« دکترها | صفحه اصلی | اخلاق »
آوازِ رمانتیک... نداره شنونده!
۱-
دوستِ عزیزی چند روزِ پیش میگفت پسرها «پررو» شدهاند و توضیح داد که هماندفعهی اوّل میگویند «بریم خونه!» گفتم شاید پسرها، پررو نشدهاند؛ فقط رکتر شدهاند...
۲-
مری اوانز ـ که متخصّص مطالعات زنان در دانشگاهِ کنت است ـ در کتاب، «عشق؛ بحثی غیررمانتیک» و در فصلِ «زبانِ عشق»، رویدادِ دادگاهِ انتشارات پنگوئن را برای چاپِ نسخهی سانسورنشدهی کتابِ دی. اچ. لارنس ـ عاشقِ خانم چترلی ـ و نظرگاهِ ریچارد هوگارت ـ متخصّص پیشروی مطالعات فرهنگی ـ را دربارهی این دادگاه، پررنگ میکند و میگوید از بعدِ دادگاه و تبرئه شدنِ پنگوئن (۱۹۶۰)، واژهی «فاک» به عرصهی عمومی چاپ و نشر پا گذاشت. از این به بعد است که آگهیهایی که در آنها افراد به دنبال «پارتنر» میگشتند، صریحتر شدند: دیگر خبری از وانمودکردن و پیغامهای رمزی نبود. و بعد از آن زمان است که ما حتّا از رابطهی جنسی دهانی کلینتون و مونیکا لوینسکی هم از طریق رسانهها باخبر میشویم!
۳-
به دوستم میگفتم شاید پسرها، پررو نشدهاند؛ فقط رکتر شدهاند و دیگر، کمتر از کدهای پیچیدهای ـ که ممکن است سوء تعبیر شوند ـ استفاده میکنند. اگر اینطور باشد و طرفشان هم کمتجربه نباشد، احتمالاً کارشان اخلاقیتر از وقتیست که اَدای عاشقی در میآورند؛ در حالیکه مقصودشان فقط جسمِ دخترِ مقابلشان است. (اینجا را نگاه کنید.)
۴-
شاید سویهی افراطی این اتّفاق، آنچیزی باشد که نامش را اوانز ـ با وامی که از گریر (متفکّر فمنیستی که کمکم دارم با افکارش آشنا میشوم) میگیرد ـ «صنعت سکس» میگذارد. شاید نتیجهی رواداری و آسانگیری جنسی برای زنان، تجارتِ جنسی، فشار مردانه برای ارتباط جنسی و دِفرمه شدن بدن زنانه در جهتِ خواستِ مردانه بوده باشد (که تا آنجا که میدانم خودِ متفکّران فمنیست همگی اینطور نمیاندیشند)؛ ولی دستِ کم انتظاراتِ متقابل، معلوم است.
۵-
صحبت از انتظاراتِ متقابل که شد، دوستِ خوبم گفت البتّه دخترها هم بیکار ننشستهاند! میگفت غیر از لذّتی که احتمالاً از عمل جنسی میبرند، بعضاً برخی انتظاراتِ مالی هم از طرفِ مقابلشان دارند و برآوردهشان میکنند و مثال میزد که مردی به کسی پیشنهاد داده «بیا خونهمون...» و پاسخ شنیده «باشه میام؛ ولی قبلش یه کم خرید دارم. بریم با هم خرید.»
۶-
خوب یا بد؛ همسالانِ من ـ و خصوصاً آنها که چند سالی از من کوچکترند ـ آموختهاند که بین نیازهای فیزیولوژیک و خواستههای سایکولوژیکشان فرق بگذارند و کمکم «زبان»ی را پیدا کنند که بتوانند صریح خواستههایشان را بیان کنند. هنوز این زبان، گنگ و درهمریختهست. خصوصاً توقّعات مالی این میانه هنوز جایگاهی گنگ و نارسا دارد؛ ولی جریانِ کلّی بهسوی صریحتر شدنِ این زبان را میتوانم حدس بزنم. تا وقتیکه این زبان ـ زبانِ «عشق» ـ گنگ و نارسا باشد، این نارضایتی را میشنویم که: من برای تو همهکاری ـ همه خرجی ـ کردم «ولی تا یک دفعه دلم چیزی میخواد [چه چیزی؟!]، میری میشینی یه گوشه ماتَم میزنی» یا «تو که سیصد و شصت و پنج روز سال، سیصد و شصت و چهار روزش رو دربهدری / برو چترتو سر یکی دیگه وا کن، دیگه حوصلهی منو داری سَر میبری».
