« جامعهشناسی بالینی خانواده! | صفحه اصلی | چهرهی تو »
ادبیّات آگهی
در خانهی یکی از بستگان نشسته بودم که «خانوادهی سبز» را به دستم دادند و در یکی از صفحات میانیاش با آگهی پایین مواجه شدم. شعار اصلی آگهی این بود که «زن بودن یک مزیّت است» و «ژل شستشودهندهی بانوان» را تبلیغ میکرد. (پرواضح است که ترجیح میدادم رولان بارت باشم و در آرایشگاه، مجلّهی «پاری ماچ» را به دستم بدهند، با تصویر آن جوان سیاهپوست که به پرچم فرانسه سلامِ نظامی میداد!)
بهنظر میآید دربارهی این آگهی میتوان با کمک گرفتن از دو آرایهی «استعاره» و «مجاز مرسل» نوشت و نقد را با توسّل به این دو آرایه، به انتقادات فمینیستی کشاند و گفتمان فرهنگی پشتِ این آگهی را معلوم کرد. گرچه در اینجا بیشترین تأکید من، کمکگرفتن از نقد ادبی و پیدا کردن آرایههای موجود، برای تحلیل آگهی است و نقدِ فرهنگی کمی در حاشیه قرار میگیرد.
۱- استعاره:
بر روی ظرف و جعبه، تصویر «گل» نقش بسته است. اگر استعاره را بیانِ شباهت بین دو چیز ناهمانند بدانیم، از آنجا که محصول، ژلِ ژنیتال است، «گل» استعارهای میشود از اندام جنسی زن. میتوان کاملتر اینطور گفت که مطابقِ استفادهی یاکوبسن از محورهای «جانشینی» و «همنشینی» سوسور، گلی که بر ظرف نقش بسته، بر اساس جانشینی و طبق اصل مشابهت، استعارهایست از اندام جنسی زنانه. «گل» بهعنوانِ جانشین، بسیاری دلالتها را از جمله همانها که در آگهی آمده در خود دارد. نخست اینکه «گل» و «زن» بسیار در جای یکدیگر به کار گرفته شدهاند و مفاهیم جایگزینِ آشنایی هستند. جز این، «گل» مظهر «خوشبویی»، «شادابی» و «لطافت» هم هست. محصول ـ آنطور که ادّعا میشود ـ قرار است همینها را به ارمغان بیاورد.
بد نیست در اینجا دست به دامنِ مفهوم «وابستهی عینی» تی. اس. الیوت شویم: الیوت ـ به منظور نقد پیروان مکتب رومانتیک ـ شعر را فرافکنی «وابستهی عینی» میداند و «وابستهی عینی» را مجموعهای از اشیاء یا وضعیّتها و زنجیرهای از رویدادها میخوانَد که صورتبندی آن احساس «خاص» را پدید میآورند. شاید سرراستتر بتوان گفت که «وابستهی عینی» خویشاوندِ نزدیکِ نماد است. یا آنطور که هارلند مینویسد: «تصویری عینی که نمادیست از چیزی غیرعینی و چیزی فراسوی خویش را عرضه میکند.» به اینترتیب، گل، وابستهی عینی خوشبویی، شادابی و لطافت است و از همینروست که با استفاده از ژلِ پیورینتیم، زن بودن به یک «مزیّت» تبدیل میگردد: به مفهومی غیرعینی. با استعارهای که ذکرش رفت و نخستین هدف از به کارگیری آن ایجاز است، پیامرسانِ آگهی در واقع میخواهد ژلِ شستشودهندهاش، بیواسطه گل را به ذهن متبادر سازد و گل هم بیواسطه، خوشبویی و لطافت و پاکی و شادابی را: با استفاده از این ژل، تو ـ ای زنِ معمولی! ـ تبدیل به گل میشوی و گل بودن ـ یعنی زن بودن (دوشیزه یا بانو، فرقی نمیکند!) به علاوهی ژلِ ما ـ مزیّت است.
