« مزخرف امّا خوب | صفحه اصلی | نوزاد - نوشتهی دونالد بارتلمی »
سیبهای راز: هشتاد و چهار
راستش همان اوّل که پیشنهادِ سیبستان را خواندم، خوشم آمد. نگاهش به نقش وبلاگها برایم جالب بود. این را هم بگویم که انتظار خودم از «راز» حدّاقلی بوده و هست؛ کمینهگرا شروع کردم و ادامه دادهام. همینکه بعضی دوستان و بعضی بزرگان، «راز» را میخوانند و واکنش نشان میدهند و گفتگو ادامه مییابد، برایم کافیست.
بگذریم؛ نگاه سیبستان به نقشِ مفهومسازِ وبلاگها، به پیشنهادی عملی منجر شده: گردآوری و دستهبندی ماهانهی یادداشتهای گزیدهای که این نقش را برعهده داشتهاند و ارائهی سالانهی آنها. اینطور، سالنامهای از یادداشتها به دست میآید؛ که مهدی جامی، عنوانش را میگذارد «سبدِ سیب».
اگر بپذیریم پشتِ سرِ عنوان «سبدِ سیب»، «مفهومسازی» جامی دربارهی نقش وبلاگها مستتر است؛ جعلِ همین عنوان، نشانیست از مفهومی که ممکن است در حلقهی وبلاگها ـ موافق یا مخالف ـ شایع شود. پس در اجابتِ پیشنهادِ او، با حفظِ عنوانی که جعل کرده، سالنامهی راز را هم «سیبهای راز» میخوانَم که کلّی هم شاعرانهست؛ در حدّ سهراب سپهری! (قابل توجّه دکتر صدری عزیز :)!)
جدا کردن این یادداشتها از میان بقیه، دشوار بود. انتخاب، دو جور میتواند که دشوار باشد: یا گزینههای مناسب و درخور، بشدّت فراوانند و یا نایاب. دشواری انتخاب برای من از جنسِ دوّمیست. معیارِ «مفهومسازی» احتمالاً وقتِ محکِ بسیاری از یادداشتهای گزیدهای که اینجا آمده، شرمنده و سرافکنده، راهش را میکشد و میرود! با اینحال، سخن کوتاه کنم که خوب یا بد، اینها «سیبهای راز هشتاد و چهار» است به گزینشِ پویان!
۶ فروردین ۸۴ – آیا اعتقاد به خدا نیازمندِ برهان است؟ ـ دربارهی معرفتشناسی اصلاحشدهی الوین پلنتینجا
۱۶ فروردین ۸۴ – طلای سرخ: کجروی، انگزنی و مسألهی کلانشهر ـ نگاه به «طلای سرخ» جعفر پناهی از منظرِ تئوریهای کجروی
۲۰ فروردین ۸۴ – کلاه بزرگی که سرمان رفت ـ دربارهی آموزشهای «بیربط» در مدرسه و دانشگاه
۱ اردیبهشت ۸۴ – خودبسندگی ـ دربارهی مراد فرهادپور و پروژهی فلسفی خودبسندهاش
۳۱ اردیبهشت ۸۴ – اسلام و آیندهی ایران مردمسالار ـ گزارشِ سخنرانی دکتر احمد صدری در سمینار «گذار به دموکراسی»
۱۶ خرداد ۸۴ – دلایلِ نامستدل برای شرکت در انتخابات ـ وعدهی «دولت بدونِ سانسور» معین: دلیلی برای شرکت در انتخاباتِ هشتاد و چهار
۲۵ خرداد ۸۴ – فرد یا جریان؟ ـ گفتگو با سینا دربارهی انتخابات ریاستِ جمهوری
۳ تیر ۸۴ – دویدن به دنبالِ باد ـ دربارهی داستانِ «اباطیل» شیوا مقانلو براساسِ مفاهیم «پوچی» و «تعلیق» در فلسفهی وجودی
۲۶ شهریور ۸۴ – سخن عاشق: شک ـ فیگورِی عاشقانه به سبکِ سخنِ عاشقِ بارت
۵ آبان ۸۴ – برای دلتنگیهای آخر هفتهات ـ رونویسی چند شعر از اورهان ولی
۴ آذر ۸۴ – بچّههای سراسر جهان، فانتزی بخوانید! ـ دفاع از کتابهایی که بچّهها میخوانند و بزرگترها خوش ندارند
۱۶ آذر ۸۴ – تأملات گیدنزی دربارهی تصادفِ ساختمان با هواپیما ـ پنج بند دربارهی حادثهی سی – یکصد و سی
۳۰ آذر ۸۴ – به دَرَک؛ ولی میکشمت! ـ توصیفی از ترانههای «ضد عاشقی» جدیداً متداول
۲۳ دی ۸۴ – شما زائر بودید و ما توریستیم! ـ آغاز گفتگوی نسلی با دکتر کاشی: دفاع از نسلِ «ما» و بعضی خردهگیریها به نسلِ «آنها»
۱۲ بهمن ۸۴ – دفاع اخلاقی از سرگردانی ریزوموار توریست ـ ادامهی گفتگوی نسلی با دکتر کاشی: زندگی به سبکِ نسلِ «ما»، اخلاقیتر است
۲۱ بهمن ۸۴ – چهرههای محرّم ۱۴۲۷/۱۳۸۴ ـ چهرهنگاری شرکتکنندگان در عزاداری ظهر عاشورا
۲۳ بهمن ۸۴ – دستهای ما جذامیها را بگیرید ـ ادامهی گفتگوی نسلی با دکتر کاشی: اخلاقِ همدستی در جهانِ مرکززداییشده
اسفند ۸۴ – همگرایی نسلی ـ حسن ختام گفتگوی نسلی با دکتر کاشی
ترک بک
Listed below are links to weblogs that reference سیبهای راز: هشتاد و چهار:
» وبلاگ، کارخانه مفهوم سازی from سيبستان
بند يکم:1 توی سر وبلاگ نزنيم ديدخود را عوض کنيم: وبلاگ امروز میدانيم که آن رسانه انقلابی که فکر میکرديم نيست. همه چيز را زير-و-رو نمیکند... [Read More]
» سال-نماهای وبلاگی from سيبستان
در يادداشت وبلاگ، کارخانه مفهوم سازی پيشنهاد کرده بودم که اهالی وبلاگستان خاصه وبلاگ های بحث برانگيز و مرجع به گزينشی از مفاهيم توليد شده ... [Read More]
يادداشتها
آخر هرمنوتيک....!!!!!!
