« همینطوری... | صفحه اصلی | یکسالگی هزارتو با تمِ نوشتن »
وقتی هویّت را در نام میجوید
علیرضای عصّار در آلبوم جدیدش ترانهای دارد که شعرش دربارهی خلیج فارس است و گمانم سرایندهاش افشین یداللهی باشد. شعر اینطور آغاز میشود که «وقتی که ایران هست، خلیج یعنی فارس / تاریخ میلرزد از خشمِ قومِ پارس». بیتی از شعر ـ که میگوید: «وقتی هویّت را در نام میجوید / هر بینشان ناچار صد یاوه میگوید» ـ به جدال بر سرِ نامِ خلیجِ فارس ارجاع دارد و به نظرم جالب میآید.
چرا جالب؟ چون تا جایی که میدانم هویّت، سراسر نام است: دعوا اتّفاقاً بر سر این است که هممیهنهامان رادر شمال غربی کشورمان ـ و دیگر مناطق ـ «ترک» بنامیم یا «آذری»؟ آنطور که فهمیدهام کسانیکه بیشتر به سرِ طیفِ جداییخواه و استقلالطلب نزدیکند، مصرّند که «ترک» باشند و نه «آذری» و برعکس، کسانی که معتقدند این مردمان از قومی ایرانی هستند، «آذری» میخوانندشان. هویّت قومی، برساختهای گفتمانی ـ یا توصیفی زبانی ـ است و به همین دلیل بازنماکننده است و نه بازتابِ حالتی جوهری. بازنمایی فرهنگی ـ مثلاً در شکل نام ـ سراپا سیاسیست؛ چراکه ذاتاً با مسألهی قدرت پیوند دارد. در حوزهی فرهنگ، ستیز بر سر برداشتها و تفسیرهای متفاوت از جهان است و معناها ـ که پایهی تفسیرها هستند ـ در درون الگوهای قدرت شکل گرفتهاند و بقای گونههای خاصّی از قدرت را ممکن میسازند. خلاصه اینکه اتّفاقاً سیاستِ فرهنگ ـ و سیاستِ هویّت ـ چیزی نیست جز «قدرت و توانِ نامیدن» (سیاستِ نامیدن)، «قدرت بازنمایی فهمِ متعارف» و نیز، «قدرتِ خلقِ روایتهای رسمی».
برخلافِ بیتی که عصّار میخوانَد « جز این اگر باشد، خلیج آبی نیست / بیسایهی ایران، غیر از سرابی نیست»، به گمانم خلیج، همیشه آبی بوده. آنچه مهم است، سایهی ایران نیست؛ اتّفاقاً دقیقاً نامِ ایران است. و برخلافِ بیتی که میگوید «چیزی که در صلح است، از جنگ میخواهد / قدرت اصالت نیست، فرهنگ میخواهد» دستِ پایین در این مورد اصالت در قدرت است. امّا نه قدرتِ عریانِ سیاسی؛ بلکه قدرتی که در سیاستِ فرهنگ و در شکلِ «نام» بازنمایی میشود. که اگر غیرِ این بود عصّار در مقدّمهی همان ترانه، پشتِ هم نامها را ردیف نمیکرد که:
در جهان، فرمانِ کوروش اوّلین منشور بود / سر به تعظیمش سراسر بابل و آشور بود
سینهی اسپارت را تا قلبِ یونان چاک کرد / پشتِ بختالنصر را ساییده و بر خاک کرد
و اگر چنین نبود، نمیگفت ما پاسدارِ «نام» پارسیم:
ما از اسلاف همان خونیم از آن ریشهایم / پاسدارِ نامِ پاکِ پارس تا همیشهایم
خلاصه اینکه، هویّت را دقیقاً باید در نام جستجو کرد و برنده، کسیست که پاسدارِ نامها باشد. فرهنگ، عرصهی قدرت است: قدرتورزی بر سرِ نامها.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
حالا ايرانيا خودشونو خفه هم بکنن تو هيچ نقشه اي خليج فارس نمي نويسن که؟!
-----
اتّفاقاً دقیقاً دعوا سر همینه. یعنی محل دعوا رو درست تشخیص دادن. دعوا روی نقشه است. توی اخباره و ... :)
AmirhoseinV | January 9, 2007 08:08 PM
مشکل اين است که من وقتي اين نوشته شما را خواندم به اين نتيجه رسيدم که هر مطلبي که در آن اشاره به هويت باشد به زور هم که شده بايد نامي از مليت ترک ايراني گنجانده شود. مي بينيد چقدر نامانوس است براي شما؟ اين ترکيب ترک ايراني. چيزي که شما از درک آن عاجزيد. در دنياي تنگ شما آدم بايد حتما از نژاد ايراني باشد تا او را بتوان ايراني خواند. نه پدر آمرزيده گذشت زماني که انسانها را بر اساس نژادشان دسته بندي مي کردند. بيشتر بيانديشيد و ساده انگار نباشيد!