«وابستهی عینی» گل، کمک میکند که بینندهی آگهی فراموش کند که اصلاً ربطی منطقی و طبیعی بین ژل و گل ـ و به تَبَعش: گل و زن ـ وجود ندارد. بینندهی آگهی، تنها به قالبها و کلیشهها پاسخ خواهد داد: او احساساتش را به کالا تجویز میکند. حالا، کالا تبدیل میشود به منبع احساسی که استفادهکننده پیاش میگردد: اگر میخواهم شاداب و خوشبو و ... باشم باید ژلِ پیورینیم را مصرف کنم؛ چراکه پیورینتیم مصداقِ شادابی و سرزندگیست و شادابی و سرزندگی، خیلی خیلی بیشتر از آنچیزیست که من بابتش پول دادهام. پس، پولم به هَدَر نرفته: من، نه کالا که احساسی را خریدهام که کالا، «مصداق» ـ و نه نشانه ـ آن است: شادابی.
اکنون اگر گل، استعارهای از اندامِ زنانه باشد، زنبور ـ که حرکت میکند و در جستجوی شهد، به بوی گل روی میآورد ـ استعاره از چیست؟ نقدِ فمینیستی را با شدّت بیشتری میتوان از اینجا آغاز کرد. «گل» ـ زیبا و طنّاز و اغواگر ـ اکنون باید جلبِ نظر زنبورِ انتخابگر را کند. گل باید «زیبا»، «شاداب»، «لطیف» و «خوشبو» باشد (= زن باید از ژلِ ما استفاده کند) تا زنبور، بربگزیندش. نقدِ فمینیستی و گفتمانِ فرهنگیِ پسِ پشتِ این آگهی را به خودتان میسپارم و تنها این را یادآور میشوم که کاربستِ «استعاره» تا چه حد میتواند ایجادِ ایجاز بکند. پیامرسان، با استفاده از استعارهی مورد نظرش، صفحهها صرفهجویی کرده است.
۲- مجاز مرسل:
مطابقِ مدلِ یاکوبسن ـ که فیسک در کارش دربارهی تلهویزیون از آن بهره میبَرَد ـ مجاز مرسل ـ برخلافِ استعاره ـ بر اساس اصل مجاورت و همنشینی کار میکند. ولی باز، قاعدتاً هدفش ایجادِ ایجاز است. امّا، در این آگهی ـ گویا به دلیل عرفهای فرهنگی ـ نقض غرض شده: اگر هدف از آوردن آرایهی مجاز، ایجاز باشد، با مجاز کل به جزئی که در «ژلِ شستشودهندهی بانوان» آمده (کل= بانو، جزء=اندامِ جنسی زن)، دریافتِ معنا به تأخیر میافتد. ژل، قرار نیست سراسر بدنِ زن را بشوید! برای همین پیامرسان، دل از آرایههای ادبی میکَنَد و دست به تصریح میزند. او، در پایانِ توضیحش اضافه میکند: (ژنیتال). اگر کسی معنای واژهی «ژنیتال» را که در پرانتز (=در حاشیه، به مثابهی توضیح) آمده نداند، در نمییابد که کارکرد ژل چیست.
مجازی که در اینجا بهکار رفته، راه را برای نقدِ رادیکالتری باز میکند. چه طور بگویم؟ مثلاً به این میاندیشم که اگر پیامرسان میخواست «شامپو فرش» تبلیغ کند، چه تفاوتهایی باید ایجاد میکرد؟ احتمالاً هیچ! همینکه «ژلِ شستشودهندهی بانوان» را به «شامپو فرش» تبدیل کند، نیمهی بیشتر کار انجام شده. جز این، زنبور را میتوانست با تصویری تیپیک از یک تاجر فرش تعویض نماید. شعار «زن بودن یک مزیّت است» را با «داشتنِ فرشِ ایرانی یک مزیّت است» جابهجا کند و ـ اگر بخواهیم بدجنس باشیم ـ «مورد استفادهی تمام بانوان و دوشیزگان» را با «برای استفادهی فرشهای نو یا کهنه». حرفِ بیشتری برای گفتن نمانده...
مرتبط در «راز»:
داوود خطر!
