« پرسش | صفحه اصلی | صمیمیّت نو »
پرسشی دیگر
از پی پرسشِ پیشین، سؤال نظری دیگری ـ اینبار بیشتر توصیفی تا تبیینی ـ میپرسم:
اگر تعریف مکلوهان را از رسانه ـ بهعنوانِ امتداد بدنهایمان ـ بپذیریم، وقتی به بازیهای کامپیوتری (ویدئو گیمها) میپردازیم، در واقع داریم با خودمان بازی میکنیم... بگذارید روراست باشیم: بازی ویدئویی، مستربیشن الکترونیکیست! اصلاً همینکه ویدئو گیمها را با دستهی بازی (جویستیک) انجام میدهیم، کلّی دلالت نمادین دارد.
حالا با توجّه به عکس پایین، احساساتان را بیان کنید...
نه عزیزِ من! اینجا نه، برو و در وبلاگ خودت، احساساتت را بیان کن. اینجا، انواع و اقسام نظرها ـ جز بیان احساسات اروتیک ـ البتّه پذیرفته میشود!
پ.ن.۱. ممنون از ایدهی جانانهی آرتور آسا برگر ـ که در فارسی با «روشهای تحلیل رسانه» میشناسیمش. این یکی کتابش که دارم میخوانم نامش «Making Sense of Media» است و مثل «روشهای تحلیل...»، خیلی خیلی ساده و اتّفاقاً خیلی بامزّه. در دوـسه صفحه نظریهپرداز و متنِ مهمّی در مطالعات رسانه و مطالعات فرهنگی معرّفی میکند و بعد در بخش «In Practice» ـ که پس از هر فصل میآید ـ نظریه را در مثالی جذّاب به کار میبندد. در یک کلام، یک کتاب مقدّماتی که اصلاً خسته کننده نیست.
پ.ن.۲. طرّاحی پرسشهای مصوّر امتحانی، برای دروس نظری علوم انسانی پذیرفته میشود!
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
ایدهی فوقالعادهایست! به خصوص که برد و باخت در بازی و احساسات مثبت و منفی پیآمد هر کدام را میَشود با زود و دیر ارضائی و بد ارضائی مقایسه کرد. با اینحال این جویاستیک بیش از حد مردسالارانه است! چون مستربیشن هم زنانه است و هم مردانه و مثلا اگر من زن بودم، هیچ حسی راجع به مستربیشن نمیتوانستم نسبت به این عکس داشته باشم (مگر اینکه مکلوهان را رها کنیم و اصولا سوال را بچرخانیم و جویاستیک را به عنوان دیلدو ببینیم که البته باز به مستربیشن مربوط می شود، اما دیگر امتداد بدن نیست).
خب... به هر حال، باز دربارهی خودم و این مدل جویاستیک نمیتوانم چیز خاصی بگویم. از زمانی بازیهای الکترونیک را آغاز کردم که جویاستیکهای تخت آمده بودند و بعد هم که کامپیوتر بود و ماوس و کیبرد. با اینحال این هم به زعم من در این نظریهی مستربیشن الکترونیکی میگنجد. فکر کنم این جویاستیک همانطور که خودش قدیمی است، به مستربیشن سنتی هم اشاره دارد و با حساب دانش نوین جنسی که امروز هست، روشهای جدید بازی، مستربیشنهای جدید هم هستند (کلا مستربیشن الکترونیکی فکر کنم در این دانش نوین باید بررسی شود. چون بخشیش از طریق لمس جویاستیک است و بخشیش از طریق دیدن. فقط درگیری تن نیست، درگیری ذهن و چشم هم هست و نزدیکتر میشود به سکس. در واقع شاید همانطور که قدیم بازیهای کامپیوتری آسیبزننده شناخته میشدند و مضر و امروز بازی الکترونیکی محرک ذهن و خلاقیت است و توصیه میشود، مستربیشن الکترونیکی هم که دیروز مضر و آسیبزننده شناخته میشد با ابزار جدید، جانشین و تمرینی برای سکس شده است شاید!).
بههرحال، فکر کنم شاید حتی بشود، بازیهای الکترونیکی را سکس کامل هم دانست! (امیدوارم خیلی سفسطهگرانه نشود از این به بعدش!!!) اگر بپذیریم وقتی دو نفر با سکس دارند، بدنهایشان در امتداد هم قرار میگیرد (حداقل وقتی از سکس سالم و کامل صحبت میکنیم) میتوانیم بگوئیم بازیهای الکترونیکی جدید سکس کاملند. هر دو دست من بازیکن در حال لمس و ماساژ و نوازش کیبرد است و تکان دادن ماوس؛ چشمهایم خیره به چهرهی دلبر (مانیتور!!!!:))) و ذهنم درگیر روشهای جدید برای پیش رفتن. من بازی میکنم تا برنده شوم. تا خودم و بازی ارضا شویم. دنبال نقطهی حساس بازی میگردم و دنبال حل معما و بازی هم با پیچیدهتر کردن خودش من را بیشتر درگیر و تحریک میکند و خلاصه من و بازی در پی رسیدن به ارگاسم (دچار خودسانسوری شدم از ترس کامنتگیر!!!) که همان پایان بازی است پیش میرویم. و بازی که تمام میشود واقعا ارضا پیش میآید. و باخت هم که اوضاعش معلوم است: من بازیکن میشوم کارول کارول سفید کیشلوفسکی و بازی هم از من جدا میشود تا بروم خوب شوم و برگردم!!! P:
یک همچین چیزهائی به نظرم رسید... P: D:
/
پویان عزیز، سوالهای فوقالعاده محشری طرح کردید و کلی وجدآور. کاش لطف کنید برگهها را صحیح هم بکنید. من یکی که هنوز در خماری پاسخ سوال قبلیام! P:
/
سرخوش باشید و پیروز امیدوارم :)
ساسان م. ک. عاصی | July 29, 2006 02:19 PM
فکر نمي کنيد يه کم مردسالارانه بود اين طرح سوال؟!!!!
