« از لیکو تا هایکو | صفحه اصلی | دو سنّت رقیب در پژوهش اجتماعی »
کاستلز در سه راه ضرّابخانه!
از مقدّمهی «گفتوگوهایی با مانوئل کاستلز» (گفتگوهای مارتین اینس با کاستلز؛ ترجمهی حسن چاوشیان و لیلا جوافشانی؛ نشر نی):
مانوئل کاستلز یکی از مشهورترین دانشمندانِ اجتماعی جهان است. شهرتِ او گسترهای بسیار فراتر از عرصهی آکادمیک، که کاشانهی همیشگی اوست، دارد. انواع و اقسامِ سیاستمداران، مدیرانِ اقتصادی، رهبرانِ اتّحادیّههای کارگری، فعّالان سازمانهای غیردولتی، روزنامهنگاران، و سازندگان افکار عمومی، از جمله کسانی هستند که به آثارِ او علاقه دارند، و این در حالیست که او جایگاه رفیعی در بسیاری اجتماعاتِ علمی دارد و در نمایهی ارجاعاتِ علوم اجتماعی از رتبهی بالایی برخوردار است. در اکتبر ۲۰۰۰ روزنامهی آبزرور، او را صد و سی و نهمین شخصِ صاحب نفوذ و مؤثّر در بریتانیا معرّفی کرد، جلوتر از بارونس تاچر و خیل رهبرانِ دنیای تجارت، سیاست و رسانهها. بسیار جالب است که کسی که در کالیفرنیا و کاتالونیا زندگی میکند [نه در بریتانیا] چنین رتبهای کسب کند.
[...] او یکی از اندک دانشگاهیانیست که پیروان زیادی در بین اهل تجارت و فعّالیّتهای اقتصادی دارد، و این به دلیل تحلیل مشروحیست که از فنّاوری نوین اطّلاعات به عمل آورده است. آثار او در شکلگیری تفکّر رهبران اتّحادیههای کارگری نیز نقش داشته است؛ همانطور که اعطای جایزهی اوّل مه برای تفکّر اجتماعی، از سوی اتّحادیّههای کارگری کاتالانی در ۱۹۹۹، گواه این مدّعاست. در همان سال، او به خاطر کارهایی که دربارهی اینترنت کرده بود از انجمنهای کاتالانی تجارت و صنعت نیز جایزهای دریافت کرد، این موفقیّت دوسویه و نادربودن آن تأیید دیگریست بر جایگاهِ خاصّ آثار کاستلز. [...] زندگی اوّلیّهی او، به منزلهی یک آنارشیست و یک چپ، اکنون پشتِ سر گذاشته شده است. او بر حسب ارزشها و معیارهای خودش هنوز هم شهروند متعهّدیست و خود را یک چپ مستقل میداند؛ امّا نمیگذارد تحلیل و تحقیقهایش سوگیری سیاسی پیدا کند. او میگوید «حقیقت به خودی خود انقلابیست؛ چون به مردم قدرتی اعطا میکند که ناشی از فهم زندگی و دنیایشان است.»
