلاقی را در جهتِ ایجاد هراس قلمداد میکنند و واقعی نمیدانند؛ در حالیکه مثلاً موضوع سیگار یا فرضاً قطع درختان در گیلان یا زیر آب رفتن پاسارگاد را واقعی و عینی میدانند.
اشتباه نشود؛ قصدم این نیست که بگویم یکی هراس هست و آن یکی نیست. قصدم یا بهتر بگویم سؤالم این است که کِی یک اتّفاق، تنها در جهتِ ایجاد هراس اخلاقی غیرواقعی و سازهای ذهنی دانسته میشود و دیگری، یک اتّفاق عینی و واقعی و بدون اغراق؟ میشود سؤال را شخصیتر هم مطرح کرد: خودِ شما، کِی دربارهی حقّانیّت تصمیمها، شک نمیکنید و تبعیّت میکنید و اصلاً همراه میشوید؟
پ.ن. به نظر میرسد که طرحهای امنیّتی اخیر ـ از امنیّت اخلاقی، تا مبارزه با اراذل و اوباش و بستن قهوهخانهها و جمعکردن سیدیهای خصوصی ـ موضوعات فراوانی برای محقّقان انتقادی رسانه، پژوهشگران خطمشیگذاری فرهنگی و اجتماعی و علاقهمندان به سیاستهای بازنمایی، خلق کرده. مطالعات استانداردتر و کلاسیکتر که جای خود دارند.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
گمانام، برای این مورد هم بشود مدلی ساخت که -مانندِ بحثِ یادداشتِ پیش- زمینه و کانتکست را دخالت داد در ماجرا -که شاید البتّه ناماش فرق کند با «زمینه و بافتار». مثالی بزنم: شاید در نمونهی سدّ سیوند، بیاعتمادی مردم به حکومتگران، و اینکه بیستوچند سالی هست که گمان میکنند حکومتِشان به آثار باستانیِشان اهمّیتی نمیدهد، موضوع را در نگاهِشان پررنگ میکند.
ممم... حرفام در یک کلام، تأثیر نسبتیست که مردم میان هر پدیدهی اینچنینی با دیگر واقعیّتهای اجتماعی میبینند و با آن میسنجندش.
پ.ن. آن «سیگار نکشید» بند چهارم از کجا آمد؟!
-----
دیدم نتیجهی اخلاقیه، خواستم خیلی غیرمستقیم و نامحسوس و خیزنده، پیام نوشته رو القا کنم! :))
Asosh | June 7, 2007 10:23 PM
be nazarE man dar besiari mavared rasane ha faghat mitavanand zehnhaye monfa'el ra hadaf gharar dahand ke albate khode in goruhe hadaf ham tedade ziadi az jame'e ra tashkil midahand.
dar har surat be nazare man agar kasi nazare khasi dashte bashad va dar morede mozui ghablan fekr karde bashad, rasane ha nemitavanand kamelan nazare ura tagiir dahand
mohamad | June 8, 2007 12:48 AM
سلام.خسته نباشید. باهاتون موافقم و به نظرم نکته ای که بهش اشاره کردین،چیزیه که توی همه ی جارو جنجال ها مغفول می مونه.خانوم بهاره آروین که دانشجوی دکترای جامعه شناسی دانشکده ما (دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران ) هستن (اگر اشتباه نکنم.ممکنه دکتراشون رو گرفته باشن)
توی وبلاگشون ،توی آرشیو اردیبهشت ماه ، فکر کنم از تاریخ 13 اردیبهشت تا 15 اردیبهشت 5 تا پست پشت سر هم دارن با عنوان "بدحجابی ، برساخت ناموفق یک مسئله اجتماعی" .شبیه به پست شما،منتها مفصل تر و عامه فهم تر.شاید خوندنش براتون جالب باشه.
این آدرس وبلاگ خانم آروینه :
www.baharvin.blogfa.com
ممنون و متشکر!
-----
ممنونم از معرفی. حتماً نگاه میکنم. :)
Masoomeh Tavakoli | June 8, 2007 02:28 AM
محض اطلاع : پروفسور ژان برنار پزشك و سرطان شناس فرانسوي در جايي از كتاب موزاييك انساني اعتقاد دارد طبق بررسي هاي ژنتيكي حدود 5 درصد آدمها بدون هيچ مشكلي قادرند تا 120 سالگي سيگار بكشند. به ديگر معنا در پزشكي آينده با بررسي ژنوم يك انسان مي توان به او گفت كه چه ميزان در معرض ابتلا به بيماريهاي ناشي از سيگار قرار دارد: 0 يا 100
hadi | June 9, 2007 09:33 AM
Ostad MIgama ye Bahse JAmeE shenasY rajeBe EjDevaj MovaGhGhaT koniD bebINm KhooBE ,badE ,BokoniM , NakooNim!
