« ریچارد هوگارت | صفحه اصلی | سلیقه و بافتار »
نقدهای غیرسازنده ـ ۱
اسماعیل میرفخرایی
اسماعیل میرفخرایی البتّه مجری خوبیست، با صدا و چهرهای که برای همهمان آشناست. امّا یک دو ایراد بزرگ دارد، که با ترس و لرز از هوادارانش ـ و از جمله خاله یاسی عزیزم ـ اشاره میکنم:
یکی اینکه وقتِ مصاحبه با دانشمندانِ سالخورده، گمان میکند همهشان کَر و ناشنوایند! داد و فریاد میکند و جملهها را مکرّر میگوید و آنها را چند باره ساده بیان میکند تا طرف ـ که مشخّصست با صدای آرامتر و یکبار گفتن هم میشنود ـ شیرفهم بشود. مثلاً ـ با صدای بلند و شمرده: خب، آقای دکتر از اوّلین دیدارتون با پروفسور حسابی واسمون بگین. پروفسور حسابی رو اوّلین بار کجا دیدین؟ برامون میگین؟ کجا بود دیدینش؟
واکنش بندگان خدا ـ سالخورده دانشمندانِ ما ـ هم جالب است. بعضی یک «بله» یا «خب»ی میگویند، انگار که: خب بابا! فهمیدم؛ بس کن. داد نزن!
دوّمین اشکالش نگاه از بالا به پایینِ همهچیزدانَش است. انگار که خودش را محق میداند البتّه با دیدگاه محافظهکار اخلاقیش و حسن نیّتی که دارد، همه چیز را به بدترین شکل تخطئه کند. برای روز سلامت یا چیزی شبیه به این، در مضرّات سیگار در رادیوی گفتگو مصاحبه میکرد که در میانهی کار با عصبانیّت گفت: «یارو» کارگره میره کار میکنه، جون میکنه، پول در میآره، میده سیگار میخره، دود میکنه. آخه من چی بگم؟!
یک لحظه متوقّف ماندم که اگر کارگری صدایش را بشنود چه فکری میکند وقتی همهچیزدانِ ما، «یارو» خطابش میکند؟
یا در برنامهی صبحگاهی تلهویزیون، در باب چاقی از این میگفت که انسان تنها موجودیست که فرم بدنی خدادادیش را با چاق شدن به هم میریزد و هیچ حیوانی این کار را نمیکند و شما سگ و اسب و خر چاق نمیبینید! گمانم قیافهی خسرو معتضد تاریخدان بعد از شنیدن این افاضات دیدنی بود، که در همان استودیو و برنامه، همیشه با هیکل درشت و فربهاش در مبل فرو میرود و وقتِ صحبت، نفسنفس میزند!
با همهی اینها، گویندهی دوستداشتنی ما از اخلاق در رسانه و همه جا میگوید و برای رادیو و تلهویزیون، کارکرد آموزشی مستقیم در قالب پند و اندرز قایل است.
اشتباه نشود. من هم مثل همه دوستش دارم؛ چون دستِ کم مثل خیلیهای دیگر مجسّمهی ریا نیست. خدا حفظش کند.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
سلام. این کامنت الزاما برای چاپ نیست اما می خواستم بگویم آیا می دانید دکتر کیان تاجبخش را هم در 11 می دستگیر کردند. اما امروز صدایش را در آوردند. چرا هیچ خبری در روزنامه ها و وبلاگها نیست؟
-----
سلام :)
من امروز تو روزنامهی «اعتماد» خوندم. خیلی عجیب بود برام. فکر کردم شاید به قضیهی جهانبگلو مربوط باشه.
M.A | May 24, 2007 09:55 AM
من که می دونم از کدوم حرفش ناراحتی:دی
حالا عیب نداره.اولش یه کم سخته اما درست می شه:دی:دی:پی
-----
آره دیگه... درست حدس زدی. بابا بخدا من گوشم اشکالی نداره! :))
sima | May 24, 2007 07:21 PM
خب لابد این اشکالات را دارد ولی کاش جوابتان را می داد
(جمله ی بالا اصلا جنبه ی تهدیدی نداشت ها :دی)
-----
نه بابا! چه کاریه!؟ واسه چی جواب بده!؟ :))
mohamad | May 25, 2007 01:04 AM
آشنایی من با آقای پویان از اینترنت نبود . از اون جلسه خوب TFU بود ... و ازاین که از اقوام جادی عزیز به حساب می یاین :) لینک وبلاگ خوبتون رو گذاشتم توی وبلاگم و بعد از این یک خواننده خواهم بود...
-----
سلام و خوشحالم که دوباره خبری ازتون میشنوم و ممنون بابت لطفی که دارین :)
راستی... افتخار قوم و خویشی با جادی رو ندارم. :))
ریحان | May 26, 2007 12:44 AM
از این قوم و خویش ها نه، از اون قوم و خویش ها ... :)
-----
اون که بله... :)
ریحان | May 26, 2007 11:46 PM
این دیگه چه جور صراحتیه ؟ میرفخرایی تایید شد یا تکذیب ؟
یک جوری گفتی که هیچ کس ناراحت نشه .
