« خوش آمدی | صفحه اصلی | مطالعات فرهنگی چه نیست؟ »
پراکنده؛ بسا بسیار پراکنده
یک ـ
به این دست آمارها اعتماد ندارم... یعنی واقعاً از منظر متدولوژیک برای من سؤاله که از کجا به این آمارها میرسن و بیان میکنن که بیش از ۹۰ درصد زنهای متأهّل در یکی از شهرستانهای غربی کشور تجربهی ارگاسم نداشتن تا حالا؟ (اگر منبعی، مرجعی، چیزی داشت، میرفتم از خودشون میپرسیدم... گفتن اینکه «پژوهشی» اینرو نشون میده، زیاده از حد سوء استفاده است!)
منظور من این نیست که این عدد خیلی بزرگه ها؛ اصلاً. اگه مثلاً میگفتن یک درصد، اینطور هستن، باز هم برام سؤال بود که چه طوری این رو فهمیدین؟ پرسشِ من، صرفاً متدولوژیکه... اونروز به سینا میگفتم تحقیق در مورد دو چیز بسیار دشواره: یکی تحقیق در مورد ادبیات و ذوق ادبی و یکی هم در مورد مسایل جنسی.
در مورد ادبیاتش مثال بزنم... فرض کنین از یکی میپرسین تو چی میخونی؟ بهمین سادگی. طرف واقعاً و اللهوکیلی هم پیش خودش اینجور فکر میکنه ها؛ دروغ نمیگه، میگه: من رمان نوهای فرانسه مطالعه میکنم. بعد میگی، یعنی فقط و فقط همین؟ طرف یه خرده دیگه فکر میکنه و جواب میده خب... راستش رو بخواین وقتایی که تمرکز لازم رو واسه خوندن اینجور رمانها ندارم، رمانهای پلیسی و کارآگاهی ایرانی هم میخونم، از اینهایی که قاضی فلانی و سربازرس بهمانی مینویسن. بعد وقتی میشینی و محاسبه میکنی میبینی که طرف اکثر روزها و در تمام طول روز تمرکز کافی رو واسه خوندن رمان نوی فرانسه نداره! :))
یا کافیه تو یه جمع «مردونه» باشی ـ یعنی دقیقاً اتّفاقی که برای من چند وقت پیش توی تاکسی افتاد و صد حیف که بلافاصله بازسازی نکردم گفتگوها رو ـ و اونوقت اغراقهای خودپسندانهای رو که ملّت دربارهی رابطههاشون میکنن، بشنوی.
خلاصه که تا اطّلاع ثانوی تا یکی نیاد و بمن نگه که این آمارها و آمارهای مشابه (مثلاً اینکه ایرانیها در سال هشت دقیقه مطالعه میکنن!) از نظر روششناختی چه جوری تولید شدهان، بنده بهشون اعتماد ندارم.
دو ـ
«هزار تو»ی جنگ هم منتشر شد؛ کمی با تأخیر البتّه. نوشتهی من تو این شماره: جنگهایی که «جنگ» نیستند. وقت نوشتنش، خاطرات میدونهای جنگ خروس، زنده شد...
سه ـ
دیشب هم دوست بزرگواری این خبر رو داد که توی کامنتهای مطلب اخیر الپر اسمِ من بجای امیرپرویز پویان اومده! گونم شوخی جادی گرفت بالاخره و به بار نشست! :)) بهرحال اگه کل ماجرا، شوخیه، شوخی بامزّهایه، اگر هم که جدّیه، دیگه بامزّهتره! :))
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
تصورش رو بکن... یارو با دفتر و دستک آمارگیری بر در خونهی مردم رو در "یک شهر غربی" بزنه و بپرسه:ببخشید خانم شما تا به حال تجربهی ارگاسم داشتید؟... مطمئنن خانم میفرمایند نه! میدونی جرا؟ چون اساسن اولین بار که اسم ارگاسم به گوشش میرسه! من مشکوکم که آیا واقعن ده درصد از زنان یک شهر غربی میدانند که ارگاسم یعنی چی؟ باور نمیکنم!