بهتر نيست کمي امروزي زندگي کنيد و بذر نفرت نپاشيد؟
-----
سلام :) من درست متوجّه اشتباهم نشدهام متأسفانه!
اصولاً خیلی تو این بحث جای نژاد رو نمیفهمم. بحث من بر سر قومه و مسلّمه که فکر نمیکنم کسی باید حتماً از نژاد ایرانی باشه تا اونرو ایرانی بدونم.
به هر شکل هدف من مطمئناً پاشیدن بذر نفرت نیست. :)
خوشحال میشم من رو متوجّه اشتباهم بکنین.
فرزین | January 9, 2007 08:34 PM
سلام
خب ! در يك كلمه فكر كنم باز هم مي شود گفت جنگ رسانه
+
در مورد جنگ بر سر نام هم به عقيده من ، نام فرهنگ نيست و جدا از آن هم نيست ، شايد براي ما خليج نامش هرچه باشد تكه اي از ايران به شمار آيد ولي ده سال ديگر همه يادشان رفته كه چه شده و كه بوده ، نام نام است تا ابد و وقتي خليج نامش بشود عرب ، خودش هم عرب خواهد شد بي شك . نام نام است تا ابد و تنها چيزي است كه قدرت دارد ، مي آفريند و نابود مي كند.
+
اينجا يك عالمه حرفهاي بودرياري در مورد واقعيت مجازي و شبيه سازيهاي خليجي كه حالا واقعا موضوع خليج هم نيست مي شد زد ، جايشان خالي .
+
بسيار متن خواندني اي بود پويان عزيز . يك تبليغي هم شد براي عصار برويم ببينيم چه خوانده !
مسعوده | January 10, 2007 12:09 PM
يك چيزي هم ضميمه كنم يادم رفت بگويم مثل خود پارسي كه حالا شده فارسي و اين واقعا بد است ، كم كم همه چيز جور ديگري مي شود . به نظرت آغاز خيلي از تغييرات نيست آن هم تدريجي ؟
مسعوده | January 10, 2007 12:17 PM
سلام، به نظر من مطلب تو کلا درسته و مثال ترک و آذري هم فقط يک مثال براي روشن شدن مطلب است و نه چيز ديگر. فقط مي خوام که به عنوان يک ترک تبريزي بهت بگم که علت اين که بعضي از ترک زبانان ايراني خودشان را آذري (و نه ترک) مي خوانند به خاطر احساس تحقير ها و اهانت هايي است که در جوک ها و يا در مسخره کردن لهجه شان است وو نه چيز ديگر. والا کساني هم هستند که ريشه اين اهانت ها و جوک ها را مي دانند و به آن اهميتي نمي دهند و خودشان را مسلما ايراني اهل آذربايجان و ترک زبان مي دانند. خنده دار است که بگم که تا حالا به خيلي ها برخورده ام که مثلا خواسته اند به من احترام بگذارند و ضمن معرفي من گفته اند که " نه بابا ايشان ترک نيستند بلکه آذري هستند!!! يعني ترک بودن خيلي بد و توهين آميز است. مي بيني تو رو خدا!!!
ویدا قره باغی | January 10, 2007 03:12 PM
پس لابد به همين خاطر بوده که زمان رضا شاه به همه کشورها اعلام شد که به جاي پرشيا (يا نامهاي مشابه در زبانهاي ديگه) کشور ما رو ايران بنامن.نه؟
علی | January 10, 2007 07:17 PM
ولي فقط در نام نيست .. يه بخشيش نام هست
كولي | January 10, 2007 11:07 PM
سلام ؛
آقا پویان. رویکرد جالبی به موضوع داری. امیدوارم اگر وقت داشتم یه چیزی درباره نام گذاری و دلالت های نامیدن بنویسم. موضوع از این حرفا هم جالبتره تو فلسفه تحلیلی.
راستی منو یادت هست. جامعه شناسی شهری. دکتر ایمانی. فکر کنم تنها کلاس مشترک ما با هم بود.
-----
بله قربان! :) ارادت دارم خدمتتون :) منتظر نوشتهتون هم هستم.