-----
صراحت؟! کدوم صراحت؟! مگه قرار بود کسی ناراحت بشه؟! :))
1 | May 27, 2007 09:35 PM
هر چند محتواي كافي نداشت اما معتقدم كه يك نقد خوب خصوصيات شكلي اين چنيني بايد داشته باشد. پيشنهاد مي كنم چنين نقد هايي بيشتر بنويسيد: خواندني خواهد بود. به خصوص اگر شخصيت ها بنا به پيشنهاد خوانندگان باشند؛ و صد البته تمايل جنابعالي.
-----
ممنونم :) اسمش رو هم میذاریم انتقادهای غیرسازندهی سفارشی :)) کی رو پیشنهاد میکنین حالا؟ :)
hadi | May 28, 2007 09:02 AM
همیشه از یه اسم هایی اینجا صحبت می شد که من نمی شناختم و پی حتا اگه نظری ام در مورد و مطالب مطرح شده داشتم نمی گفتم . حالا یه بار یه نفر رو می شناسم ، ولی خب چی بگم ؟!!! درست می فرمایین .
-----
همین که میگی درست میگی، حرفیه واسه خودش :))
وحید | May 28, 2007 02:48 PM
salam, faghat mikhastam begam ke momkeneh 'yarou' bish az unke biadabaneh bashe, amiane bashe va mnaye badi nadashte basheh,man farhangi inja nadaram ke chek konam vali ehtemalan halat mokhaffaf ya marefeye 'Yar' bashad be shiveye ahalie Khorasan ya shiraz, mesle 'mardeke' ke dar Lori be manaye 'an mard' ast, va marefe konandeh, va manaye badi ham nadarad,albatteh dar Lori.bebakhshid ke emkane type farsi nadashtam.
-----
جز اینکه در افواه، یارو به گمونم بیادبانه تلقّی میشه، همین الان تو فرهنگ سخن نگاه کردم و دیدم که جلوش نوشته: توهین! :)
امّا تو فرهنگ مشتقات، به معنای نسبت و در ضمن تصغیر هم اومده. :)
Hosseini | May 28, 2007 05:13 PM
من برای یه پست قدیمی کامنت گذاشتم که ظاهر نشد. شما وقت نداری کامنتارو تایید کنی یا سانسور درقراره؟ درهر صورت بیا بلاگ فارسی من سر بزن امیدوارم خوست بیاد:
http://dadabaseblogfa.com
توی لی های شخصی هم برو و ببین من سایت انگلیسی هم دارم و.....
خوش باشی
-----
والا من که سعی میکنم بموقع تایید کنم. اما الان بین کامنتها اسم و ایمیل شما رو جستجو کردم و چیزی ندیدم. نمیدونم چه اتفاقی افتاده؟ شرمندهام. :)
گل آرا حمزه | May 28, 2007 10:30 PM
راست میگویید عزیز جان.این رسانه های یک طرفه باید نهایت دقت را بکنند تا قشر یا طبقه ای دچار سوء تفاهم توهین نشوند ولی این مجری!!! نازنین مردی است ها!
-----
همینطوره :)
reza abedian | May 29, 2007 04:50 PM
من پيشنهاد ميكنم در اولين مرحله يك نقد صادقانه از آقاي پويان بنويسيد. براي خواننده اينجا يه نظرم جالب خواهد بود. اميدوارم آنقدر جسارت داشته باشيد كه خصوصيات مثبتتان را بدون ملاحظات -شكسته نفسي ايراني- بنويسيد.
-----
سفارشتون عز وصول یافت. :) اگه این رو بحساب شکسته نفسی و ملاحظات ایرانی نذارین، باید عرض کنم که همچو پستی مشحون از ایراداتم خواهد بود. هرچند منکر محسناتم نیستم و در راز هم به هر دو ـ عیب و حسن ـ شاید نه برابر، جسته گریخته اشاره کردهام. بهرشکل یادم میماند و هرچند وظیفهی شاقّیست شاید روزی از عهدهاش براومدم.
سیما:
وای آقای امیری. نمی دونید چقدر خوشحال شدم یه اثری ازتون پیدا کردم. ایمیلتون یه هو جرقه زد تو مغزم. روزی که قرار بود براتون دعوتنامه ی اورکات بفرستم. تو سایت دانشکده ی برق خواجه نصیر. خیلی خوشحال شدم. همیشه به یاد شما و شکوفه ی عزیز هستم. حالتون خوبه؟ شکوفه خوبه؟ چه خبرا؟
hadi | May 30, 2007 11:13 AM
يادم نمياد توي اين سه سالي كه در يك شركت برقي كار مي كنم اينجوري برق سه فاز از كلهم پريده باشه. اما در هر حال بسيار مايهي خوشوقتي و خوش شانسي است كه بفهمي سيماي نوشته هاي راز رو سابق مي شناختي . من به شدت خوبم و شكوفه در عين اين شدت، سلام گرم هم مي رساند.
-----
سیما: :))))))) خیلی کامنت بامزه یی بود. دلم هم برای شکوفه و هم برای شما خیلی خیلی تنگ شده. کلی هم ازتون پیش پویان تعریف کردم. کاش یه فرصتی بشه ببینمتون. بازم به شکوفه خیلی سلام برسونید:)
hadi | June 3, 2007 08:35 AM
این چیزی که گفتی رو من از میرخرایی ندیدم، شاید یک گت و گوی خاصی اینطوری بوده.
فرشاد | February 11, 2010 08:45 AM