ا.ا | September 17, 2006 08:05 AM
1. و اما لینکی که دادید... فيلتره۱
2.این که این آمار از کجا آمده،الله اعلم؛ولی به نظر میرسه100% کذب باشه.راستش با توجه به بحثی که مدتی پیش با دوستانم داشتم، به این نتیجه رسیدیم که ، خانم ها و آقایون به گونه ای کاملا متفاوت با این قضیه برخورد می کنند؛ یعنی متاسفانه و با عرض شرمندگی ی جورایی اکثر خانم ها دوستان خودشونو از شرح تجربشون بی نصیب نمی ذارن! ولی در مقابل ، همسرانشون در این مورد راز دارهای خوبی هستن.
3. مرد های یک شهر غربی کشور -نمی دونم میشه اسم مرد روشون گذاشت یا فقط اسمشو به یدک می کشن ونمی دونم همون شهری که در ذهن منه مد نظرتونه یا نه_ نگرشی نسبت به زن دارند که چندش آوره! زن رو جزو نفرات خانواده به حساب نمیارن و نمیدونید که زن تو اون جامعه چه زجری می کشه و بعید نیست که اونجا زن فقط موجودی باشه که ازش هر جوری که بخوان استفاده کنن و به اوج آسمون رسیدن همسرشون ، هیچ مهم نباشه. اصلا بعید نیست،چون تنها مهم بوده اون آقا به لذت برسه وخانم تنها یک اسباب بازی کوکی بوده و نه یک انسان؛ همینو بس. هه. زن اون دیار،به ارگاسم برسه. زهی خیال محال.
3.جل الخالق؛ آخه دو نفر اینقدر شبیهه هم؟ عکستون،توی الپر !
آرام | September 17, 2006 06:05 PM
سلام امیر جان
وبلاگ www.he71.com براي یکی از دوستانمه که گاهی با هم سفر میریم فکر کنم مطالب و عکسهاش برات جالب باشه
قربانت
مهدی دولتی | September 17, 2006 06:36 PM
مشکل تو اينه که چار واحد روش تحقيق دکتر نيک گهر(احترامشون واجبه البته) يا دو واحد تکنيکهاي تحقيق فرامرز رفيع رو پاس کردي خيال ميکني علي اباد هم شهريه !!!
اصلا تو اين وسط چيکاره بيدي که توي هر مجلسي مياي روضه ميخوني.
اين آمارها خيلي هم خوبه و نظر صاحبش رو بايد ارج نهاد.
توبه کن و به رستاخيز ايمان بياور خاله.
زود باش تا ديرت نشده
خاله صفورا(...)
Safourahonar@yahoo.com
-----
:)) نه روش تحقیق چهار واحده و نه تکنیکها، دو واحد؛ ضمن اینکه شاگردی هیچکدوم از ایندو بزرگوار رو هم نکردهام، متأسفانه!
صفورا هنرمند | September 17, 2006 10:36 PM
این آمار از بیماران مراجع به بیمارستانهای دولتی استخراج شده است(نمونه آماری) . در این بیمارستانها بخش زنان ،تا حد ممکن توسط زنان اداره می شود . در هنگام آمارگیری هم از لغت ارگاسم استفاده نمی شود ،پزشکان زن حسابی حوصله به خرج می دهند.
-----
حالا اصلاً با خود واژه کاری ندارم؛ هرچند که تنها استفاده کردن/نکردن از اصطلاح مشکل رو حل نمیکنه... با بخش دیگهی کامنتتون کار دارم: منظورتون اینه که جامعهی آماری ـ که نمونه از اون انتخاب شده ـ زنانِ بیمارن؟ مسأله عوض شد که!؟ دو تا شد در واقع!