موتورسواری و استقلالیافتگی (نشانهشناسی یک تبلیغ، با روایتی موازی از/نگاهی گذرا به: جایگاهِ موتور در فیلمهای مسعود کیمیایی)
ورزش اسطورهزده: مثالی دمدستی
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
=)) eyvaaaal... kheili khandidam
-----
آریای عزیز، خوشحالم که خوشحالی. :) امّا دوست دارم بدونم کجاش خندهدار بود؟
Arya | August 18, 2006 11:08 PM
من دو هفته ي پيش، اسکن اش کردم تا در موردش بنويسم... حيف که کارهاي ستاد خبري نگذاشت! عجب شانسي :(
هفته نامه ي سلامت هم همين رو داره.
-----
بهار عزیز، چرا حیف؟ هنوز هم میتونی بنویسی. نوشتهی من اوّلاً از منظر خاصی بود و ابزار ویژهای رو ـ یعنی نقد ادبی ـ بخدمت گرفته بود تا نقد فرهنگی انجام بده و در ثانی با استفاده از همین ابزار هم میشه بسیار پیشتر رفت و دربارهی چیزهای زیادی که قطعاً و حتماً ندیدهام، نوشت. بنابراین هم با استفاده از ابزارهای دیگه و هم با استفاده از ابزار موجود، میشه نقد رو توسعه داد.
بهرحال خوشحال میشم که نوشتهات رو بخونم.
بهار | August 19, 2006 01:37 AM
طوری به گشودن این راز نشسته اید که گویی خود زنبور عسلی هستید بر ژلی دل بسته.
-----
ممنون میشم اگه بهم بگین چه نشانهای در متن دیدین که چنین حس کردین؟
رومینا | August 19, 2006 09:03 AM
آخه ديگه مطلب تاپ نيست.
بهرحال خوشحال شدم از نوشته تون! :)
بهار | August 19, 2006 02:37 PM
مخاطب اين تبليغ گل بوده يا زنبور؟ اخه اصولا خوش بو بودن که بايد به درد زنبور بخوره!
يه لحظه فرض کنيد خطاب به زنبوره : -انتي باکتريال! (:
amiri | August 19, 2006 10:17 PM
فکر نمی کنم طراح این قدر که شما به فکر تحلیل این متن بودید روی طراحیش فکر کرده باشه! این احتمال رو چرا در نظر نمی گیرید که ممکنه طراح تصادفی و ناخواسته زنبور رو بغل گل ها گذاشته باشه ؟ یا اصلا چرا این احتمال رو در نظر نمی گیرید که عکس گل روی بسته ی ژل صرفا به منظور نشان دادن زیبایی باشه نه اندام تناسلی زن...؟!؟!؟!؟
sina | August 19, 2006 10:30 PM
سلام..تو واقعا در مورد بارت و دریداو یاکوبسن و ...و احتمالا اسم های دیگه که کماکان خیلی ها فقط اسم هاشو می دونن ،می خونی و می نویسی یا...؟اصلا مهم نیست!همینکه بین اینهمه ،خوب می نویسی خوبه.و دیگه...
-----
ممنونم :)
زینب حسن پور | August 20, 2006 02:46 PM
عالی بود! (نمیدانم اگر در آرایشگاه به جای پاری ماچ به بارت خانوادهی سبز میدادند و این آگهی را میدید چه مینوشت، اما فکر کنم اگر این یادداشت را میخواند حتما خوشش میآمد [ :)) و نمیدانم چطور میشود آنچه الآن نوشتم را توضیح داد. من نوشتهی شما را تحسین کردهام یا خودبزرگبینانهترین موضع زندگیام را گرفتم و جای بارت مرحوم نظر دادم! تن خودم که لرزید با آنچه گفتم! از سر تقصیراتم بگذرید!!! P: ])
اما جدای از شوخی، واقعا خواندنی و عالی بود. باید بگویم در برخورد اول با این یادداشت واقعا هیجانزده شدم. راستش این آگهی را من هم دیده بودم و در نظر اول دقیقا با دیدن تصویر روی محصول، یاد همین شباهت افتادم (راستش ووقتی توضیح داخل پرانتز را هم خواندممنتظر بودم ببینم چیزی از مجوز وزارتارشادهم گفته یا نه!!!)