سعید راعی | January 10, 2007 11:46 PM
ای کاش در مورد دریای خزر هم که دریای مازندران می نامندش هم می نوشتید.
mehdi | January 12, 2007 07:34 PM
سلام آقاي پوبان
استفاده کرديم . شما هم به صفحه ي من سر بزنيد
شايد استفاده کنيد
پيشنهاد مي کنم تبادل لينک داشته باشيم
مصطفی پورمحمدی | January 13, 2007 11:31 AM
يه غلط گيري خوبه نوشتار شما. آدم رو از خلط چند تا چيز نجات ميده. اما چون شما نوشتيد و من مي دونم كه فكر مي كنيد به چيزهايي كه مي نويسيد يه چيزايي بگم شايد بد نباشه.
سلطه اي اعمال شده به مفهوم هويت كه براي بعضي ها چنان خوش آيند نيست. بنا به تقليل گستره معنايي آن در نام و سلب امكان ديگر بودگي معنايي براي آن- هر چند در بازه زماني و مكاني مورد بررسي شما كما بيش درست است- از منظري فيلسوفانه اندكي به آن جفا روا داشته ايد كه ُهویّت را دقیقاً باید در نام جستجو کردُ . آزادي انسان و رفع سلطه از او ريشه اي زبان شناسانه و معنا گرايانه نيز دارد كه نمي توان به آن بي توجه ماند.
تمايلم اينست كه معناي برداشت شده شما از اين جملات همان باشد كه آنن به دست مي آيد.
هادي | January 13, 2007 03:15 PM
نوشته ات مناسب و موجز و قوي است. فقط اينکه تو هم نميتواني بگويي که خليج فارس هميشه آبي بوده چرا كه به نظر مي ايد در اينجا منظورت از رنگ آبي دقيقا همان چيزي است كه فيزيك و طبيعت مسئله آن را رقم زده (كه تازه در همين نقطه نيز بايد بگويم كه وقتي چاههاي نفت كويت منفجر شد رنگ خليج چندان هم آبي نبوده!) اما نتيجه اي كه گرفته اي كاملا سياسي است: اينكه رنگ مهم نيست و قدرت مهم است.
منظورم اين است كه ما هم در زبان خودمان دچار اين لغزشها ميشويم كه طبيعت را مسخ كرده و در راستاي هدف سياسي به كار ميبريم (به بيان رولات بارت يعني اسطوره ميسازيم) البته نكته مهم اين است كه لغات همچنان طبيعي باشند و اين همان نكته اي است كه لغزش را ايجاد ميكند، چه اينكه سياسي بودن زبان و لغات نه تنها به خودي خود ايرادي ندارد، بلكه وجه ديگري براي بودن ندارد. اما دو پهلو كردن پديده ها (طبيعي جلوه دادن در عين سياسي عمل كردن) همه را به همان منطقي كشانده است (ميكشاند) كه من و شما را هم.
خوش باشي.
سرشك | January 13, 2007 03:45 PM
سلام استاد گرامی
یک چیزی چند وقت پیش در اخبار رادیو شنیدم که سخنران که درباره ی بانکداری اسلامی حرف می زد می گفت اگر به ((اينترست)) بگوييم بهره مي شود حرام ولي اگر به آن بگوييم سود مشارکت مي شود حلال!! بعد استدلال کردند که خيلي چيزها درست و غلط بودنشان را اسمي که برايشان مي گذاريم تعيين مي کند نه خود عمل!!
ظاهرا از ديد بعضيها نام ارزشش از خود چيز هم بيشتر است.مثلا ما الآن هر که بگويد ((خليج عربي)) تا ....مبارکش را به اهتزاز در نياوريم آرام نمي نشينيم ولي وقتي آلودگيهاي آن را که ناشي از فعاليتهاي نفتي ما و ديگر کشورهاي بي مسئوليت حوزه ي آن است مي بينيم ککمان هم نمي گزد!
-----
سلام سهیل عزیز :)
ممنون از نظرت و مهمتر از همه لطفت. پاسخ یادداشتی رو که برام فرستادی در اوّلین فرصت میدم.
شاید این دو تا هم برات جالب باشه:
http://www.pouyan.ws/archives/001412.php
http://www.pouyan.ws/archives/001413.php
قربانت
سهیل ع | January 13, 2007 05:15 PM
این مطلب در این آدرس عینا کپی پیست شده، با ذکر منبع، مشکلی نیست؟
http://84.hellistu.com/tavousi
اگر ترجیح می دهید حذف شود یا مخالفید، عنوان کنید(میل) تا حذفش کنم...
-----
من که چیزی ندیدم. امّا ایرادی نداره :)
Sina | January 28, 2007 03:51 PM