از زندگی | July 29, 2006 02:22 PM
خواستم بگم از شما بعيد بود! بعد ديدم نه ديگه. از شما ديگه هيچ چيز بعيد نيست ! :)
از زندگی | July 29, 2006 02:25 PM
سلام.احساساتم همان است که گفتنش به اصطلاح خوب نيست گفتنش! اما وبلاگ خوبي داريد.اگر به مديريت رسانه علاقه مند هستيد سري به من بزنيد.مي خواهم وبلاگم تخصصي مديريت رسانه باشد.سر بزنيد لطفا.
امید جهانشاهی | July 29, 2006 04:38 PM
این«هندل» ابزار گرایش«فرد» برای کنترل شرایط و قواعد «بازی»است. این همان چیزیست که رابرت پوتنام در کتابش «بولینگ آلون»-بولینگ تکی؟- تکنولژی فردی کردن سرگرمیها و برخوردها مینامد. اینترنت، تلویزیون و «واقعیت مجازی» نمودهای چنین تکنولژی اند. از این زاویه چنین ابزار تکنولژیکی برخوردها و مراودههای جامعه مدنی را تضعیف میکند و منجر به زوال «سرمایه اجتماعی» میشوند. در پژوهشی که اخیرن در (the journal American Sociological Review) منتشر شد، (Lynn Smith-Lovin) استاد جامعه شناسی دانشگاه دوک آمریکا این نکته را بر جسته میکند که در دو دهه گذشته یک فرد بطور متوسط یک سوم دوستان نزدیکش را از دست داده است. این به معنای از دست دادن حلقه دوستان نزدیکی استکه یک شبکه امن اجتماعی را تشکیل میدهند. چنین کاهشی دربرخوردهای رودر رو با دوستان نزدیک برای سلامتی کل جامعه نیز مضر است، چرا که همین حلقه نزدیک دوستی فردی استکه به درگیرشدن مدنی و عملکرد سیاسی منجر میشود.
از دید بودریار واقعیت و نیز امر اجتماعی تا پیش از ظهور رسانه ایش ، به رسمیت شناخته نمی شود و به محض اینكه وارد رسانه شد، بالكل قلب ماهیت داده و به یك واقعیت رسانه ای تبدیل می شود، واقعیت رسانه ای كه بودریار از آن با عنوان «حاد ـ واقعیت» برعكس امر واقعی، چیزی شبیه به یك نمایش است، یك شوی تلویزیونی كه مخاطب خود را سرگرم می كند و او را از روزمرگی در می آورد
مك لوهان نشان داد كه كلیشه های آفریده شده توسط رسانه های جمعی، چه نقش عظیمی در شكل تماس انسان های معمولی با پدیده های زندگی روزمره دارد
این معنا كه رسانه دشمن اصلی «تك بودگی» دانسته می شود و به جنگ عناصر، افراد و گروه های متفاوت و منحصر به فرد می رود، تفاوت ها را از بین می برد و احساس یكپارچگی در بین دایره مخاطبان خود ایجاد می كند .
Comment | July 29, 2006 06:30 PM
بعد چند وقت سر زدم ... همچين فضا يه کم جالبتر شده! دلم تنگ شده! (واسه شما البته!)
spenta | July 29, 2006 10:56 PM
يعني به همين خاطر است كه مردها بيشتر از زنها به بازيهاي كامپيوتري آنهم با اينجور دسته ها علاقه دارند؟؟ يا شايد رويشان نميشود بازي كنند.
ساراs | July 30, 2006 01:49 PM
با وجود اینکه مسئله جالبی مطرح کردی، ولی دیدگاه -بگذار روراست باشم- مسخره ای بود. بیشتر یاد تیزرهای تبلیغاتی افتادم.
hossein | July 30, 2006 11:41 PM
به هر حال فرهنگ اين چيزها رو هم داره
gray | July 31, 2006 05:28 PM
پستهاش بی ناموسی
کامنتهای بی ناموسی تر!
سیاوش | July 31, 2006 10:24 PM
هه!! چرا منو تحويل نمي گيري... بايد جور ديگه سلام کنم که جواب بدي...
سلااااااااااااااااااااام!!
ralvlin | August 1, 2006 12:48 AM
دید قشنگیه ای کاش با قضیه ی دسته خراب نمی شد چون این مستر بیشن رو بدون دسته هم میشه فرض کرد
رامون | August 1, 2006 08:12 PM
خوشم مي ياد که به غير از ... به هيچ چيز فکر نمي کنيد.چه شود آن مطالعات فرهنگي!!!
با خانم دکتر احمدنيا موافقمِ: از شما هيچي بعيد نيست!
مهرنوش | August 4, 2006 03:41 PM
سلام. سنگين بود اين پاييني ...
سوسن جعفری | August 4, 2006 04:57 PM
عمو جان! خدایی اول این عکس رو ندیدی بعد این ایده تابناک به ذهنت رسید؟
یا تو جمع دوستان راجع به جوی استیک شوخی می کردین و بعد به ذهنت رسید که یه ظاهر روشنفکرانه به قضیه بدی؟!
آخه به شقیقه چه ربطی داره!
MM | August 4, 2006 07:24 PM