« مدیحهای برای دوستانم در سالِ رو به پایان | صفحه اصلی | سیبهای راز: هشتاد و چهار »
مزخرف امّا خوب
«اونقدر مزخرفه که خوب بنظر میاد» این جمله یا جملههایی با مضامین مشابه، اظهار نظریست که کم و بیش دربارة بعضی آوازهای جدید پاپ ایرانی ـ که شایع شده ـ شنیدهام. شاید این اواخر، این اظهارنظرها بیشتر از همه وقتی به گوشم خورد که نخستین آلبوم کامران و هومن (بیست) منتشر شد؛ با شعرها ـ یا بقول اظهارنظرکنندهها، «خزعبلاتی» ـ شبیه به این: سینیوریتا! بیا! تو لیلی بشو مجنون با من!
همینطور احتمالاً وقتی که افشین، شهرام کاشانی، بلککتز و شهرام شبپره (دو تای آخری، در اینجور اجرا پرسابقهتر بودند) آلبومهای جدیدشان را منتشر کردند، اظهار نظرهای اینچنینی ـ دستِ کم بین دوستانِ من ـ رواج بیشتری پیدا کرد. آوازها، «خیلی مزخرف» بودند؛ ولی هنوز «خوب» به نظر میآمدند و میشد گوش کرد!
شخصاً اینطور آهنگها، انتخاب اوّلم نیستند و قصد هم ندارم که از آنها دفاع کنم. نه به این خاطر که عارم بیاید؛ بلکه اصولاً گمان میکنم دفاع از اینجور کارها، نقض غرض است: این آوازها، اصلاً جدّی نیستند (و نمیخواهند هم که باشند)؛ پس، نقد و نظرهای جدّی دربارهشان درست به سمت و سویی سوقشان میدهد که از آن گریختهاند.
با اینحال این ۴ مورد ـ دو تای اوّل، در مورد آهنگها و دو تای دوّم، در مورد اجراکنندهها ـ بنظرم میرسند؛ بیشتر توصیف تا تبیین:
۱- تأکید آهنگها بیشتر بر فرم و صورت است؛ تأکید بر صورت، در ازای از یاد بردن محتوا. گرچه هنوز فکر میکنم که بعضی بیش از حد محتوا و معنا دارند... خصوصاً در مورد آوازهای کامران و هومن، شعرهایی که مریم حیدرزاده گفته، «معنادار» هستند و این بنظرم فرق اصلی کار جدید این دو بعد از جدایی از بلککتز، با پیشتر از آن است.
از این حیث، شاید آرش که «چرت و پرت» میخوانَد و واقعاً بیشتر بر فرم تأکید میکند، بهترین نمونهای باشد که دیدهام. مانا هم، از «کامرون کارتیو» گفته که یکی از آهنگهایش «به هیچ زبانی خوانده نمیشود».
۲- شاعران با ترانهها و خوانندهها با اجرایشان، جدیّت را زایل میکنند. شاید این ترانهها برگردان جدّی نبودن دنیای اطرافشان است. آنها «نون و پنیر و فندق» نمیخوانند و تحلیل سیاسیش نمیکنند. بجایش میخوانند «زیر بارون شیرجهبازی یادته؟!» یا «واسه یک دل، یه دلبر بسه. اگه دو تا بشه یکّیش هوسه. اگه دو، سه بشه، دنیا قفسه» و از این میگویند که یکی از دلبرها سرخ و سفید و قدکوتاهست و دیگری، قد بلند و سبزه؛ امّا خواننده چه کند که هر دو را دوست دارد!! به این شکل، همزمان با جانشینی فرم بجای محتوا، ساختگی و چرت و پرت بودن، جای اخلاقگرایی و گونهای طنز جای غمباری را میگیرد.
کامران
۳- اجراکنندههای آهنگها، از طرف بسیاری از شنوندهها «سانتیمانتال» یا «سوسول» خوانده میشوند. (کافیست نگاه کنید به نظر بینندههای سایت ایرانسانگ دات کام) بعضی دیگر از مخاطبان، به عکس «چهگوارا» روی پیراهن «آستینحلقهای» افشین میخندند. حتّا دیگران، به مؤلّفههای زنانة شخصیّت اجراکنندههای مرد اشاره میکنند: کسی را میشناسم که «کامران» را «سهیلا» صدا میزند! کم و بیش خصوصیّاتی که مرتبط با «زنامردی» یا «نر-مادگی» (آنطور که آشوری، androgyny را ترجمه کرده. ترکیبی از ویژگیهای سنّتاً مردانه و زنانه.) میشناسیم، در اجراکنندههای ایندست موسیقیها وجود دارد. خصوصاً مردِ آهنگها را که ریش ندارد؛ باریکاندام است؛ احتمالاً موهای بلند دارد و بین دخترهای بازیگر «دست به دست میشود»، با خوانندههایی مثل ستّار یا داریوش مقایسه کنید تا تفاوتها را حس کنید.