-----
استغفرالله! :)
نيما عبدالهزاده | June 9, 2007 02:15 PM
یک نقدی دارم به شیوه ی نگارش کلمات انگیسی که با رسم الخط فارسی می نویسینشان.شاید گاهی معادل مناسبی نتوان پیدا کرد اما این فارسی نوشتن هم باعث می شود که هیچ وقت سعی نشود معادل مناسبی پیدا کرد.
-----
حق با شماست. اگر معادل جاافتادهای باشد، حتماً استفاده میکنم. در غیر اینصورت تلاشم را میکنم در حد توانم جایگزینی بسازم. امّا حقیقتش خیلی نمیگیرد! مثلاً در پست قبلی از بافتار جاافتاده بجای کانتکست استفاده کردم، جایی که نقلی از آن بمیان آمده بود، نوشته بودند که بافتار گویا نیست.
ضمن اینکه حرف لاتین در متن فارسی را نمیپسندم. حتا از نظر زیباییشناسی.
بهرحال، انتقاد شما بجاست. :)
میناز | June 10, 2007 11:55 PM
salam ostad!
ba "gist"e (jaane kalam)neveshtatun moafegham.kollan kheilia sa'y kardan dar tule tarikh ke ba badihi jelve dadane ye seri chiz beheshun taghaddos bebakhshan...
vali yek soal:be nazar shoma hamin namadsaazie resanei lozooman bade?yaani hatta asasitar,be nazaretun (na be2re ideal,balke be2r pragmatic) resaneha bayad haghighate mahzo be mardom began?
va yek ebarate kuchake digar ke man ra bekhateresh khahid bakhshid ensha'allah!"Agenda" (ke fekr konam gharaze2n bude) tallafozash be farsimishavad taghriban "اجندا".molla loghati bazie mara bebakhshid vali hamin diruz yek dicteye dovvome rahnamayiam ra didam ke 16.25 shode budam daaghe delam taze shod;)
ba ejaze,
ye shagerde hamishegi
P.S.ba ejaza2n linke webloge2n ro gozashtam! (in che jur ejaze gereftane man khodamam nemidunam:D)
-----
تبریک بابت وبلاگت و ممنون از لطفت که لینک راز رو گذاشتی :)
در مورد سؤال. بحث، اخلاقیه. این سؤال رو مثلاً میتونی بهم جواب بدی؟ فرضاً تو یه آدم تصمیمگیری و باید تو جلسهی مهمی در مورد حقوق زندانیان یا چه میدونم حقوق اقلیّتهای قومی شرکت کنی. یه کار کاملاً انساندوستانه. امّا دیرت شده. آیا مجازی که از چراغ قرمز رد بشی یا ماشینت رو دم در پارکینگ همسایه پارک کنی؟
از من اگه بپرسی ممکنه بگم آره! تو چی میگی؟
این هم به رسالت روشنفکرانهت برمیگرده بهرحال. مثلاً بعضیها به خودشون اجازه میدن که در بد گفتن از فاشیسم، هراس راه بندازن تا مردم به فاشیستها رأی ندن. یا در از دست رفتن حقوق اقلیتها قلمفرساییهای زیاده بکنن. به نظرشون هم کارشون درسته. امّا چه منطقی پشتش میتونه باشه که حریف ازش نمیتونه استفاده کنه؟
هاها! اینهمه حرف زدم؛ امیدوارم که سؤال رو درست فهمیده باشم.
در مورد تذکرت هم ممنونم. چیزی که عوض داره، گله نداره. :))
خوب و خوش و شاد باشی
یه دوست همیشگی
سهیل ع | June 11, 2007 07:14 PM
Bah!Chera nabayad baram mohem bashe?!Man ham khoshhal shodam!bishtar baraye inke fahmidam ostad ghahr nakardan!jaryan chie?!
-----
اولاً که استاد خودتی! :) در ضمن، چه قهری؟! این فرمایشها چیه میفرمایید قربان!؟ :)
حالا جریانِ چی، چیه؟ بگو تا برات بگم! :))
navyd | June 14, 2007 02:35 AM