« قیصرهای امروزی | صفحه اصلی | روباه! »
حاشیههای مردانگی هژمونیک و مردانگی مردّد
۱-
با اینکه به نظرم بیشتر از دکتر امیرابراهیمی عزیز، با قیصرهای امروزی همدلم و درکشان میکنم، ولی سراسر نوشتهی خواندیشان را بسیار دوست داشتم؛ بخش پایانیش را، دوستتر. بخش پایانی نوشتهشان از آنهاست که دلم میخواست خودم بنویسمشان. حیف است اینجا نیاورم:
در برابرِ آن، مردانگی و زنانگی مردّد روز به روز بیشتر به سوی گفتگو و تعامل پیش میرود: مردان و زنانی که جرأت ندارند حود را مرکز جهان بدانند و در عوض، قدرتِ شنیدنِ کلامِ غیر را دارند؛ در صورتِ لزوم در برابر حرفِ حق و آرامش و صلح به نفع دیگران، حتّی قدرتِ عقبنشینی دارند. این مردانگی مردّد [...] بر اساسِ اخلاق، خود را تعریف میکند؛ چراکه مردانگی مردّد، نسبیست و تنها در ارتباط با دیگران است که معنا پیدا میکند، چون ادّعایی ندارد؛ چون دروغ نمیگوید؛ چون دیگران را میفهمد و برایشان ارزش و احترام قائل است؛ چون هژمونیک و خفهکننده نیست و چون، جوهرش دموکراتیک است.
۲-
در کتابگردی جمعههام، این هفته چشمم افتاد به کتاب تازه ترجمهشدهی رابرت بلای، «مَردِ مَرد» (با عنوان اصلی «آیرون جان: کتابی برای مردان»). فصل نخست کتاب را همینکه خریدم، خواندم.
بلای، روانشناسِ یونگیست و علاقمند به اسطورهها و قصّهها و سعی میکند تصویرِ متعادلتری از مردانگی از خلالِ داستانها و از طریقِ جلسههایی که با مردان داشته، به دست بدهد. در فصل اوّل که در واقع بازنویسی مصاحبهی او با کیت تامسون است، با شروع روایتِ داستانِ «آیرون جان» ـ که برادران گریم کاشفش شناخته میشوند ـ مشکل هویّتی مردان دهههای ۶۰ و ۷۰ آمریکا را وامیکاوَد و خصوصاً به آیینهای ورود (گذار) نگاه میاندازد. تا اینجای کتاب که خواندهام، کم و بیش «مردِ نرم» را تعریف کرده، که گرچه شباهتهایی با «مردِ مردّد» من دارد، ولی قویّاً معتقدم از آن متمایز است. همانطورکه «شیرمرد» مطلوبِ بلای از «مردِ درّنده» ـ شاید همان «مردِ هژمونیک» ـ نیز متفاوت است. بههرشکل بلای، به تفاوتهای هویّتی زن و مرد اعتقاد دارد. خب... این هم نقل قولی از کتاب:
نهایتاً مرد احتیاج پیدا خواهد کرد که همهی نظریهها را دور بریزد و شروع بع کشفِ این کند که پدر کیست و مردانگی و مردمنشی چه چیزیست و برای اینکار، اسطورهها ابزارهای بسیار ارزندهای هستند؛ زیرا آنها فاقد پیشداوریها و تعصّبهای روانشناسی جدید هستند. اسطورهها از صافی قرنها دقّت و توجّه زنان و مردان گذشتهاند و دو روی یک سکّهی مردبودن را نشان میدهند: روی ترسناک و رویهی تحسینبرانگیز را. الگوی مردِ این اسطورهها نه بینقص است و نه تماماً روحانی و درونگرا. در اسطورههای یونانی آپولو به صورتِ مردی طلایی مجسّم شدهاست که بر انباشتی از انرژیهای سیاه، تیزهوش، فعّال و خطرناک به نام دیاناسوس ایستاده است. «شیرمرد» در داستان ما مردیست که از هر دو نیرو، هم از آپولو و هم از دیاناسوس بهره برده است. [...] هندوها، تصویرِ مردانگی را در شیوا جلوهگر کردهاند. او هم زیباست و هم معشوقِ آرمانی و هم مردی دیوانه و هم شوهر.
هماکنون، مردان در رنجند. به ویژه مردانِ جوان، اکنون که بسیاری از مردان با اندوههایشان، با دلتنگیهایشان برای پدر و غمِ فراقِ پیشکسوتان تماس برقرار کردهاند، ما مردان، بیشتر از همیشه آمادهی دریافت «شیرمرد» و قبول اجرای مراسم ورود هستیم. من امیدوارم! در این مقطع از رشد مردانگی بسیار میتواند اتّفاق بیفتد.
۳-
من همچنان به موضوعِ مردِ مردّد ـ که به هویّتِ خودم شدیداً وابسته است ـ خواهم اندیشید و اگر چیز دندانگیری برای نقل یافتم، مینویسم. از نظرات دوستانم هم خیلی استفاده کردم: مردانی که هویّتهایشان را برایم تعریف کردند و زنانی که نظرشان را دربارهی تصویری که از مرد دارند، گفتند. با علاقه، شنوندهی هر توصیفی دربارهی مردانگی هستم؛ خصوصاً توصیفهایی که از زندگی روزمره برمیخیزند.
مرتبط در «راز»:
من از نسلِ مردانِ مردّدم!
قیصرهای امروزی
مرتبط امّا بیرونِ «راز»:
هویّت مردّد و مسکولینسم
مرگِ قیصر
ترک بک
Listed below are links to weblogs that reference حاشیههای مردانگی هژمونیک و مردانگی مردّد:
» http://sibestaan.malakut.org/sibestaanak/archives/2006/04/index.html#007705 from سيبستانک
ما برای سر زدن به هم لباس نمی پوشيمبرای بچّهمحلّم ـ یا نه، برای همخانهام: میثميک:نوشتهات را خواندم و ناخودآگاه، آنگاه که در پایانِ ... [Read More]
يادداشتها
پويان عزيز فکر مي کنم تجربه بسيار خوبي داشتيم. تجربه گفتگويي در مورد مطلبي که واقعا کمتر کسي جرئت باز گويي آنرا در فرهنگ ما دارد. جدا ممنون از طرح مسئله و همينطور ممنون از تمام دوستان خوبي که با نظراتشان عمق بيشتري به اين تجربه دادند. عرصه عمومي واقعي (هر چند مجازي) به اين مي گويند. منتظر نوشته هاي خوب ديگرت هستم.
Second Self | April 15, 2006 01:52 AM
آقا اين حرفها رو بي خيال: شکلات MOSER-ROTH رو دريابيد... من که اصلا معناي زندگي برايم تغيير کرد...
مهرنوش | April 15, 2006 10:37 PM