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
دست از سر این خواننده های جدید بر دارین! عمرا در بهترین رویاهاشونم نمیدیدن که اینقدر حرفای روشنفکرانه (!) از توشون در بیاد ...
سیاوش | July 2, 2006 11:16 PM
نوشتتون خیلی جالب بود. راستش گاهی اوقات کم می بینم کسی بیاد رک و راست خیلی مسائل رو مطرح کنه...
sina | July 2, 2006 11:57 PM
نبود صراحت در زبان هر دو طرف را تا حدی گول می زند! ..................................... ولی یک چیز را نمی فهمم... چرا این صراحت الان از بین رفته؟ ... منظورم زمان است... چرا قبل یا بعد از این نبود؟ ... دلیل خاصی دارد یا یک تغییر عادی است که ممکن است هر موقع اتفاق بی افتد؟... در مورد آمریکا که دلیل داشت اما در مورد ایران هم همان دلیل وجود دارد؟ ... یعنی می توان به وجود آمدن این تغییر در ایران را هم با همان اتفاق دادگاه توجیه کرد؟... اگر دلیل همین بوده چرا این فاصله ی زمانی زیاد بین این اتفاق و اثرش در ایران وجود دارد؟...... ببخشید که این قدر سوال پرسیدم D:
-----
حتماً دلیل داشته. دادگاه انتشارات پنگوئن هم در مورد انگلستان (و آمریکای شمالی) فقط یه نقطهی عطفه؛ و نه علّت. :)
Greecicitic | July 3, 2006 02:07 AM
آدم ها رفته رفته کم تر خودشان را به خريت مي زنند.يا يک چيزي شبيه به اين.
noghteh alef | July 3, 2006 03:36 AM
آره... فکر می کنم حق با شماست... ولی در مورد ایران... از این «نقاط عطف» بزرگ معمولا توی ایران به وجود نمی آن... نمی دونم دقیقا دلیل به وجود نیومدنشون چیه ولی فکر می کنم به وجود نمی آن...
Greecicitic | July 3, 2006 02:59 PM
سلام
به نظر من همونطور كه همه كارها الان راحت شده اين مورد هم براي نسل جديد كلي راحت شده و نياز به مقدمه چيني نداره . نسل جديد ظاهرا مفهوم بهره وري در زمان و شكار فرصتها را درست درك كرده!
محسن | July 3, 2006 05:28 PM
اینکه میگویید صراحت در حال زیادشدن است شاید در بازه زمانی کوتاه قابل مشاهده باشد اما اگر کمی بازه را بزرگتر کنیم با اتفاق دیگری روبروییم. معنای رابطه جنسی تغییر کرده است نه اینکه صراحت بیشتر شده باشد. من فرهنگی ما موجود بسیطی بوده است که جسم و روح را دارا بوده است و آن را به گونهای متفاوت از حال ما درک میکرده است. قضیه فکر کنم پیچیده است. جسم و لذت جنسی لزوما همان معنایی نمیداده است که اکنون میدهد. زبان ما بازگوکننده آن وضعیت بوده است اما وقتی به بازه کوتاه حال میرسیم تغییرات در ذهن جامعه رخ داده اما زبان به همان سرعت تغییر نکرده است و برای همین ما ظاهرا با عدم صراحت روبروييم ولی اگر کمی اجازه بدهیم زبان به جهتی میرود که این مفاهیم جدید را بهتر بازگو کند و یا ظاهرا صریحتر شود
ساربان | July 3, 2006 10:00 PM
راستش به زعم من اصطلاح "پر رو شدن" (و تفکری که این اصطلاح در آن به کار میرود) در اصل میتواند علت همان فشار مردانه (در همان سویهی افراطیاش) و در کل علت مردمحور بودن ارتباط جنسی باشد (و جالب آنکه همزمان معلول و موجد این مردمحوری هم هست!). پررو، بیشرم/بیحیائی است که خواستی ممنوع دارد. و ارتباط جنسی در همین نظام مردانه است که تابو شده (حداقل بیان مستقیمش). پس تا وقتی که چنین بیانی وقیحانه باشد، به زعم من آن مردمحوری (و آن فشار مردانه) موجود است و شاید این پررو شدن اگر درست حرکت کند (چیزی که فقط میشود به آن امیدوار بود و درواقع هیچ امکان هدایتی ندارد!!!) بتواند محور را هم در این موضوع بشکند (اینبار، مثل خیلی از موارد دیگر، طرف مونث نشسته در قالب مردانه، خودش از منافع مردانه دفاع میکند. کسی که به او پیشنهاد ارتباط جنسی میدهد پررو است، چون قواعد مردانه را رعایت نمیکند).