1 | September 18, 2006 11:28 PM
سلام...از فالاچي به اينجا رسيدم...به هر حال وجود وبلاگ شما نشان ميدهد که هنوز وبلاگهايي وجود دارند که ارزش خواندن داشته باشند و من تا به حال اسمشان را هم نشنيده ام...بگذريم...يک نکته در مورد مطلب ۲۶ مردادتان بدهم و بروم (نظر خواهي آن پست گويا فعال نبود)...اين عکس در نوبتهاي اول که در هفته نامه سلامت به چاپ رسيده بود حاوي دو انحنا در طرفين گل بود که ظاهرا حکم گلدان را داشت و در اصل طرحواره اي از اندام يک زن بود که گلبرگ درست در موضع مخصوصش قرار مي گرفت...به هر حال بعد از چند نوبت چاپ آن آگهاي خطوط گلدان حذف شدند و ظاهرا يک زنبور به تصوير اضافه شد...به هر حال نقدتان جالب و هوشمندانه بود!:)
-----
لطف دارین. توضیحتون هم خیلی جالب بود برام. کاش میشد اون آگهی رو هم پیدا کرد...
شراگیم | September 19, 2006 11:47 AM
سلام همشهري
-----
سلام! :)
bahar bi narenj | September 19, 2006 06:51 PM
زنان حداقل سالی دوبار سری به پزشک زنان می زنند ، برای چک آپ و از دست بی دقتی های بعضی مردان ،که نمی دانند که چه بکنند . حتا نمی دانند که قبل از نزدیکی باید دوش بگیرند .
-----
هنوز هم بگمانم توجیه کافی وجود ندارد! اگر بنا بر فرضِ گیریم درست شما، «همه»ی زنان، سالی دو بار ـ به هر دلیلی و از جمله بیدقّتی مردانی که دوش نمیگیرند ـ به «پزشک» مراجعه میکنند، آیا انتخاب مراجعان «بیمارستانهای دولتی» فلان شهرستان، میتواند «نمونهی آماری» خوبی از جامعهی آماری مورد نظر ما ـ یعنی «زنان» فلان شهرستان ـ باشد؟
مسلّماً نه! مثلاً من میتوانم ادّعا کنم که زنانی با پایگاه اقتصادی-اجتماعی فرودستتر به بیمارستان «دولتی» (همانطور که در کامنت پیشینتان آمده) میروند و دیگر زنها فرضاً میروند تا پزشک خصوصی ویزیتشان کند. چنین تحقیقی نهایتاً ـ با اعمال بسیاری قیود ـ میتواند بما بگوید که نود درصد زنانی که به بیمارستانهای دولتی مراجعه میکنند، فلانطور هستند.
یعنی در واقع اینطور که من از نوشتهی شما میفهمم، «تمامشماری» از زنانِ مراجعهکننده به بیمارستانهای دولتی، صورت گرفته و نه انتخاب نمونه برای جامعهی زنان آن شهرستان.
تازه، این در صورتیست که اصلاً پرسیدن از موضوعی که مد نظر محققها بوده، ممکن باشد؛ که هنوز عقیدهام بر این است که نیست. یعنی با روش پیمایش کمّی چنین امکانی نیست لااقل.
1 | September 19, 2006 09:57 PM
از مقاله که چيزي ديده نشد! يعني حتي همون يک درصدي که شما روش بحث داري هم ديده نشد. ولي ببين من فکر ميکنم مسائل اساسي تري هم وجود داشته باشه براي تحقيق. از جمله اينکه اساساْ زنهاي چنين شهري به فرض چندان هم دور افتاده نباشه اين حق رو براي خودشون متصور ميدونن يا خير؟ / تحقيق چنين مساله اي که بسيار خصوصي و مايه ي شرم و حيا ( و شايد نشونه ي بي شرمي) هست به اين سادگي ها امکان پذير نيست. جور کردن نمونه ي آماري توي شهري با خصوصيت گفته شده خيلي سخت خواهد بود.
آزاده | September 19, 2006 11:09 PM
عجب! حالا که نظرات ديگران رو ميخونم مي بينم چقدر شباهت :)) / خب ظاهرا نمونه ي آماري کامنتهات چندان مناسب نيست چون پراکندگي نظرات کمه ؛)
آزاده | September 19, 2006 11:14 PM
حق با شماست بايد منبع اش رو مي نوشتم.
golnaz | October 3, 2006 01:01 PM