« آموزههای سفر | صفحه اصلی | انقلابِ علمِ انسانی »
محبوبیّت
رونویسی برای سیاوش عزیز،
تا بداند / که میداند «محبوبیّت» یعنی چه.
نادرست است که در خردسالی اینهمه محبوبِ کسی باشی. در پگاهِ زندگی عادتِ ناپسندیدهای پیدا میکنی، بدترین عادتی که ممکن است: عادتِ محبوب بودن. دیگر نمیتوانی از دستش خلاص شوی. باور میکنی که آنرا، محبوب بودن را، در خودت داری. باور میکنی که جزئی از وجودِ توست؛ همیشه دور و بَرِ توست؛ همیشه پیدایش خواهی کرد و دنیا آنرا به تو مدیون است. دنبالش میگردی، عَطَش داری، صدایش میزنی تا آنکه خودت را در کرانهی بیگسور مییابی، با تنها برادرت اقیانوس و همهمهی معذّبش؛ با تنها برادرت اقیانوس که قادر است به مکنوناتِ قلبت پی ببرد. با عشقِ مادرت، زندگی در سپیدهدم پیمانی با تو میبندد که هرگز بدان دست نخواهی یافت. تو چیزی را شناختهای که هرگزبار، دیگر بدان دست نخواهی یافت. تا واپسین دمِ زندگی گرسنه خواهی ماند. در هر جشنِ تازه، پسماندها و لقمههای سرد را پیش روی خود خواهی دید. پس از برخورد اوّل در پگاهِ زندگی، هر بار که زنی در آغوشت میکشد و کلماتِ شیرین در گوشت زمزمه میکند، همیشه با تمام قوا میکوشی گذشته را فراموش و حال را باور کنی؛ امّا همواره میدانی که میسّر نیست. پیوسته بر مزارِ مادرت میخزی و چون سگِ صاحبمردهای زوزه میکشی. هرگز، هرگز، هرگز! بازوهای دلفریبی دور گردنت حلقه زدهاند؛ لبهای گرم و لطیفی به شیرینی در گوشت نجوا میکنند؛ دمبهدم در آن چشمها، برق زیبایی را میبینی. امّا خیلی دیر است، خیلی دیر. میدانی که تمامِ زیباییها کجاست و پس از این دانشِ اوّلین و آخرین، حتّا فریبندهترین پستانها نیز نمیتوانند گمراهت کنند. سالهاست که چشمه را یافتهای و از آن سیراب شدهای. در صحرا از سرابی به سرابی دیگر خواهی رفت و عَطَشت چندان خواهد بود که مردی دایمالخمر شوی، امّا هر جرعهی شیرینی، آتش اشتیاقت را برای دستیابی به همان چشمهی یکتا شعلهورتر خواهد کرد. بههرکجا رو آوری، زهر مقایسه را در درونت خواهی داشت و عمرت را در انتظار عبث آنچه روزی داشتی و دیگر هیچگاه نخواهی داشت به سر میرسانی.
میعاد در سپیدهدَم؛ رومن گاری؛ ترجمهی مهدی غبرائی
پ.ن. تذکّر دوستی نگرانم کرد که گذاشتنِ این رونویسیها، ممکن است برخورنده باشند. کاری از دستم برنمیآید؛ فقط امیدوارم که خواننده، نوشتهها را افراطی تأویل نکند.
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
همون کلمه ي عادت محبوب بودن کافيه!براي تاکيد ميشه گفت اعتياد به محبوب بودن.
Me | May 14, 2006 09:18 PM
محبوييت يه موضوع نسبيه که از نظر افراد متفاوت فرق مي کنه.
صفورا هنرمند | May 15, 2006 06:45 AM
به نظرم تنها چیزی که میتونه محبت مادر رو بر بقیه محبت ها برتری بده اینه که انسان با این عشق مادری بزرگ میشه. یعنی به نظرم فقط تقدم زمانیشه که باعث میشه اینطوری فکر کنیم. حرف من اینه که چند نفر از ما اگه مادرمون رو در 20 سالگی ملاقات میکردیم، به عنوان یه دوست انتخابش میکردیم؟ قبول دارم که در اونصورت محبت مادر هم اونقدر نبود. یعنی قضیه دو طرفه اس. ولی یه جورایی داریم خودمونو گول میزنیم. "من تورو دوست دارم چون مادرمی، حتی اگه از تک تک رفتارات بدم بیاد!" خیلی جالبه، نه؟
سیاوش | May 15, 2006 10:45 PM
محبوبيت ميتونه يک پاداش تلقي بشه از ديدگاه تبادل هومنز.
يعني ما کاري رو انجامش بديم براي اينکه محبوبيت کسب کنيم که اگه يه مدت هم بگذره برامون عادي ميشه و به اشباع ميرسيم.
بنابراين اگه فقط نفس محبوبيت يافتن هدف باشه بايد محروميت و اشباع رو با هم در نظر داشت چون آدم رو سرخورده ميکنه و زندگي برامون جهنم ميشه.
اما اگه محبوبيت خودش وسيله باشه براي اهداف ديگه خيلي عاليه.
پ . ن : استاد دکتر سرکار خانم پروفسور صفورا هنرمند!!!
Safourahonar@Yahoo.com
صفورا هنرمند | May 16, 2006 12:23 AM
بعضی وقتها اینجا کامنت دکتر صدری را میدیدم که بسیار متین و موقرانه می نوشتند.
مدتی است اما از کامنتهای ایشان خبری نیست.
دکتر جان . . . وقت کردی اینجا هم سری بزن. ما که از نظرات شما محظوظ می شویم.
صفورا
صفورا هنرمند | May 18, 2006 07:24 AM
چقدر تلخ! سرنوشت محتوم محبوبيتي که از کودکي همراهت مي شود.که زندگي ثابت کند حق تونيست...و پايان بندي شايد به نظر شما خيلي تلخ آمده باشد.اما تلخ تر از آن سرنوشت محبوب هايي است که حتي مشابهش را هم هرگز تکرار نخواهند کرد.باز مردها هميشه اين شانس را دارند که يک شبه مادر پيدا کنند.
نقطه الف | May 18, 2006 03:17 PM