روی همین حساب شاید حتی طرف متقاضی رک هم نشده! احساس میکنم چنین بیپردگی نوعی به مبارزه طلبیدن است (خواهناخواه مردمحوری هم دارد سنتی میشود و وقتی جنگ با سنت شروع شود، مردمحوری هم میرود در سویهی حریف! اما متاسفانه این مبارزه هنوز فمینیستی نیست. چون اگر کسی (شاید نه همه البته!) که چنین پیشنهادی میدهد، چنین پیشنهادی را به نزدیکان خودش بشنود... نتیجه مشخص است!!!) پس میشود گفت پسرها جنگطلبتر و ماجراجو شدهاند؟
دلیل دیگری که این بخش بالا را گفتم هم این بود که شاید اگر همین بیپردگی در دخترها هم پدید بیاید، بخش چهارم نوشتهی شما هم راه حلی پیدا کند. هنوز نگاه غالب در فرهنگ ما لذت زنانه را از ارتباط جنسی در حاشیه میبیند (شاید همینکه دوست شما گفتهاند "احتمالا لذت میبرند" دلیلی بر همین قضیه باشد. چون قاعدتاً و به طور طبیعی در ارتباط جنسی احتمالاً نباید وجود داشته باشد!!! حالا من هم نمیخواهم پررو بازی دربیاورم، اما به قول برشت آدم آدم است!) در نتیجه برای جبران لذتی که اشتباها یکطرفه شده انتظارات مالی هم مطرح میشوند. راستش اینجا هنوز جای یک تعادل و انتظار متقابل خالی است (حداقل دربارهی بخش بزرگی از جامعه!)
البته بهتر است بیشتر از این راه حل ارائه ندهم!!! P:
خلاصه اینکه، با شما موافقم که دارد مرز نیازها شخص میشود و باید بگویم حتی به نظر خوشحالکننده هم میرسد (حداقل این امکان هست که آمار لیلی و مجنونهای زودگذر پائین بیاید و شاید حتی اگر خوشبینانه آدم نگاه کند، آمار طلاق ؛)
حتی ممکن است چندسال دیگر شاعری بخواند ممممن اگه تتتو رو ننننبینمت، میرم سراغ یکی دیگه!!! :)))) P: (البته زبانم لال شود اگر بخواهم منکر "به خدا جز تو نه یاری نه کسی دارم / نه به دل غم نه به خاطر هوسی دارم" ها بشوم!)
ساسان م. ک. عاصی | July 4, 2006 04:04 AM
من فکر ميکنم که اين رک گفتن و رک بودن در اين زمينه بخصوص (سکث) چيزي جز طليعه شفافيت سکث (Transparency of Sex) كه بودريار در "اغواگري" به آن پرداخته نباشد كه آن هم نصف و نيمه و به روش ايراني در حال شكل گرفتن است...
در اين مورد در سرشك به زودي مطلبي رو مينويسم كه اتفاقا خيلي وقت بود براش نقشه كشيده بودم!
خوش باشي.