راستش دربارهی تصویر باید بگویم خود گل به تنهائی شادی نمیتوانست یک نماد کامل باشد و خیلی وابسته است به فرم ساقهاش. اگر فرض بگیریم که طراحش ایرانی بوده، میدانسته حتی با توضیح ژنیتال هم نمیتواند پیامش را برساند (که اگر میتوانست به گمانم اصولا اجازهی تبلیغ نمیدادند) و با کشیدن ساقه بیشتر شباهت ایجاد کرده. شاید بشود گفت با اینکار استعاره را حذف کرده و ترجیح داده مستقیما اشاره کند (در واقع چیزی فراسوی خود عرضه نکرده. چیزی شبیه به خود را یادآور شده.)
به هر حال، با نقد فمینیستیتان کاملا موافقم. اما وسوسه میشوم یک نگاه دیگر به این تبلیغ رسما قالب کنم (که فکر کنم خیلی هم محلی باشد). در واقع مبلغ شایدنادانسته، تابوشکنی هم کرده. در نظام مردسالار بستهای که اصولا هر نماد زنانهای بایدفیلتر بشود و گفتن و اشاره به آن تابو است، تبلیغکننده در ملٱ عام این تابو را شکسته و نه تنها یک اشارهی مستقیم تصویری به یک تابو کرده، بلکه از آن نام هم برده. شاید بشودزنبور را هم در اینجا طراح تبلیغ دانست که زیرکانه نیشی به حجاب خشک مردسالارانه زده. (البته اعتراف میکنم این تحلیل با هیچ چسبی به این تبلیغ نمیچسبد و کماکان با نقد شما موافقم).
از طرفی عوامفریبی یا حتی یک اهانت هم میشود در گوشهای این تبلیغ دید که نوشته: "به علت استقبال بینظیر...". درواقع انگار تبلیغ نمیکند. ظاهرا این محصول مشتری خودش را داشته و تولیدکننده صرفا انگار خواسته لطفی به عموم بکند؛ و یا شاید بهتر باشد بگویم به زنبورها. از طرفی این اشاره توهینآمیز به نظر میرسد: "هیچکس متوجه نگاه کالائی به زن در این تبلیغ نشده و اتفاقا تعداد بینظیری از آن استقبال کردهاند". (با فرض اینکه احتمالا این محصول پیش از این هم تبلیغی داشته!) و اگر از این گزاره هم بگذریم، در این احتمالا شکی نیست که طراح این تبلیغ دست به عوامفریبی زده. به روز زن ملیـاختراعیـحکومتی وقتی دقت کنیم شاید دلیل این قضیه پیدا شود: در روز زن به بهانهی تقدیر و تکریم، اغلب لوازم منزل و جواهرات به زنان (مادران در این نظام) هدیه داده میشود. به بهانهی تکریم، وسائل آسایش مرد هدیهدهنده به زن داده میشود. حالا در این تبلیغ، زن بودن هم مزیت میشود. انگار میگوید: "تو که اینقدر خوبی. چرا برای زنبورها خوشبو نمیشوی!!!!؟" در واقع فکر کنم این تبلیغ رٱسا بیش از هر چیز بوی فریب میدهد!
(البته راستش دلم میخواهد کمی از نگاههای اولین رید ی فاصله بگیرم. جدای از اینکه بعضی محصولات بهداشتی ضررهای ودشان را هم دارند، تبلیغ نظافت شاید خودش چیز بدی نباشد. با اینحال نکتهای که باقی میماند این است که چطور هیچوقت هیچ تبلیغی برای نظافت مردها و زنبورها نمیشود "مرد بودن چیز بدی نیست اگر پایتان بو ندهد! اگر خوشبو باشید!!!" (بگذریم از تبلیغهای غیر ایرانی). تازه از این زاویه چندان نیازی به رادیکال بودن هم نیست. حتی محافظهکارها هم فکر کنم این تبعیض را ببینند.)
دربارهی مجاز مرسل، فکر کنم پیامرسان مجبور به آنکار شده (همانطور که پیش از این توضیح دادم). درواقع احتمالا پیامرسان میدانسته هر تکهای از نشانههایش میتوانند فقط برای گروهی قابل شناسائی باشند.
