« اردیبهشتیها | صفحه اصلی | بازخوانی تجربهی مردانه در ترانههای عامیانه – ۱ »
دوستی معمولی!
داشتم با دوستِ بسیار عزیزی صحبت میکردم و در میانهی کلام، به این صورتبندی رسیدیم که آدمها در دو دستهی عمده قرار میگیرن: بعضیا، بعد از «بههمزدن» رابطهشون، میگن «تو مگه در مورد رابطهمون چی فکر میکردی؟ ما فقط دوستای معمولی هم بودیم». بعضیای دیگه، میگن «خب... بینِ ما یه چیزایی بوده. ولی بیا از این به بعد دوستای معمولی باشیم».
و امّا دستهی سوّمی هم هستن: «تو مگه چه فکری میکردی؟! نگاه کن! بههرحال، دربارهی رابطهمون اشتباه میکردی. ما از اوّل دوستای معمولی همدیگه بودیم؛ حالا بیا از این به بعد هم دوستایِ معمولی باشیم!» خب... بنظرم این دستهی سوّم خیلی ارزش بررسی دارن! :))
پ.ن. این اصطلاح «دوستِ معمولی» رو هم اینروزها با بسامد زیاد میشنوم... اصطلاحِ معادلش یه وقتی بود «دوستی خواهر-برادری». نمیدونم چرا از مد افتاده و کمتر میشنوم؟!
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
شاید چون چند سال پیش یا با هم خواهر و برادر بودید، یا والد و فرزند و یا زن و شوهر. بقیهی حالات قبیح بودند. اینک دوستیی معمولی ممکن شده است و میتوان بدون اینکه خواهر کسای بود، دوستاش باشیم - آن هم معمولی! (:
فکر کنم یک دستهی چهارمای نیز وجود داشته و قابل بررسی باشد: دستهای که میگویند ما اشتباه کردیم، از اول دوست معمولی بودیم، اما بیا دیگر قیافهی هم را نبینیم لطفا!
سولوژن | May 4, 2006 09:59 AM
خیلی خوب بود :)) نزدیک چهار پنج سال پیش بود که به شدت "دوستی خواهر برادری" را میشنیدم و در جمعی که بودیم، اعتقاد بر این بود که سه چهار سال بعد باید شیرینیها بخوریم! اعتقاد درستی هم بود انگار! :))راستش دوستی خواهربرادری به زعم من خیلی با دوست معمولی فرق دارد. دوستی خواهربرادری فکر کنم دوستی اشباع شده از صمیمیتی است که برای جلوگیری از "حرف در آمدن" و برای کنار آمدن با درگیریهای شخصی (حدس میزنم) نام خواهر برادری میگیرد که علاقهی زیاد را در پردهی این نام بپوشاند و توجیه کند تا سر فرصت شیرینیخوران پیش بیاید ؛) اما دوست معمولی (که واقعا این روزها خیلی زیاد شده) دوست خیلی صمیمی فکر کنم نیست (کلا دارم سعی میکنم بیشترش را حدس بزنم. چون در روابطی که خودم هم دوست معمولی نام گرفتهام تا به حال، هیچوقت نفهمیدم آخر سر چه چیزی بودهام!) دوست "جالب" میشود دوست معمولی! یعنی دوستی که میتواند دوست معمولی هم نباشد و حالا کمی خاصتر هم بشود، اما ترجیحا بهتر است دور بماند، چون آدم از هیچ چیزی مطمئن نیست. یا اینکه شاید وقتی یکی از دو سر رابطه میخواهد معمولی نماند و آن سر رابطه میخواهد دوستی در همان سطح معمولش پایدار بماند، این واژه کاربرد پیدا میکند. بههرحال، سرشار از خواص توجیهی و گریزی به نظر میرسد. / یادداشت خیلی جالبی بود. مرسی :) به خصوص که به تازگی با چند نفر از دوستانم بحث این را هم داشتیم که واقعا مرزهای این دوستی معمولی چیست و خواندن این یادداشت کلی کدهای جدید برایم ایجاد کرد. سپاس/ سرخوش باشید و پیروز.
ساسان . م . ک . عاصی | May 4, 2006 11:09 AM
به نظرم اين دوستي معمولي هنوز يك سري امكانات باارزش داره كه توي عبارت "دوستي خواهر برادري" گنجوندنش امكان نداره!!!
wellgard | May 4, 2006 11:19 AM
من که وقتي مي گويم دوست معمولي يعني آشنا !
(چون آدم در زندگيش يکي دو دوست بيشتر نمي تواند داشته باشد.يا همان را هم به ندرت ممکن است داشته باشد)
به نظر من که اصلا دوستي وجود ندارد: بلکه فقط دوست داشتن است که معني دارد.