سرشك | July 4, 2006 07:56 AM
چه جالبه كه اين كامنت دوني حساس به متن (Text) هستش و من رو مجبور ميکنه که سکث رو با "ث" بنويسم تا "اجازه" داشته باشم محتواي كلامم رو منتقل كنم!
از اين نظر ميگم جالب كه هنوز فيلترينگ حساس به محتوي (Context) اجرائي نشده ولي اشتباها از اين اسم استفاده ميشه!!
خوش باشي دوباره!
-----
:)) حقیقتش اینه که من میخوام این سیستم حسّاس به متن رو حذف کنم، ولی نمیدونم چه جوری!!!؟ خلاصه شرمنده.
در ضمن منتظر خوندن مطلبت هستم :)
سرشك | July 4, 2006 08:09 AM
صراحت هيچ فايده اي نداشته باشه اينجور مواقع حد اقلش اينه كه آدم تكليف خودشو ميفهمه...از بلا تكليفي نجات پيدا ميكنه...يه سري وظايف جديد تعريف ميشه واسش...كلان من همه جا با صراحت موافقترم تا با استعاره و كنايه!
سعيده | July 4, 2006 09:18 AM
با نظرات ساسان. م.ک کاملا موافقم
نسرین | July 4, 2006 03:43 PM
سلام ببين پويان من جواب ايميلت رو دادم. اما يک پيشنهاد دارم. اگه ايميلم رو دريافت کردي بگو تا من پيشنهادم رو برات بگم ... چون مطمئن نيستم ايميلم رو ميگيري يا نه. و ممنون!
در مورد مطلبت هم با اخلاقي تر بودن موافقم:)
فعلآ باي
-----
بله! ایمیل به دستم رسیده :)
zharvan | July 4, 2006 05:04 PM
دوستی که پس از سالها ازخارج به ایران برگشته چنین مشاهده میکند که در دوران شاه «عشق» برای اقشار متوسط جامعه «آزاد» بود، و در دوران جمهوری «فاک»، به برکت شرعی صیغه «آزاد» و فراگیر کل جامعه شده است. حال این نشان از تغییر نسل و شرایط دارد و یا روی دیگر همان سکه است امری است قابل بررسی. باید دید که این آزادی شرعی/حقوقی چگونه در زبان بازتاب شده است. در هرحال در فقدان آزادیهای مدنی، ملت محروم و غیور ما به این هدیه نادر قانونی جمهوری اسلامی محکم چسبیده اند و ازآن برای تنش زدایی جسمی/ روانی به وفور بهره میگیرند .
Anonymous | July 4, 2006 07:16 PM
در کل موافقم. اين نتيجه يک کنش عقلاني است. وقتي دايره دانايي هاي بشري بيشتر مي شود مي فهمد همان تفاوت بين نیازهای فیزیولوژیک و خواستههای سایکولوژیک اش را؛ بنابراين ديگر لازم نيست خودش را گول بزند يا داستان بنويسد! مخاطب اش هم مثل او به اين درک رسيده است پس مي داند براي چه بايد برود خونه!
Ali Amir moayed | July 5, 2006 05:13 AM
هیچ چیز مثل داشتن تخیل س ک س را دوست داشتنی و معنادار نمی کند. در واقع مثل اینست که دکمه ی autopilot را فشار داده ای و نشسته ای کنار و داری سرعت را تجربه می کنی. ولی مهم تر از همه این باید باشد که یافتن زبان گفتن رازهای درون اصلا اینقدرها مهم نیست که یافتن تعادلی زیبا میان اقرار و پرسش.
roya | July 7, 2006 03:29 AM
ببخشید وب شما وبلاگه یا وب سایت؟اگه وبلاگه چرا wsداره اخرش؟ممنون میشم توضیح بدین برام...
-----
احتمالاً وبلاگه. ولی خب... دابلیو اس یعنی وبسایت گمونم! :))
جوجو | July 7, 2006 10:57 PM
ال-الحساب يک متني نوشتم سرسري راجع به دوست داشتن که خوشحال ميشم بخوني!
خوش باشي!
-----
ممنون :) خوندم و لذّت بردم.
