« نامگذاریِ وارونه - ۱ | صفحه اصلی | دربارهی تلفن ـ دربارهی من »
نامگذاریِ وارونه ـ ۲
بخشِ نخست را اینجا بخوانید: نامگذاریِ وارونه ـ ۱
***
نامگذاریِ وارونه ـ ۲
علی شیوا
* در نمونهی پیشین دیدیم که ایرانیان درست یا نادرست لقبِ عادل را برای انوشیروان پذیرفتهاند، امّا همیشه اوضاع ازین قرار نیست. در تاریخ صدر اسلام بارها از کسی به نام «عمرو بن هشام بن مغیره» و با کنْیهی «ابوالحِکَم» (= پدر و دارندهی حکمتها) یاد شده است که گرچه مردی کاردان از اَشراف قریش بود، ولی در میان مشرکان مکّه از مخالفان و دشمنانِ سرسخت مسلمانان به شمار میرفت. پس از آنکه ابوالحِکَم برادرِ مادریِ خود را به گناهِ پذیرش اسلام زندانی کرد، پیامبر او را «ابوجهل» نامید و به مسلمانان دستور داد که وی را چنان خطاب کنند. (دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۵، درآیندِ «ابوجهل»، ص۳۰۵) در تاریخ معاصر هم میبینیم ایرانیان که در جنگ با عراق از «صدّام حسین» دلِ خونی داشتند، واژهی حسین را ـ که گویا پدر یا جدّ پدریِ صدّام است ـ از مقولهی نامگذاریِ وارونه یافتند و به او لقب «صدّام یزید» دادند.
* از نامبارکیِ رنگ سیاه و نامگذاری وارونه بر غلامان سیهچرده (کافور و مبارک و قدمخیر) سخن گفتم. در زبان فارسی واژهی «روسپی» که برای زنان بدکاره به کار میرود، کوتاهشدهی «روسِپید» (روسفید) است و به کنایه معنای وارونه (روسیاه) میدهد. (بنگرید به: مفلسِ کیمیافروش؛ نقد و تحلیل شعر انوری، دکتر شفیعی کدکنی، ص۳۲۰)
* از کارکردِ نامگذاری وارونه در طنزآفرینی سخن به میان آمد. شاید یادتان باشد که در برنامهي رادیوییِ «صبح جمعه با شما» شخصیّتی بسیار خسیس بود که منوچهر نوذری با لهجهی جهودهای ایران نقش او را بازی میکرد؛ نامِ این مرد ناخنخشک، «آقای دستودلباز» بود!
* چنانکه تا بدینجا دیدهاید، نخستین و بیشترین نمونههای نامگذاری وارونه را از زبان مردم یا زبان گفتار آوردهام. ریشههای این شگرد زبانی را بیگمان باید در زبان مردم جستجو کرد؛ هنگامیکه به جای «عالی» از شدّت اشتیاق، «محشر» میگویند یا برای دستانداختن و ریشخند، کسی را «نابغه» و ـ بهتازگی ـ «آی کیو» لقب میدهند؛ یا «دستت درد نکند» را هنگام سرزنش بر زبان میآورند یا در گلایه از کسی که پس از مدّتها حالشان را میپرسد، «از احوالپرسیهای شما» میگویند و یا «ناغافل» را ـ گویا بی هیچ دلیلی ـ در معنای «بیخبر» به کار میبرند! ...
* از رهگذرِ همین زبان مردمی است که میتوان در ضربالمثلهای فارسی نیز ـ که ساختهی ذهن و زبان مردم است ـ دنبالِ ضربالمثلهای وارونه گشت، کاری که در هیچیک از کتابهای بلاغت ندیدهام. این نمونهها را ببینید: گل بود و به سبزه نیز آراسته شد؛ هر دَم از این باغ بَری میرسد؛ سالی که نکوست، از بهارش پیداست. در اینجا دیگر نه با نامگذاری وارونه، بلکه با جملههای وارونه روبرو هستیم!