حالا وقتي دوست داشتن از يک حدي فراتر مي رود تبديل مي شود به عشق و وقتي فراتر نمي رود، اين را اسمش را مي گذاريد دوست معمولي که مشخص بشود آنقدرها از هم خوشتان نمي آيد.يا يکي از شما آنقدرها از آن يکي خوشش نمي آيد.
(حالا هم جنسها که معمولا دوست داشتنشان از يک حدي فراتر نمي رود، بطور کلي دوست معمولي حساب مي شوند و لازم به توضيح اضافه هم نيست.)
نقطه الف | May 4, 2006 11:37 AM
چندین بار دچار سو تفاهم شده ام چرا اینجوری می شه
لینک شما را در وبلا گم گذاشته ام
موفق باشید
پیشخوان هم خیلی خواندنی است
مسعود | May 4, 2006 12:44 PM
به نظرم چیزی که شما اسمشو دوستی معمولی میذارین، محبتیه که بین دو نفر بدون نوجه به جنسیتشون پیش میاد. یعنی جایی که مساله تن، برای هر دو طرف حل شده باشه. وقتی از دوستی خواهر برادری صحبت میکنیم، خود بخود داریم جنسیت رو تفکیک میکنیم. و همین مساله رو به همون قضیه شیرینی خوران (!!!) نزدیکتر میکنه. به شدت مخالفم که دوست معمولی دوست خیلی صمیمی نیست، معمولی بودن دوستی هیچ چیزی رو مشخص نمیکنه. در فراسوی مرزهای تن کسی رو دوست داشتن هیچ مغایرتی با صمیمیت زیاد نداره. اتفاقن میتونه محبت رو خیلی قویتر کنه، چون فراتر از جسمه که همیشه در معرض تغییره (یکم شبیه کتابهای دینی دبیرستان شد آخرش، ببخشید!)
سیاوش (اخفش سابق) | May 4, 2006 01:54 PM
بگذار اين طوري بگوييم که دوستي بي جنسيت! يکي به من گفت که به اين دوستي اعتماد نکنم چون آخرش معمولا برعکس در مي آيد. يکي هم درباره ي آخر و عاقبت دوستي معمولي خودش تعريف مي کرد وقتي بعد از رد پيشنهاد دوستي طرف گفته که شما براي من مثل برادرم هستيد و آقا با عصبانيت گفته چرا فحش مي دهيد؟ ولي من به شخصه هنوز از اين دوست هاي معمولي دارم و از دوستي شان هم کلي ياد گرفته ام. راستي! به خاطر تبريک جالب اتان ممنون! پيروز و مستدام باشيد! يا حق!
کاتب | May 4, 2006 02:00 PM
سلام آقای شیوا
احتمالا یه کسی اومده یه حرف نامربوط یا مستهجنی زده که یادداشت ها رو اول بررسی می کنید !
به نظر من دوستی های معمولی شانس زیادی برای تبدیل شدن به نوع عمیق تر خود دارند و فقط به وقت و بهانه ای برای نزدیک تر شدن نیازمندند.
اما خیلی اوقات افراد هنگامی که با کسی دوست هستند حدی برای میزان دوستی خود برای قائل نیستند و تنها زمانی که جدا می شوند ممکن است به این فکر کنند که دوستی ما فقط یک دوستی معمولی بود که در جدا شدن چیزی برای از دست دادن نداشت. مگرنه معلوم نیست که چه زمانی به نوع دوستی خود و میزان وقت و چیزهایی دیگری که در پای این دوستی می گذارند فکر کنند. به نظر من همه همیشه مستقیما به این که در هر دوستی چه به دست می آورند و چه از دست می دهند فکر نمی کنند و سود جویانه به دوستی نگاه نمی کنند(به این زیادی این خصلت فکر کنم می گن رفیق بازی).
sina | May 4, 2006 08:28 PM
ببينيد؛ اين خوبه که وبلاگتون صاحب فيلتر شده و اين مخصوصا از بعضي جهات! خيلي به آرامش اعصاب کمک مي کنه؛ ولي در عين حال منو خيلي گذاشته سر کار: ببينيد مي خوام اينو بگم که پس اگه توي ايران مسئله اي به اسم سانسور وجود داره حالا چه توي وبلاگستان چه در صدا و سيما و نيز در سينما و بخصوص چه در نشر کتاب(شايد به خاطر شغلم اين يکي براي من مهمتره)؛ خلاصه يعني ما حقمونه که سانسور بشيم؟ چرا فرضا در سوئد و سوييس همچه مسئله اي وجود نداره؟
خلاصه علي رغم اين که با دکتر طالبي سر کلاس خيلي بحث مي کردم و فکر مي کردم مشکل مملکت ما فقط سياسيه و نه فرهنگي؛ بعد از اين که مجبور شديد اينجا رو فيلتره کنيد خيلي به فکر افتاده ام...
مهرنوش | May 4, 2006 08:49 PM
آخ گفتی! نمی دونم شاید این تریپ جدید ناز کردن و اوه اومدن باشه! من که به شخصه حالم بهم می خوره از این جور کارا!