صفورا هنرمند | March 22, 2006 10:25 PM
سلام آقای شیوا :)
یک سری به وبلاگم بزنید و یادداشتم را - که لینکش را پایین میگذارم - بخوانید. نقدیست بر فیلم «چه رویاهایی میآیند» دوست دارم نظر شما را هم در موردش بدانم؛ در ضمن، من شدیدن گیج ماندهام که به چه زبانی (!) وبلاگ بنویسم... سرِ فرصت باید بیشتر صحبت کنیم. نظر کلّیتان را هم در مورد وبلاگ جدیدم برای ینویسید، مچّکر میشوم :))
آدرس اون یادداشتی که گفتم:
http://mhdara.negimaki.com/weblog/4
http://mhdara.negimaki.com/blog
این دوّمی هم بلاگم به انگلیسی بود که بیشتر در آن نوشتهام...
محمّد حسین دارایی | March 22, 2006 11:59 PM
سلام ! بهار و نوروز و سال نوی خورشیدی مبارک! با بهترین آرزوها برای امسال و هرسال.همیشه سرخوش باشید
نقطه الف | March 23, 2006 01:22 AM
سلام
اول باید تبریک گفت اتمام یک سال موفق راز رو.بعدش هم باید بگم انخابهای خوبی بود بخصوص مصاحبه هایی که با دکتر کاشی عزیز داشتید و سیبهای رلز هم شدند و شخصا ازش.ن خیلی استفاده کردم( البته با تاخیر )
.همینطور عکسهاتون درباره عاشورا و محرم که منو واسه کار رو موضوع روش تحقیقم علاقمند تر کرد.(در این مورد باهاتون صحبت دارم).امیدوارم سال آینده درختت سیبهای بیشتری داشته باشند...البته واسه ما بیسوادها همشون سیبند...(بی ادبی نشه شخص خودم رو گفتم).
سعیده | March 23, 2006 02:05 AM
واااااااااااااااااااای....چقدر غلط املایی....ببخشید واسه اینه که یه دستم مجروحه...شرمنده...نمره املامو شما بدین...
سعیده | March 23, 2006 02:07 AM
به نظرم اين کار بيشتر از همه برای نویسنده ی وبلاگ خوبه...می تونه بفهمه که توی وبلاگش چه چیزای خوبی وجود داشته(البته توی وبلاگ شما که يادداشتهايی که خوب نباشن خيلی معدودن...بهتريناشون منظورم بود)
Greecicitic | March 23, 2006 02:43 AM
مردها شبيه چي هستند؟!! ..... با عرض پوزش از آقايون!
مردها مثل « مخلوط كن » هستند :
در هر خانه يكي از آنها هست ولي نميدانيد به چه درد ميخورد .
مردها مثل « آگهي بازرگاني » هستند :
حتي يك كلمه از چيزهائي را كه ميگويند نميتوان باور كرد.
مردها مثل « كامپيوتر » هستند :
كاربري شان سخت است و هرگز حافظه اي قوي ندارند .
مردها مثل « سيمان » هستند:
وقتي جائي پهنشان ميكني بايد با كلنگ آنها را از جا بكني .
مردها مثل « طالع بيني مجلات » هستند:
هميشه به شما ميگويند كه چه بكنيد و معمولاً اشتباه مي گويند.
مردها مثل « جاي پارك » هستند :
خوب هايشان قبلا" اشغال شده و آنهائي كه باقي مانده اند يا كوچك هستند يا جلوي درب منزل مردم .
مردها مثل « پاپ كورن » ( ذرت بو داده ) هستند :
بامزه هستند ولي جاي غذا را نمي گيرند .
مردها مثل « باران بهاري » هستند:
هيچوقت نميدانيد كي مي آيند ، چقدر ادامه دارد و كي قطع ميشود .
مردها مثل « پيكان دست دوم » هستند :
ارزان هستند و غير قابل اطمينان.
مردها مثل « موز » هستند :
هرچه پيرتر ميشوند وارفته تر ميشوند.
مردها مثل « نوزاد » هستند :
در اولين نگاه شيرين و با مزه هستند اما خيلي زود از تميز كردن و مراقبت از آنها خسته مي شويد .
مردها مثل « پير » هستند: ....وچقدر خوبست که مثل پيرهستند.
صفورا هنرمند
Safourahonar@Yahoo.com
صفورا هنرمند | March 23, 2006 12:20 PM
ايده ي جالبيه.يادم باشه وبلاگمون که يه ساله شد يه همچين کاري بکنيم.مرسي
siahvash | March 23, 2006 02:01 PM