* گفتم که هنگام طبقهبندیِ نامهای وارونه در دانش بلاغت، آن را استعاره یا مَجاز قلمداد کردهاند. در اینجا میافزایم که شاید جای دادنِ آن در دستهی «کنایه» درستتر باشد؛ اگرچه به گمانم واژهها و جملههای وارونه، در مرز میان مجاز و کنایه شناورند. نمیخواهم اینجا به تفاوتِ ایندو بپردازم، تنها میگویم که در کنایه ـ بر خلاف مجاز ـ ممکن است شنونده معنای حقیقیِ جمله را برداشت کند و معنای کنایی را درنیابد. لابد در مجموعههای طنز تلویزیون دیدهاید شخصیّتی که از دست کارِ شخصیّت دیگر حسابی عصبانی است، جملههایی بهظاهر محترمانه و تشکّرآمیز ولی وارونه بر زبان میآورَد و به طرف اصطلاحاً گوشهکنایه میزند، امّا دوّمی جملهها را حَمل بر ظاهر ميکند و تشکّرها را پاسخ میدهد؛ و این واکنشِ سادهلوحانه، آشفتگی و پرخاشگریِ شخصیّت اوّل را سبب میشود... بدینسان ما در نمونهی پیشگفته با جملههایی سروکار داریم که کنایه در آنها با قرینهی معنوی همراه است، یعنی در ظاهر جمله نشانهای برای فهم معنای کنایی نیست و شنونده خود با توجّه به رویدادهای گذشته و عملکردش میباید کنایه را درک کند.
در تاریخ معاصر ایران، بهرام مجدزاده ـ نمایندهی دورهی هفدهم مجلس شورای ملّی و یار دکتر مصدّق ـ که با استعفای دستهجمعیِ نمایندگان مخالف بود و مجلس را آخرین پشتوانهی قدرت ملّیون میدانست، وقتی در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ خبر کودتای نصیری را از رادیو شنید، این تلگراف را از کرمان به مصدّق مخابره کرد: باش، تا صبح دولتت بدمد/ کاین هنوز از نتایج سحر است. (هواخوریِ باغ، دکتر باستانی پاریزی، انتشارات علم، ص۳۸۵) پیداست که این بیت با توجّه به اوضاع آن روزها (= قرینهی معنوی) یکسره در معنای وارونه به کار رفته است.
* سرانجام آنکه در گفتار، جدا از قرینهی معنوی، آهنگِ جمله ـ که در زبانشناسی یکی از سه واحدِ «زبَرزنجیریِ» گفتار (آهنگ، تکیه، درنگ) به شمار میرود ـ نشانهای است که اغلب ذهن را به دریافتِ معنای وارونهی کنایی راهنمایی میکند. البتّه اگر گوینده آهنگ و لحن را بهعمد تغییر ندهد و شنونده هم قرینهی معنوی را درنیابد، دستانداختنِ مخاطب به یاریِ کنایه ـ و از جمله، وارونهگویی ـ کاری آسان خواهد بود. (برای نمونه میتوانید از چهرهی زیبا یا اندام موزونِ یک زشتِ خودشیفته با لحنی کاملاً جدّی و محترمانه تعریف کنید!)
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
سلام . مطلب جامع و کاملی بود . بسیار لذت بر دم . معمولا مقالات را در فرصتهای بعد می خواندم اما این مطلب چنان به نظرم جالب بود که کامل خواندم و بسیار استفاده کردم . امیدوارم ادامه داشته باشد . همیشه موفق باشید
saba | June 9, 2006 06:07 PM
آره...
مثلا به آدم کچل مي گفتند : زلفعلي ...
به آدم کور: عينعلي...
و ...
آخه اين هم ديگه مقاله نوشتن داره؟؟!!
صفوراهنرمند | June 10, 2006 06:45 AM
سلام بر آقاي شيوا بزرگه!
اين همه مثال متنوع در آستين داشتن ، جاي تحسين دارد.
بالاخره به لطف شما من فرق کنايه و مجاز را فهميدم.
به راستي که از اين واژگان وارونه چه قدر زياد و به انحاء مختلف استفاده مي کنيم و يکي از عناصر زيباي سخن ايرانيان است و اينکه به ياد داشته باشيم که به موقع از آنها استفاده کنيم هم به نظرم کار خوبي مي آيد.
يک يار آشنا | June 11, 2006 04:43 PM