۴- به همین ترتیب، اغراق و افراط را نه تنها در آهنگها که در شخصیّت اجراکنندهها هم میبینیم: هومن، حتّا وقتی در استودیو در حال انجامِ مصاحبه است، عینک آفتابی را از چشمش برنمیدارد؛ به دستان و بر گردنِ بسیاری از خوانندهها انواع دستبندها و آویزهای پرزرق و برق وجود دارد؛ صورتها شدیداً آرایش شدهاند؛ یا، شهرام کاشانی، لباسهایی میپوشد که بطرز اغراقشدهای رنگیاند.
پ.ن.۱. یکی از بزرگانِ جمع که سوزان سونتاگ خوانده، بمن بگوید که این نوع موسیقی چقدر مرتبط با چیزیست که سونتاگ اسمش را میگذارد «کمپ» ـ بعنوان گونهای زیباشناسی؟
پ.ن.۲. اگر موسیقیهای پاپ ایرانی را زیاد میشنوید/میبینید، چقدر این چهار مورد را توصیفگر میدانید؟ در ضمن، خوانندة زنی از این نوع میشناسید؟ راهنماییم کنید.
کم و بیش مرتبط در «راز»:
به دَرَک؛ ولی میکشمت!
به جهنّم!
کم و بیش مرتبط، امّا بیرونِ «راز»:
از موسیقی پاپ چه انتظاری داریم؟ ـ مانا
جونِ منی، عزیزِ دردونه! ـ فاطمه
از حسنِ سلیقة شما مچّکریم! ـ راوی قصّههای عامّهپسند
ترک بک
Listed below are links to weblogs that reference مزخرف امّا خوب:
» نشانه شناسی نوروز مقيم و مهاجر from سيبستان
نوروزها حال خوبی ندارم! مثلا همين هوای لندن را بگيريم. اصلا نوروزی نيست. من دارم ايمان پيدا میکنم به اينکه نوروز جشن سرزمينهايی است که وا... [Read More]
يادداشتها
آي آدمها ...
... که مقابل رايانه نشسته شاد وخندانيد...
يک نفر اينجا به راهنمايي احتياج دارد!!!
اگر کسي روش فرستادن فکس بوسيله اسکنر را ميداند به من ايميل بزند و يادم بدهد. من اسکنر مدل جنيوس دارم.
خداوند يک در دنيا و صد در آخرت بدو پاداش خواهد داد!!
به هر حال ... اکنون به ياري سبزتان نيازمنديم
عیدتون هم مبارک باشه
صفورا هنرمند
Safourahonar@yahoo.com
صفورا هنرمند | March 21, 2006 08:35 PM
1) به نظرم یکی از بزرگترین مشکلهایی که توی ایران وجود داره اینه که هر موسیقی که سنتی و کلاسیک نیست پاپه ! تو ایران ما اصلا خواننده Rock و Jazz و... نداریم. فقط یه تعداد خیلی کمی رپ می خونن اونم خیلی متفاوت از چیزی که جاهای دیگه به اسم رپ شناخته میشه (به جز بعضی از گروههای رپ ََUnderground !)
2) به نظرم چيزی که باعث شد فرهاد از بلک کتس بیاد بیرون و این گروه از Rock تبدیل به پاپ بشه این بود که مردم ایران به طور کلی( یا همون عام) درکی از معنا و مفهوم آهنگ ندارند...خوشبختانه خواننده های این وبلاگ تا جایی که من می دونم این طوری نیستند...چون جزو مردم به طور کلی نیستند...
3)یه مسئله ی دیگه اینه که این آهنگها اصلا پاپ نیستند به نظر من...به نظر شما واقعا میشه بيست رو با The Lady In Red توی یه سبک گذاست؟
4)به نظر من سلیبی که Slash توی November Rain به گردنش داره (و همین طور یک A که قراره خودم موقع زدن گیتار الکتریک داشته باشم) خيلی معقولتر از عینک آفتابی هومنه...و این که بودن عکس چه گوارا روی لباس هومن فقط یه توهین بزرگه...