(البته اعتراف میکنم گل و زنبور کاملا کارآئیهائی که گفتید را دارند در این تبلیغ / و اعتراف میکنم دارم سعی میکنم ببینم چیز دیگری هم میشوددید یا نه! وگرنه کماکان بانقد شما موافقم P: )
خیلی طولانی شد... نکتهی آخر اینکه فکر کنم خیلی هم این نقد رادیکال نباشد. مشخصا در این تبلیغ برخورد کالائی به چشم میآید. همانطور که گفتید میشود نامهای دیگری هم در این تبلیغ گذاشت و کاری که این تبلیغ کرده، به گمانم رسما نقلیل دادن زنانگی از سوژهگی به ابژهگی بوده. اگر اشتباهنکرده بشوم، شاید بشودکار را تا اینجا پیش برد که گفت: اصولا مخاطب این تبلیغ زنبورها بودهاند. شاید فقط خجالت کشیدهاند بنویسند هدیهای مناسب!
باز هم باید بگویم نقدتان عالی بود (حتی دلم میخواهد بگویم کاش این نقد جائی چاپ میشد؛ که احتمالا شاید میتوانست حداقل آن "استقبال بینظیر" را از آن گوشه حذف کند) (میبخشید اگر زیاد بازیگوشی کردم در خواندن).
سرخوش باشیدو پیروز امیدوارم.
ساسان م. ک. عاصی | August 21, 2006 03:35 AM
سلام.
تازه پيدات كردم. فوق تخصصي نوشته شده بود. بايد با سبك نوشتاريت و ادبياتت اشناتر بشم تا نوشته هات ملموستر بشه برام.
به اين نوع تحليلت نياز دارم.
خوش زي
اميد | August 21, 2006 08:31 AM
پويان جان من بايد بگم اصولا در اين جور مسائل کمي تا قسمتي ناموسي وارد نشو:)
حميــدرضا | August 21, 2006 12:44 PM
متاسفم برای مجله خانواده سبز
متاسفم برای کسی که به این مجله و این آگهی مجوز می ده
متاسفم برای خودم که یه روزی کارمند این مجله بودم
haleh | August 21, 2006 04:11 PM
اي تاويل گرا...
اي شلاير ماخر...
اي ويلهلم ديلتاي...
اي ماکس وبر...
اي مشرب جمهور...
اي درويزن...
اي هرمنوتيک...
عجب نقد زيبايي از خودت در وکني!!!
safourahonar@yahoo.com
صفورا هنرمند | August 22, 2006 07:15 AM
سلام رفيق عزيز؛
يادداشتی با عنوان «بياييد رسانه باشيم» نوشتهام که در ادامه طرح مسائل مربوط به وبلاگهای ايرانی، پيشنهاد يا کوششی است در حد بضاعتم. اميد دارم که مورد نقد علاقهمندان به اين بحث قرار گيرد. ياعلی
AmiN | August 22, 2006 12:09 PM
خود متن این نشانه بود. می فهمم که زحمت کشیده اید و رمز تأثیر آگهی (یا تمایل آن به تأثیرگذاری) را باز کرده اید و غرابت استفاده از بخش های خصوصی آناتومی برای فروش محصول را به رخ کشیده اید، ولی مسأله این جاست که کاربرد غایی ادبیات همه ی آگهی های جهان رساندن آگاهی است، فقط این که اطلاعات رسانده شده به نحو خاصی دست چین می شوند و در واقع اطلاعی که مصرف کننده ی بالقوه پیدا می کند همه ی آنچه باید یا می تواند گفته شود نیست. شخصاً اگر نتوانم از خلال آگهی بفهمم که بالاخره فایده ی لازم یک محصول برای بدن ام یا خانه ام یا راحتی عزیزان ام چیست دچار توهم خوشبختی ناشی از مصرف نمی شوم و این یعنی تبلیغ شامپوی فرش مجبور است (دست کم در مورد من یکی) چیزی اضافه تر یا متفاوت از تبلیغ ژل بانوان داشته باشد تا متقاعد بشوم.
