« تأملاتی دربارة خودرو و بعضی چیزهای دیگر | صفحه اصلی | تجدید دیدار »
دورکیم، شریعتی و مجتبا
امروز، فشرده و پشتِ هم چند جا رفتم و بخشی از وظایفم را در قبال خودم و دیگران انجام دادم. به بعضی، بعدتر میپردازم. امّا، دو ماجرا را تا فرصت هست، بگویم:
اوّل اینکه دوستانِ خوبم – و از جمله عقیلِ عزیز – مجموعه جلسههایی ترتیب دادهاند در حسینیّة ارشاد دربارة جامعهشناسان فرانسوی (و در آینده، جامعهشناسان انگلستان، آلمان و آمریکا). امروز، دو سخنرانی برگزار شد. اوّلی را – که بودم – دکتر سارا شریعتی دربارة دورکیم سخنرانی کرد؛ در سه محور: دورکیم بمثابة یکی از مؤسّسان جامعهشناسی، دورکیم به عنوان بانی جامعهشناس دین (که بیشترین تأکید سخنران بر این بخش بود) و نهایتاً دورکیم بمثابة روشنفکر.
دکتر شریعتی – که سه سالیست به ایران بازگشته و در دانشکدة علوم اجتماعی دانشگاه تهران مشغول است و در فرانسه، جامعهشناسی دین خوانده و هنوز هم «ر»ها را «غ» تلفّظ میکند – با امرِ قدسی وحشی و امرِ قدسی رام شروع کرد و شَبَحِ اپرا را مثال آورد و گفت که تا امروز حاضر به شرکت در جلساتِ حسینیّة ارشاد نبودم. این سخنرانی را هم نمیدانستم که در ارشاد برگزار میشود، که اگر میدانستم، نمیپذیرفتم؛ چراکه شَبَح پدرم هنوز اینجا حاضر است.
از محتوای سخنرانی بگذریم، که عقیل در جلسه تذکّر داد حقوقِ معنوی سخنرانیها به مؤسّسة برگزارکننده تعلّق دارد و لابد نباید چیزی درز پیدا کند! در سخنرانی دوّم، قرار بود دکتر فکوهی دربارة بوردیو صحبت کند که نماندم، چون اوّل از همه باید جایی میرفتم و در ثانی، سخنرانی فکوهی را در خانة هنرمندان، بودم. غَرَض از اینهمه اینکه برنامة سخنرانیها از امروز به بعد از اینقرار است، اگر میخواهید شرکت کنید:
بازخوانی جامعهشناسی فرانسه در حسینیّة ارشاد
۳- ریمون بودون – دکتر فرح ترکمان – پنجشنبه ۴/اسفند/۸۴ – ۱۰ تا ۱۲
۴- ادگار مورن – دکتر امیر نیکپی – چهارشنبه ۱۰/اسفند/۸۴ – ۱۶ تا ۱۸
۵- هنری لفور – هوشنگ افتخاریراد – پنجشنبه ۱۱/اسفند/۸۴ – ۱۰ تا ۱۲
۶- میشل فوکو – دکتر حسین کچویان – چهارشنبه ۱۷/اسفند/۸۴ – ۱۶ تا ۱۸
از سخنرانی، رفتم کافه ۷۸ تا مجتبا را بعدِ مدّتها ببینم. دیدم و انصافاً بمن که خیلی خوش گذشت. بیش از دو ساعتی با هم بودیم که شرح گفتهها بمانَد. مجتبا، کتابی را که در تولیدش سهیم بوده، فقط آورد تا تورّق کنم! :) در همان چند ثانیه، بنظرم خیلی خوب آمد. زحمت فراوان کشیدهاند و تازه، خوشنامی ارغنون پشتِ سر کتابِ رخداد هم هست. اگر ژیژک را دوست دارید، توصیه میکنم به خواندنش. بعدِ کافه با هم رفتیم چشمه. چند کلمهای که با کیایی دربارة کافة نشر چشمه صحبت کردیم هم خندهدار بود!
بقیهاش بمانَد برای بعد. روز خوب و پرفعّالیّتی بود: دوستان فراوانی را هم – حتّا اتّفاقی – ملاقات کردم. شب بخیر!
دلِ من همی جُست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ ، باری
به کامِ دل خویش یاری گُزیدم
که دارد چو یارِ من امروز یاری؟
بدین یارِ خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوش تر اندر جهان نیست کاری
فرخی سیستانی
[بایگانی]
حکمت
کسی میگفت - و چه درست میگفت: همه جا، هر شهر و روستا و کشور و استانی، برای زندگی خوب است، الا آنجایی که قرار است خوب باشد!
● جایزهی محسن رسولاف در جشن تصویر سال
● سایت رسمی دانشگاه آکسفورد- دربارهی مدرک جعلی علی کردان
● قابل توجهِ خوانندگان پروپا قرصِ راز
● جان به لب رسید از یاری!!!