نظرِ خوشبینانهتر (و رمانتیکتر!) من رو هم اینجا ببینین:
http://www.pouyan.ws/archives/000868.php
سرشک | July 8, 2006 02:06 AM
بسم الله
انقدر پر رو هستم که اگه چيزي رو بخوام رک و رو راست بگم
ولي دغدغه و سوال امروز من چيز ديگريست که هنوز براش جواب ندارم. اينکه آيا س ک س با يک نفر غيرکسي که دوستش داريم يا قرار باشد دوستش داشته باشيم يا باهاش زندگي کنيم، آیا در رابطه ی عاطفی و احتمالا کل زندگی آینده از عاطفه تا زناشویی مشکل و اختلالی ایجاد می کند؟! آیا شما براش جوابی دارین؟
-----
کسی برای محمد جوابی داره؟
محمدمسيح | July 8, 2006 03:22 AM
سلام پويان جان. شما که در مورد ترانه مي نوشتي هميشه دوست دارم نظرت را راجع به اين مقاله بدونم: http://www.reza457.persianblog.com/1385_4_reza457_archive.html#5262870
-----
سلام رضا جان! :) چشم... با دقّت میخونم و در اوّلین فرصت نظرم رو میگم :) مشتاق دیدار!
reza | July 8, 2006 11:31 AM
بالاخره چي شد؟بابا راز وبلاگه يا وب سايته؟؟؟آدم خوبه که چيزايي که بلده خب به بقيه هم ياد بده ديگه...آگه وبلاگه چه جوري ژس اينجوريه؟اگه وبسايته که خب جواب سوالم رو گرفتم ولي اگه نه....؟)):
-----
از من میپرسین، وبلاگه! سر اسم که دعوا نداریم که! :))
جوجو | July 8, 2006 01:16 PM
یه سوالی دارم از محمد
"اينکه آيا س ک س با يک نفر کسي که دوستش داريم حتی اگه نخواهیم یا بهتر بگم نتونیم باهاش ازدواج کنیم مشکلی داره؟یا حتما باید آخرش به ازدواج ختم بشه تا بلامانع باشه؟؟!!"
سوال بعد...
منظورتو از این جمله ات نفهمیدم"...يا قرار باشد دوستش داشته باشيم"یعنی چی؟یعنی مجبور بشی کسی رو دوست داشته باشی؟؟!!!
و در جواب سوال خودت...
به قول استاد شادرو اگه همیشه در جواب هر سوالی بگیم بستگی داره هیچ جایی واسه ایراد و اشکال تراشی نمیمونه!(:
پس منم میگم "بستگی داره"
به اینکه چقدر تو زندگی حال یا حتی آینده آدم بخواد"عقلانی"یا "علطفی" برخورد کنه!!!؟
به اینکه چقدر زندگی حال رو وابسته یا مرتبط بدونه به اینده!!!؟
به اینکه تعریف آدم از تعهد چی باشه؟!!!
به اینکه تو "حال "زندگی میکنه یا "آینده"؟؟!!
و به یه چیز دیگه که واسه خودم سوال بوده یه وقتایی "که تعریف آدما از س ک س چیه"؟
صرفا ارضای نیاز جنسیه و بدون کوچکترین عامل جاذب عاطفی توانایی رفع نیاز رو داره؟؟؟؟؟؟
سعیده | July 8, 2006 01:39 PM
خب! من هم سوالی دارم! آیا س ک س یک نیاز فیزیکی است یا یک قاعدهی رفتاری (یا شاید بهتر باشد بگویم یک قانون ارتباطی/ در واقع نمیدانم برای چنین حالتی از س ک س چه نامی مناسبتر میتواند باشد!)؟ یا یکی از آداب اجتماعی؟
قاعدتا اگر جواب، دو مورد آخر باشد، مسائل بیشتری را هم تحت تاثیر قرار میدهد، به خصوص وقتی جامعه و رفتار، کاملا مطابق با الگوهای مردمحور باشند و تعریف شده باشند. البته به روابط موازی و همزمان اشاره نمیکنم (ارزشگذاری هم نمیکنم!) اما وقتی به عنوان یک نیاز فیزیکی در نظر گرفته شود، نمیدانم چطور میشود غیر از با تعاریف دینی و تعاریف مردانه ارتباطی با "کل زندگی آینده" پیدا کند (چرا! اگر بحث بیماری باشد، س ک س نامناسب و رعایت نکردن بهداشت جنسی، میتواند تاثیرات مخربی هم داشته باشد. ولی در غیراینصورت، به زعم من تنها وقتی میتواند با آینده ارتباط برقرار کند که وجدان (با تعاریف سنتی) و اخلاق مطرح شود. وقتی س ک س به صورت گناه، عمل مذموم و شنیع و به قول قدیمیها "خاکتوسری" شناخته شده باشد، بیشک روی روابط عاطفی، زندگی زناشوئی و خیلی چیزهای دیگر تاثیر میگذارد (راستش به زعم من این نوع س ک س که خاکتوسری لقب گرفته، بین زن و شوهرها هم میتواند خطرزا باشد!!!)