[...] همانطور که تصدّیهای قبلی او در دپارتمانهای جامعهشناسی، برنامهریزی شهری و منطقهای، مطالعات اروپا، مطالعات آمریکای لاتین، و سایر موضوعات نشان میدهد، آثار مانوئل کاستلز پیروان دانشگاهی فراوانی نیز داشته است. جامعهشناسی، سیاست اجتماعی، اقتصاد سیاسی، برنامهریزی شهری و منطقهای، جغرافی، اقتصاد و تجارت، علم و فنّاوری، و سیاست و امور بینالمللی از جمله موضوعاتی هستند که او پرتو آموزنده و روشنگری بر آنها تابانده است. [...] همهی دلمشغولیهای فکری او در دههی ۹۰ در سهگانهی عظیم او «عصر اطّلاعات» که اساس شهرت جهانی اوست، یکجا گرد آمد. این کتاب سه جلدی، دامنهی وسیعی از مباحث و موضوعات را میپوشاند. در این اثر توجّه و علاقهی زیادی به هویّت و جنبشهای اجتماعی، از جمله فمینیسم و محیط زیستگرایی، دیده میشود که یکی از این سه جلد را کاملاً به خود اختصاص میدهد. بحث او دربارهی فنّاوری و نوآوری، به خصوص در زمینهی اینترنت، سرشار از بینشها و بصیرتهای چشمگیر است و مبتنی بر کار مستمر و مستقیم مانوئل در سیلیکون ولی و سایر مراکز تکنولوژی پیشرفتهی جهان. این اثر همچنین تحلیل مشروحی از دگرگونی اجتماعی در متن و زمینههای گوناگون، به خصوص دربارهی سقوط اتّحاد شوروی، به دست میدهد و به وفور توجّه خود را معطوف به وضعیّت بشری میکند. سیاست، جنایت، ماهیّت کار، وضعیّت زنان و کودکان، و سقوط جامعهی مدنی در قسمتهای بزرگی از آفریقا، همگی در تحلیلهای او ظاهر میشوند. [...] مانوئل، کار نگارش عصر اطّلاعات را هنگامی آغاز کرد که تشخیص ابتلا به سرطان موجب این تردید او میشد که شاید زنده نمانَد تا شاهد واکنش و پذیرش انتقادی نسبت به کار خود باشد. موفقیّت اثر و بهبود او، به گفتهی خودش، به این معنا بود که او میتوانست سالهای بازماندهی عمر خود را صرف بحث و گفتوگو دربارهی این کتاب در کنفرانسها و سمینارها کند، همانطور که ۱۵ سال را صرف نوشتنِ آن کرده بود.
[...] در سراسر جهان، خواهان آرا و عقاید مانوئل هستند. او یک مشاور یا آیندهشناس نیست. او کاری را انجام میدهد که برایش جالب باشد و دانش او را غنیتر کند و با علایق اجتماعیاش سازگار باشد؛ نه کاری که عوایدی برایش داشته باشد، هرچند که اهل تجارت و دولتمردان تمایل زیادی به این کار دارند. جذّابترین جنبهی کار او این است که دربارهی وقایع آینده هرگز ابراز عقیده نمیکند. در عوض، کار او بر پایهی تحلیل تجربی و دقیق رویدادهای واقعی استوار است و حاوی بینش و بصیرت است و نه خیالاندیشی...
***
و امّا نکتهی جالب و خواندنی اینکه... حالا، این عالمِ اجتماعی ـ که خوانندگان ایرانی هم او را با سهگانهی عصر اطّلاعاتش میشناسند ـ فردا، در دانشکدهی ما سخنرانی میکند! واقعاً نمیدانم چرا اینقدر بیسر و صدا. شاید محدودیّتی در تعداد مهمانها دارند... بهرحال، امروز که این اطّلاعیّه را روی تابلوی طبقهی تحصیلاتِ تکمیلی دیدم، خندهام گرفت! :)) شما هم ببینید:
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
اگه درباره اين شخصيت در ابتداي متن توضيح نگذاشته بوديد با ديدن اين اعلاميه مي شد مثلا فکر کرد ؛آقاي کاستلز؛ مثلا رييس يه اداره اي مثله مبارزه با موادمخدره که مي خواد درباره فعاليت هاش براي دانشجوها صحبت کنه . :))
شدت اعتماد به نفس . اينقدر اساتيد باحال داريم که اعلاميه سخنراني جناب کاستلز اصلا تو بقيه گم ميشه . گمونم مال خودي هارو قبلنا يه تايپي مي کردن حداقل
هدی | May 21, 2006 08:49 PM
سلام. لطفاْ سري هم به وبلاگ تازه افتتاح شده ي من بزنيد. هرچند کوتاه. اصلاْ يادداشت هم نخواستم، بياييد فقط و زود هرجا دلتان خواست پربکشيد.