-----
ممنونم از توجّه و پاسختون :) بنظر من آگاهی رساندن نه هدف غایی که کوچکترین هدف ادبیات آگهیست. اطلاعات مورد نیاز شما، بدون هیچ حشو و زوایدی میتواند روی برگهای نوشته شود و بدستتان برسد. ولی سازندگان آگهی، با استفاده از کدهای حرفهای سعی میکنند شما را قانع کنند که محصول برایتان علاوه بر فوایدی که دارد، خوشبختی و آسایش همراه میاورد. برای همین وقتی که مثلاً فلان محصول آرایشی همراه میشود با تصویر فلان خوانندهی زیبا و خوشبخت و ...، دیگر کالایی که در پی خریدش هستیم، تنها کارکرد آرایشی ندارد: کالا ما را خوشبخت میکند... یا حتّا بیشتر: خوشبختی ما در گروی مصرف کالاست. اینکار را سازندگان آگهی از طریق کدهای حرفهای که دارند و در پیام بازرگانی و آگهی تبلیغیشان درج است، تسهیل میکنند.
از اینها گذشته، من هنوز نفهمیدم که چند خط نوشتهی پیشین شما در مورد من از کجا آمده بود؟ :)
رومینا | August 22, 2006 12:16 PM
سلام
از اشنايي با سايت شما خوشحالم.
با احترام لينک شديد
اميد حلالي
امید حلالی | August 22, 2006 02:56 PM
مطلبت خوب بود. لينک دادم. در پيوندهاي روزانه.
amene shirafkan | August 23, 2006 03:13 PM
خيلي خيلي جالب بود!اين جور قسمت هايش را بيشتر کنيد.خيلي بدرد ما گرافيست هاي مزدور مي خورد که به هر قيمتي مي خواهيم وارد ذهن مشتري بشويم و از آن ها يک مشت مصرف گراي چشم و گوش بسته ي بي فکر بسازيم...!(من که مي گم کسي که عقلش به چشمش است همان بهتر که گول بخورد.ما هم اين وسط نون مي خوريم!)
البته منظورم اصلا اين دست طراحي هاي مزخرف کيلويي نيست.چون طراح هاي خوب هم درست از همين روش استفاده مي کنند ولي در منتهاي ظرافت...بد نيست روي کارهاي قوي هم يک تاملي بکنيد.به نظرم اونجور تسخير ذهن جاي تشويق هم دارد!(آقا جنس مارو بخريد از خوشبختي مي ميريد!!!)
noghteh alef | August 23, 2006 08:55 PM
من از صحبتهای شما و دوستان چیز زیادی نفهمیدم ، ولی یک نکته بهداشتی در این بین هست ، این محصول و محصولات مشابهی که به عنوان ژل شستشو استفاده می شوند ،PH پوست را در بخش خروجی دستگاه زنانه ، روی ۴ تنظیم می کنند . همین اثر باعث حذف بوی بد و احساس راحتی می شود . اگر به کارکرد محصول توجه شود ، نوع تبلیغ چندان مهم نیست . این ژل از لحاظ قیمت مناسب و از لحاظ کیفیت هم نسبتاً مناسب است . به باقی قضایا که مورد بحث و جدل شد کاری ندارم .
1 | August 23, 2006 11:55 PM
دلیل کامنت اولی بنده: شما افشاگر دانای روش آگهی ژل و بلکه آگهی به طور اعم هستید و روش را هم خوب تحلیل می کنید. اما خود کنشی که بروز می دهید و نیز کیفیت این کنش نشانه ای است از این که آگهی جلب تان می کند و روی تان تأثیری شایان گذاشته است.
البته نه که بد باشد، تازه خوب هم هست: شرط نقد خوب هر متن یا موقعیت یکی هم این است که متن یا موقعیت به راستی شگفت زده ات کند.
مجموع باشید. متشکرم!
-----
ممنون :) آگهی جلبم میکنه، قبول... این جریان زنبور و اینها رو نگرفتم! ;) چون بهمین اندازه آگهیهای مربوط به مردانگی هم جلبم میکنه. مثلاً این محصول رو دیدین؟ دیروز به اتّفاق یه دوست خیلی نازنین دیدمش:
www.wellman.sjn.ir
تبلیغ نشه واسشون!؟ ;)
رومینا | August 24, 2006 09:33 AM