[بایگانی]
غول
امروز استاد درس «نظریهها و رویّههای معاصر در مردمنگاری»مان میگفت «اینکه بر دوش غولهای بیکران ایستادهاید، دلیل نمیشود که از آن بالا روی سرشان بشاشید!»
پ.ن. لابُد نیازی به توضیح نیست که گمانم نیوتون است که میگوید اگر بهتر میبینم از اینروست که بر دوش غولهای بزرگی سوارم...
شکر
یک پیام صبحگاهی در زمستان مینئاپولیس: دمای هوا منهای هفت درجهی فارنهایت (منهای بیست درجهی سانتیگراد) و به زودی انتظار یک جبهه هوای سرد را داریم! اوّل با خودت فکر میکنی که طرف یا نمیداند سرد یعنی چه یا نمیفهمد منهای بیست درجه چهاندازه سرد است که تازه میگوید یک جبهه هوای «سرد» دارد نزدیک میشود. ولی بعد که با خودت فکر میکنی میفهمی که این در واقع بیان دیگریست از «باز برو خدا رو شکر کن ...» -ِ خودمان.
-----
چند روز به پایان ماه میلادی مانده. پهنای باند راز، لب به لب شده و ممکن است هر آینه لبریز شود. اگر این اتّفاق افتاد و راز را ندیدید، دوباره با شروع ماه میلادی نو سعی کنید. همهچیز روبهراه خواهد بود.
طلال اسد
ادامه...
موسیقی (16)
نوشته های دیگران (84)
وبلاگ قبلی راز (353)
پرسونا (7)
آموزش (33)
ادبیات، کتاب و نویسندگی (294)
جامعه شناسی (209)
رسانه (2)
شخصی (271)
عکس (34)
September 2015
May 2015
January 2015
August 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
June 2013
May 2013
April 2013
March 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
July 2012
January 2012
December 2011
November 2011
October 2011
August 2011
July 2011
June 2011
March 2011
January 2011
December 2010
November 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
April 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
July 2006
June 2006
May 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
May 2004
April 2004
March 2004
February 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
August 2003
July 2003
June 2003
May 2003
April 2003
March 2003
February 2003
January 2003
December 2002
November 2002
October 2002
September 2002
August 2002
July 2002
June 2002
April 2002
March 2002
February 2002
January 2002
December 2001
يادداشتها
خوب بود اسم نوشته رو مي ذاشتين: حسينيه ارشاد-۷۸-نشرچشمه.
جالبتر بود به نظر من.
موفق باشيد.
nazi | February 23, 2006 01:07 AM
آقاي شيوا؛ مي شود گفت که ضرر کرديد سخنراني دکتر فکوهي را نمانديد چون همانطور که خودش هم گفت سعي کرد مثل سخنراني قبليش صحبت نکند. البته با توجه به اين که شما همکلاسي بسيار کوشا و فعالي داريد که در ترم پيش صحبتي بسيار جامع و کامل در باره بورديو در کلاس دکتر طالبي ارائه داد؛ چندان ضرر نکرده ايد!!!:) ولي في الواقع خودمان از خودمان خوشمان آمد(ر.ک. ناصرالدين شاه) :)
سخنراني خانم ترکمان هم صحبتهاي آدمي بود که محفوظاتش(فقط در مورد ريمون بودون) خيلي خوب است ولي چندان توانايي تجزيه و تحليل ندارد.
من احتمالا ديگر فقط فوکو را مي روم.
راستي فاميلي صاحب نشر چشمه کيائيان است.
مهرنوش | February 23, 2006 02:07 PM
نمرديم و با دورکيم عطف (!) شديم!
بابا دمت گرم من که گفتم يه نسخه بيشتر ندارم. ضايع نکن ديگه خب میگفتی برات میخريدم! :))
ولی مشروحِ مذاکرات جالب بود...!
مجتبا | February 23, 2006 02:46 PM
مگه ۷۸ يکساعته نيست؟
hosein | February 23, 2006 09:16 PM
-من از این ددرهای زنجیرهایات خوشام میآید! (:
-من تا به حال چیزی راجع به حقوق معنویی سخنرانیی رسیده به برگزارکننده -آن هم بدین شکل۰ چیزی نشنیده بودم. خدا داناتر است!
-چرا ژیژک و نه کارناپ؟ اینها تحملناپذیر شده است.
-به مهرنوش: دکتر فلانی و خانم بیسار دیگر؟ ای بابا! یا هر دو دکترند یا نیستند!
سولوژن | February 24, 2006 02:32 AM
من در جلسه بودم یادم نمی آید خانم شریعتی گفته باشد نمی دانستم این جلسه در ارشاد بر گزار میشود بلکه تا آنجا که یادم هست آمدن خود به ارشاد را با موضوع دورکیم مرتبط دانست.
رضا | February 25, 2006 12:21 AM