« در بابِ تفاوت مینیبوس و اتوبوس | صفحه اصلی | محمد درپور »
از ۲۸ خرداد بگویم!
من هم: برای فراخوانِ علی
فحش دادنها به ۲۸ خرداد پارسال برمیگردد؛ امّا حتّا ذرّهای پشیمان نیستم. بله... برای من هم اتّفاقاً یکسال گذشت! روزهای قبل از انتخابات را بیشتر در حال گپ و گفت با دیگران گذراندم تا راضیشان کنم به معین رأی بدهند؛ بعضی پذیرفتند و بعداً فحش دادند؛ بعضی پذیرفتند و فحش ندادند؛ بعضی نپذیرفتند و فحش دادند و بعضی نپذیرفتند، ولی فحش هم ندادند!
فکر کنم نظرم دربارهی انتخابات و ایدهی کلّی رأی به معین اینجا باشد. شاید عجیب بنظر بیاید، ولی همانوقت گفتم که مهمترین شعار معین که تشویقم میکرد بهش رأی بدهم «دولت بدون سانسور» بود.
بههرحال، من هم مثل خیلیهای دیگر احتمالاً هدفم قانع کردن تحریمیها بود برای شرکت در انتخابات. برای همین شروع کردم به ارائهی نظریّات درخشانم در جمعهای دوستانه! عمدهی نظرهایم در گفتگویی با سینای عزیز شکل گرفت که سابقهاش در وبلاگ سینا هست. (اوّلیش اینجاست و باید هی ادامهاش بدهید!)
دستِ آخر هم، در همایش حامیانِ معین شرکت کردم، که خیلی خوش گذشت! :)) آخرِ خنده بود، هم کارهای تشکیلاتی طنزآمیز دوستان و هم از آن بامزّهتر اینکه یک عالمه از آدمهایی که رد میشدند آشنا بودند و ما دستِ جمعی صدایشان میزدیم و آنها برمیگشتند طرفِ ما. گمانم اطرافیانمان فکر کردند که ما بچّهمشهوری چیزی هستیم! غافل از اینکه فقط در منطقهی مناسبی نشسته بودیم.
شب قبل از انتخابات هم که فکر میکردم دیگر همهی رأیها مالِ ماست و فقط مانده رأی ایرانیهای خارج از کشور، با معرّفی و راهنمایی دکتر صدری عزیز، نامهی پایین را برای عدّهای از ایرانیان خارج از کشور عضو یک فهرست بحث ایمیلی فرستادم، که بسیار بسیار تأثیرگذار بود و احتمالاً یکی دو رأی به مجموع آرای معین اضافه کرد!!
Dear Shahbaz
Let's take your phrase: `bad' (or non-democratic) governments come from `bad' (or non-democratic) societies. Let's also agree on weakness of democracy in Iran. But are we allowed to further criple democracy because of its weakness? I think if we accept the fragility of democracy, we have to strengthen it. a
If we believe in democracy and agree that democracy is our only capital in social and political transactions, what should we do when we find weakness in it? Don't we have to take care of and remedy them? Or should we throw the baby out with the bathwater? a
I agree: the problem is rooted in people. Yes, democracy is a two-sided process. It needs re-arrangements in civic society more than reform in the structures of the state. If we want to achieve democracy, it's necessary for both, the state and the society to be democratized. But, for many reasons I reject the boycott as a method of achieving democracy. I chose to vote for Moin's ideas and movement rather than for him. If I wanted to choose a person, I would have voted for Rafsanjani or Ghalibaf. I voted for him because his plan aims at establishing democracy and human rights. One can try to democratize the state by voting in the right politicians and try to reform society at the same time. a
One long term program (reforming society and people) doesn't exclude the other (political participation.)
I can't reject democracy because of its weakness. On the contrary, I try to choose a rational procedure to strengthen democracy and spread it over civic society. a
Pouyan, Tehran
آنچه اطرافم میدیدم باعث شد که امیدوار باشم به انتخابِ معین. نه تنها من، که دیگران هم خوشبین بودند: سینا قبل از انتخابات زنگ زد و تبریک گفت که کاندیدای مورد نظرم رأی خواهد آورد؛ یعنی اینقدر مطمئن بودیم! حتّا روز انتخابات، خبرهایی که از دوستانِ حاضر در ستاد میرسید، خوشبینانه بود... ولی نشد دیگر! کِی فهمیدم که نشد؟ شنبه... با نیما اوّل رفتم مرکز که تا آنجایی که شمرده بودند، در غم با خانم صالحی شریک بشویم و بعد رفتیم مؤسّسه و آنجا دیگر مطمئن شدیم که ای بابا... اوضاع معین خیلی خرابتر از این حرفهاست که ما میپنداریم. باید قیافهی اقتصاددانهای تراز اوّل مملکت را آنلحظه میدیدید!