اما بدون حضور تابوها و تعاریف بازدارنده، س ک س سالم چه مشکلی میتواند ایجاد کند؟ (باز اینجا هم قطعا تفاوتی هست بین س ک س با کسی که دوست داشته میشود و با یک غریبه. بیشک س ک س با یک فرد مورد علاقه تاثیر روانی بسیار مثبتی هم میتواند بگذارد. و از طرفی بیتجربگی در مسائل جنسی بیشتر میتواند تاثیر منفی روی "کل زندگی آینده" بگذارد./ به هر حال همهی اینها به گمان من کاملا بستگی دارد به اینکه س ک س چطور تعریف شود؛ در چه جامعهای و فرهنگی. باز هم میگویم س ک سی که با عذاب وجدان همراه باشد (حتی با همسر!) فکر کنم آسیبهایش بیشتر از مزایایش باشد. اما دوباره سوال پیش میآید که چرا عذاب وجدان؟ احتمالا مردان غیر مردد پاسخ میدهند: به خاطر غیرت و ناموس!
سرخوش باشید امیدوارم. :)
ساسان م. ک. عاصی | July 8, 2006 06:38 PM
برادر
کلمه سوم خط چهارم مورد پنجم (چه ترتیب جالبی) فتحه داره یا ضمه!!
-----
فتحه جانم! فتحه!
اتاتا | July 8, 2006 07:02 PM
خب پس میشه بگین چه جوریه عضویتش؟آخه من میخوام وبلاگ درست کنم ولی با همین پسوندی که شما دارین ولی نمیدونم چه جوری؟
-----
دات دابلیواس رو درست مثل دات کام یا دات نت و ... باید بخری.
جوجو | July 8, 2006 09:48 PM
ممنون..بابا اول بهار...از اول میگفتی که منم اینقدر کیلید نشم که گویا سبب برهم ریختن اعصاب شریف و وقت گرانبهاتون بشم...((:
ممنون دکتر...ممنون...
-----
چاکریم پروفسور!! ولی خداییش نه اعصابم بهم ریخت و نه وقتم هدر رفت. فقط از اوّل نفهمیدم که منظورت همچین چیزیه! همین! :)
جوجو | July 9, 2006 09:36 AM
چند وقتي بود که داشتم به روشنفکر شدن مردم (البته قشر خاصي از مردم و صد البته روشنفکري به تعبير من و شما) در مورد سکث اميدوار مي شدم که چه خوب مثلا رابطه ي جنسي يه نيازه دو طرفست و هردو طرف از اون لذت مي برن و ....
خوشحال بودم که پسره راحت مي گه "بریم خونه"
نظرات برخی دوستان رو هم که شنیدم و خوندم خوشحال تر شدم.
فقط یه سوالی برام پيش اومد .انکه چرا اکثرا پسرا يا اقايون اينقدر روشنفکر شدن؟
حالا واقعا مرد ها روشنفکر تر شدن يا زرنگ تر؟؟
منظورم از زرنگتر هم که حتما روشنه!
شما چي فکر ميکني؟
amiri | July 14, 2006 11:19 PM