یک چیز دیگه ام اضافه کن : بیا با هم مثل دو تا همدانشکده ای معمولی باشیم!
فواد | May 5, 2006 03:08 AM
من با صحبت مهرنوش کاملا موافقم.
بخاطر يه نفر نبايد همه را جريمه کرد. بايد يواش يواش فرهنگ استفاده بجا از تکنولوژي فراهم بشه.
صفــــورا هنرمند | May 5, 2006 07:08 AM
به فواد عزيز:
نه همدانشکده اي عزيز؛ اين تريپ ناز کردن نيست. من خودم خيلي به آقاي شيوا اصرار کردم اين سيستمو راه بندازه: چون واقعا لازم به نظر مي رسيد.
سوال من هم همينه: پس ما بايد حتما سانسور و يا فيلتر بالاي سرمون باشه تا ديگرانو ناراحت نکنيم؟ يعني واقعا نمي شه هرکسي نظر خودشو بگه و به ديگران کار نداشته باشه؟
تا حالا هم اگر در غرب هر کي هر چي دلش مي خواست به مسلمونا مي گفت هيچ اشکالي نداشت؛ ولي همين که يک کتاب چاپ شد که عيسي(ع) با مريم مجدليه ازدواج کرده بوده و بچه هم داشته اند؛ صداي همه دراومد؟ من اين احترام به ديگران رو فقط در کشورهاي اسکانديناوي سراغ دارم. والا کلا انگار هر کي هر وقت زورش برسه يا مانعي جلوش نباشه از ناراحت کردن ديگران و توهين به ديگران خيلي هم بدش نمياد.
-----
به مهرنوش: فکر کنم منظور فؤاد، سیستم کانتینگ نبوده؛ جملههایی بود که واسه بهمزدنِ رابطه گفته میشه.
مهرنوش | May 5, 2006 10:11 AM
۱.با جامعه شناسي آماري در مقياس گسترده مشکل ها دارم که فکر نکنم توي يک پست يا کامنت قابل حل باشن.يکي از مشکلاتم در مورد اين تعميم دسته بندي هاي اطرافيان به جامعه ست.
۲.اين نوع دسته بندي بر روي اخلاق عرف و موقعيت روحي استواره،و اين دوِ - خصوصا موقعيت روحي- پيوسته در حال تغييرن. به نظر من اين نوع دسته بندي براي توصيف شخصيت فرد در باز هاي طولاني مناسب نيست.
وحيد بهزادان | May 5, 2006 02:43 PM
... و حمایت و موافقت دوباره با مهرنوش.
فقط همین . . .
صفــــورا هنرمند | May 5, 2006 04:51 PM
اين دوستي معمولي رو ميشه دوستي خاص بالقوهاي دونست که ملزومات زماني و مکانيش تا اون لحظه دست کم براي يه طرف برآودره نشده.
پوريا | May 5, 2006 06:54 PM
سلام پویان خان . خوشحالم که بهبلاگ شما سر زدم . اون مطلب مدرنیته تونو SAVE کردم که حتما بخونم. دوباره مزاحمتون میشم.
بابک | May 6, 2006 01:47 AM
جالبه که بيشتر کامنتا درباره پي نوشته نه خود مطلب!
فکر مي کنم دوستي معمولي معادل خواهربرادري نباشه حداقل اون چيزي که من تجربه کردم در دوستي خواهربرادري علاقه زيادي بين طرفين وجود داره که برا اينکه سوتفاهمي(چه براي خودشون چه براي اطرافيان) پيش نياد اين اسم رو بهش ميدن! در دوستي معمولي شدت علاقه کمتره و به معناي واقعي کلمه معموليه! و فکر مي کنم در هر دو حالت رابطه از بند جسم و جنسيت آزاده...
درباره خود مطلب هم فکر مي کنم به هر حال آدما براي از بين بردن حس مغبون شدن و از دست دادن دنبال راه حل مي گردن. اينم راه حل ايناست که به جاي قبول کردن مساله سعي مي کنن صورت مساله رو عوض کنن!
faezeh | May 6, 2006 10:00 AM
یک دوست صمیمی میگفت : آدم اگر به اندازه انگشتهای یک دستش "دوست" داشته باشه،خوشبخت ترین ِ آدمهاست...
Deadman | May 8, 2006 12:11 AM
matalebi ke tooye veblagetoon boojood dare besiyar khoob va jalebe va bazi mataleb vaghan adamo be fekr fooroo mibare
shayan | May 17, 2006 02:49 PM
البته فکر کنم دستهها بیشتر از سه تا باشن، مثلن یه دسته ششمی هست که بعد مقداری رابطه به این نتیجه میرسن که به چه میزان آدمهای بدی هستند!!
سالهای ابری | June 25, 2006 11:26 AM