عليرضا ايتامن | May 21, 2006 11:08 PM
فکر مي کردم حضور حداقل براي همه دانشجويان دانشکده آزاده ...
aMir | May 22, 2006 12:45 AM
من هم شرکت مي کنم حتما. . .
منتهي يه جاي دنج ميشينم و بعدا گزارششو در همين کامنتدونيها ميذارم . . .
صفورا هنرمند | May 22, 2006 05:56 AM
تازه اين كه خوبه شانس آورده بازداشتش نكردن!
wellgard | May 22, 2006 08:29 AM
چه جالب!!!!با اينكه ايشون رو قبل از اينكه اين متن شما رو بخونم نميشناختم ولي نحوه برخورد يا بهتر بگم بازتاب و اطلاع رسانيشون خيلي جالبه.يه متن دست نويس!!با اين كيفيت!!!اونم فقط يه دونه!اونم تو راهرو طبقه 4!!!خيلي جالبه!اميدوارم سر كاري نباشه يعني از شيطنت هاي بچه ها نباشه:)).اگه دكتر شادرو اجازه بدند حتما شركت ميكنم.
سعيده | May 22, 2006 10:39 AM
چیزی که واضحه اینه که شما با تحصیلات تکمیلی رودربایستی دارید . بند آخر محتاطانه بود .
من | May 22, 2006 05:46 PM
سلام جناب پويان
اولا خيلي گرسنه بودم؛ توي راه خونه دفترتون رو خوردم:)
دوما يادم رفت بگم که ارسلان يک فوق ليسانس آموزش زبان از پژوهشگاه علوم انساني داره و دومين فوق ليسانسشو زبان شناسي از دانشگاه علامه گرفته (وقتي توي علامه درس مي خوند خيلي از درساشو به من هم درس مي داد تا خيلي بيکار نباشم- مثل برادرتون که به شما الفبا درس مي داد تا بيکار نباشيد:) خلاصه بعدش هم رفت تورنتو و در دانشگاه تورنتو دکتري گرفت و باقي قضايا... خلاصه همه اينها رو گفتم که بگم مي دونيد ليسانسش چيه؟ حدس بزنيد! مهندسي الکترونيک از دانشگاه صنعتي شريف! فکر کنم ورودي ۶۶ يا ۶۷ باشه... رتبه اش ۱۴ بوده ولي مطمئنم تيزهوش نبوده:)
سوما؛ از قول من از سينا عذرخواهي کرديد؟ باور کنيد کلي عذاب وجدان گرفته ام که عين بز سرم رو انداختم پايين و از کلاس آمدم بيرون. آخه خودش گفتش که بريم کلاس دکتر شهابي... در هر صورت واقعا معذرت مي خوام:(
مهرنوش | May 23, 2006 10:24 PM
بسم الله ... سلام اميدوارم حالتون خوب باشه .... بنظر ميرسيد جناب کاستل بشدت انسان محافظه کاري باشند !....
نکته ي بشدت جالب اينه که ايشون و افراد مثل ايشون شبيه هابرماس نهايتا به اين نتيجه رسيدند که در همين دنيا و در همين نظام ها هم ميشه به هدف هايي که مطرح ميکنند رسيد !
خيلي جالبه که افرادي مثل چامسکي چرا اکثرا تو کشورهايي مثل ايران و کوبا معروف هستند اما مثل جناب اقاي کاستلز در کشورهاي غربي شهرت چنداني ندارند ....
اين نکته ها از جلسات ديروز برام قابل تامل بود ...
اگر اشتباهي در فهم امور رخ داده ممنون ميشم که بگيد
يا حق و التماس دعا
فا- عين | May 24, 2006 12:56 AM
سلام
گزارش خلاصه و مفيدي بود. و اينكه احتمالا" عصر اطلاعات به دانشكده شما نرسيده و اگر كتاب كاستلز به جاي چاپ در يك بانك اطلاعاتي بود شايد اساسا" اساتيد محترم آن را نخوانده بودند!؟
mahdi | May 24, 2006 10:13 AM