5)گفتم ما راک و ... رو نداریم توی ایران یاد یه نکته دیگه هم افتادم...خیلی ها هستن که فقط و فقط برای این که فارسی رو وارد یه سبک کنن مثلا آهنگ راک فارسی می سازن و این به نظرم کار خیلی مزخرفیه...
6) می دونم که حرفام کاملا یه طرفه بود و شاید احساسی...ولی خب به نظر من وقتی گروهی مثل پینک فلوید وجود داره آدم نمی تونه کامران و هومن گوش بده...
Greecicitic | March 21, 2006 08:56 PM
مرسی و واقعن جالب بود.آرش رو من از قلم انداختم ، نکته جالبش این بود که از آلبومش در خارج از کشور ( مخصوصن سوئد) خیلی بیشتر استقبال شد و پرفروش ترین آلبوم سال هم شد!و مهمترین دلیلش هم این بود که شعرش رو نمیفهمیدند و تنها از فرم اش خوششون اومده بود.از نکته 4 خیلی خوشم اومد شاید چون همین تازگی داشتم به این عینک کذایی هومن فکر میکردم و انگشترهای فراوان و مشمئزناکشان!
خواننده های زن هم فکر میکنم زیاد باشند سپیده و مهسا و شهره و خیلی های دیگر.
مانا | March 21, 2006 09:44 PM
اِ !!! جدیجدی من فکر میکردم اینی که عکسش اینجاست، هومنه و کامران اونیکیه! این نامگذاری مطمئنه؟
قصههای عامهپسند | March 21, 2006 11:52 PM
جالبه...
منم مثل قصه ها... فکر کردم اولش!!
صفورا هنرمند | March 22, 2006 01:42 AM
سلام...اول از تحلیل زیبیتان تشکر میکنم. بعد هم من جزو بزرگان نیستم با هیچ متر و معیاری! ولی فکر میکنم چیزی که سونتاگ بهعنوان زیباییشناسی کمپ تعریف کرد خیلی با این آوازهای لسآنجلسی فرق میکند. شاید البته نشه گفت خیلی! یه مرز باریک و در عینحال محسوسی هست بین کمپ و کیچ.
...
اشکان | March 22, 2006 12:32 PM
بهترین تعریف کیچ را فکر کنم میلان کندرا توی رمان «شوخی» و «سبکی تحملناپذیر بار هستی» ارائه میدهد. کیچ هنر مبتذل صددرصد عامهپسند است و مفهومی بالاتر از آنچه عامهی مست و ملنگشدهی کیچ بصورت ناخودآگاه حس میکنند ندارد. همانطور که خودت گفتهای: «نقد و نظرهای جدّی دربارهشان درست به سمت و سویی سوقشان میدهد که از آن گریختهاند.» اما هنر کمپ اینطور نیست و بصورت نیمی خودآگاه و نیمی ناخودآگاه سعی میکند چیزی بیشتر از آنکه نشان میدهد باشد. کمپ ورای صورت فریبندهاش بدنبال مفاهیم فرامتنی ست اما کیچ همان است که هست!
... ادامه دارد
اشکان | March 22, 2006 12:36 PM
البته نکتهای باریکتر از مو این میان هست که هنوز برای خودم سؤال است. اینکه آیا مثلن یک نفر مثل شما اگر با دیدی دیگر به موسیقی کامران و هومن یا آرش گوش دهد و حس دیگری فراتر از آنچه عامه میفهمند بفهمد آیا همین باعث نمیشود کار کامران و هومن یا آرش در ذهن ما مفهومی فرامتنی پیدا کند و از کیچ به کمپ ارتقا پیدا کند؟! یعنی آیا فرقی هست بین منی که بههرحال خوب یا بد با مفاهیم هنری آشنا هستم و با او یی که فقط در فکر قر دادن و خوشباشی لحظهای به فیالمثل آرش گوش میدهد؟! آیا مفهوم concept ِ ماجرا فرق میکند یا نه؟
ببخشید که زیاد شد... دغدغهای شخصیست که با خواندن مطلب وبلاگ شما سعی کردم با شما هم در میانش بذارم.
ممنون بههرحال.
پایدار باشید.
یا حق
اشکان | March 22, 2006 12:36 PM