خاطره و تجربهی خوبی بود؛ خصوصاً اینکه آمیخته با وقایع دیگر و کوه رفتن و ورزش رفتن و همهجا مخزدن بود... نشد دیگر؛ چه میشود گفت!؟
بگذارید دستِ آخر از تکنیکهای روایی هم استفاده کنم و برگردم به اوّل نوشتهام: همانوقت بود که فحش دادنها شروع شد!! امّا بگویید حتّا اگر ذرّهای پشیمان باشم...
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
براي طرفداران معين تجربه ي تلخي بود اما حقايق بزرگي رو ثابت کرد.
آزاده | June 18, 2006 09:46 PM
ول کن بابا اين حرفاي .. . سياست اخه و بده
امشب کيفم کوکه و سرحالم .
هر کي تونست بگه چرا؟؟؟
يه مقدارش به هفت تير مربوط ميشه.
نه ميدون هفت تير بلکه روز هفت تير امسال!!
خب چرا؟؟؟
صفورا هنرمند | June 18, 2006 11:59 PM
احتمالا اين خوش بيني بيش از حد شما را خود دكتر معين هم داشت كه علنا ميگفت شوراي نگهبان يا - البته در برخي موارد - قانون اساسي را هم قبول ندارد!
علي | June 19, 2006 12:20 AM
آي گفتي داغ دل ما هم شهري هاشم تازه كردي...خدائيش ولي باورش سخت بود...بازم دوباره داغ دلم تازه شد...ممنون همدرد عزيز...
سعيده | June 19, 2006 03:41 AM
دوم خرداد 76 رو با 28 خرداد 84 مقایسه می کنید؟ فعالیتی که 2 خرداد بود به نظرم غیر ممکن بود بوی 28 خرداد هم باشد. شما که بیشتر تو جو بودید تجربتون چی میشه ؟
من خودم به عنوان فردی که یکسال کوچیک بود برای رای دادن، مخ 6 نفر رو زدم و حتی شب مرحله ی دوم 6 نفر را به همراه دوستم سوار ماشین کردیم بروند به هاشمی رای بدن. یک شب مونده بود به مرحله ی اول هم کل کوچه های تهران پارس رو راه رفتم و برای معین تبلیغ دم در خونه ها انداختم و به آدما دادم، جز این که مسخره شدم توسط عده ی زیادی، پاهام خسته شدند و به شدت درد می کردن، وقتی نتایج اومد تا چند روز خودم نبودم! نتایج مرحله دوم هم که اومد، به این نتیجه رسیدم سال های بعد اگر رو کمتر از صد نفر نمی تونم تاثیری بذارم بی خودی خودمو خراب نکنم برم مخ 6 نفرو مثل پارسال بزنم. 2 نفر از اون 6 نفر دوست نداشتن شناسنامشون سیاه بشه و یکیشون حتی 76 و 80 هم رای نداده بود. بیچاره داشت رکورد میزد تو رای ندادم، خرابش کردم! خلاصه درس خوبی ازین انتخابات گرفتم. این که میدون تجریش دیدم بسیجی ها برای تبلیغ احمدی نژاد بلند به هاشمی فحش میدادن، موقع شربت پخش کردن از خودشون عکس می گرفتن تا به حاجی برسونن عکسارو، این که مردم چقدر ساده احمدی نژاد رو نشناختن و حتّی چیزی راجع به فعالیت هاش تو شهرداری نفهمیدن... درس جالبی بود ولی تجربه ای محزون کننده.
sina | June 19, 2006 10:04 AM
baeid midoonam inke migid zarrei pashiman nistid sehhat dashteh bashe va inke in technique revaeiye akhare neveshtatoon kolli be keifiate kolliye matnetoon afzoode!
moostive | June 21, 2006 04:22 AM
يه پست جديد بذار.
اينقد هم منم منم نکن بچه!!!
Safourahonar@Yahoo.com
صفورا هنرمند | June 22, 2006 05:24 AM
پويان عزيزم سلام
خاطره اي زنده شده در اين چند روز که تلخ ديروز و شيرين امروز است
بر تجربياتم بسيار افزوده و چشم چهارمي در من متولد گشته است ( از اين بابت شيرين )
در هر صورت شکست پليست به سوي پيروزي را زياد شنيده ايم
دور نيست آن روز که نيک ميداني کدامين روز است .
babak ahmadi | June 26, 2006 01:16 AM